مشکات اهل بیت (ع)
ذكر شده است و باید توجه داشت كه اگر خریت، كارگزار اهواز بود، در جنگ صفین شركت داشته است و قیام او بر
بن حنیف، ابو قتاده و حذیفة بن یمان. عدهای تا آخر به آن حضرت وفادار ماندند، مانند: قیس بن سعد، عثمان بن حنیف، قُثَم بن عباس، كمیل، سعد بن مسعود و سلیمان بن صرد و.. از این عده، گروهی نیز در انجام وظیفه كوتاهی كردند: مانند: عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران كه مورد ملامت قرار گرفتند و قدامة بن عجلان. عدهای را حضرت به خاطر خیانتشان، بركنار و عزل نمودند: مانند: عبدالله بن عباس، منذر بن جارود و عقبة بن عمرو. گروهی از افراد مزبور، پا را فراتر گذاشته، علاوه بر خیانت، به معاویه پیوستند، مانند: مصقلة، نعمان بن عجلان، قعقاع بن شور و یزید بن حجیه تیمی. عمدهترین مسأله كه باعث فرار اینها و گروهی دیگر به جانب معاویه گردید، مسائل مالی بود.
منابع:
[1]. نهایة الأرب، ج5، ص112 و كامل ابن اثیر، ج3، ص201 و تاریخ طبری (ده جلدی)، ج4، ص442.
[2]. انساب الاشراف، ج2، ص161 و تاریخ یعقوبی، ج2، ص202.
[3]. تاریخ طبری، (هشت جلدی) ج3، ص463.
[4]. بحارالانوار، ج32، ص357.
[5]. انساب الاشراف، ج2، ص176 و تنقیح المقال، ج2، ص242.
[6]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص195.
[7]. تاریخ اعثم كوفی، ص309 و الفتوح، ج2، ص240.
[8]. انساب الاشراف، ج2، ص273.
[9]. جلاء العیون، ص497 و ارشاد مفید، ج2، ص138.
[10]. اسد الغابه، هفت جلدی، ج2، ص519.
[11]. انساب الاشراف، ج2، ص176.
[12]. همان منبع.
[13] . همان منبع و البلدان، ص57 و وقعه صفین، ص12.
علي اكبر ذاكری - سيماي كارگزاران امام علی (ع) ، ص 67
ایتا......................👇👇👇
https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
: ۳۷۵۶۲۱۴ تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۸
معارف » حوزه علمیه
آیتالله هادوی تهرانی تشریح کرد:
تفکیک صف شهدا و انبیا از سایر مردم در روز قیامت
گروه حوزههای علمیه ــ استاد حوزه علمیه گفت: قرآن کریم حساب شهدا در قیامت را همراه نبیین ذکر کرده است و این موید آن روایاتی است که شهدا بدون حساب وارد بهشت میشوند.
به گزارش ایکنا؛ آیتالله مهدی هادوی تهرانی ۲۳ مهر در ادامه تفسیر سوره مبارکه زمر گفت: در سوره مبارکه زمر در توصیف احوال قیامت اشاره کردیم که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: «وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ»؛ حساب شهدا را همراه انبیاء ذکر کرده است نه با حشر سایر مردم؛ این مسئله مؤید روایاتی است که شهدا بدون حساب وارد بهشت میشوند، همچنین موید آن تعبیری است که نقل شده وقتی اولین قطره خون شهید به زمین میرسد، چند اتفاق میافتد.
وی ادامه داد: یکی از این اتفاقات آن است که تمام آنچه در گذشته انجام داده و نقص و عیبی داشته است، جبران میشود؛ بنابراین این آیه مؤید این معنا است که شهدا ظاهراً حسابشان از بقیه جدا است؛ اینها با انبیا میآیند و انبیا (ع) بنابر تعبیر بعضی از آیات و روایات، در روز قیامت در طرف قاضی نشستهاند نه مقضی علیه؛ یعنی آنها جز کسانی هستند که نسبت به این کسانی که مورد قضاوت قرار میگیرند، شهادت میدهند.
هادوی تهرانی بیان کرد: خداوند متعال در آیه ۷۰ میفرماید: «و َوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ»؛ نفوس هر چه کردند به طور کامل مورد اخذ و مواخذه قرار میگیرند. قرآن اشاره فرمود که بعد از داوری قیامت مردم دو گروه میشوند؛ اگرچه در دنیا و برزخ سه گروه بودند، ولی در روز قیامت دو گروه میشوند؛ در دنیا «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» و «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «الضَّالِّینَ» بودند؛ در برزخ نیز برخی اهالی بهشت برزخین، برخی ساکن جهنم برزخین و افراد دیگری نیز در خواب هستند، اما در روز قیامت هنگامی قضاوت شدند دو گروه متقین و کفار هستند.
وی با اشاره به آیه «وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا» اظهار کرد: افرادی که کافرند گروهی به جهنم میروند و یک سائقی است که در طول زندگی با آنان بوده و آنان را به جهنم میبرد، به اینها میگویند: «أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا»؛ یعنی بعد از اینکه داوری شدند باز هم دوباره دست از سر آنها برنمیدارند و دوباره در مورد رسولانی که برای انسان فرستاده شدهاند، سوال میکنند. دوزخیان نیز اعتراف میکنند که برای ما پیامبرانی از خود ما از جنس بشر آمدند، اینها نشانهها را بر ما خواندند، آیات را خواندند، ما را انذار دادند، ولی ما باز هم توجه نکردیم.
مشکات اهل بیت (ع)
: ۳۷۵۶۲۱۴ تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۸ معارف » حوزه علمیه آیتالله هادوی تهرانی تشریح کرد: تفکی
سوال : درباره مطلب فوق نظرتون رو بفرمایید .
✅ پاسخ: شهدا در این آیه یعنی ائمه اطهار (ع)و نه شهدای جهاد ، در قرآن واژه شهدا مربوط به گواهان اعمال ملتهای مورد هدایت است که امامان باشند .
در قرآن برای شهدای جهاد
الذین قتلوا فی سبیل الله تعبیر آورده است،
ایتا......................👇👇👇
https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
سلام علیکم
سماحه السید الزنجانی اسعدالله ایامکم
ما تقول عمن اعتقد أن النار لا يخلد فيها أحد ؟
وعلیکم السلام واسعدالله ایامکم . هو عقیده الصوفیه کما صرحوا فی کتبهم الکثیره.وهذا القول مخالف لصراحه متن القرآن :《هم فیها خالدون》.
ایتا......................👇👇👇
https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
بسم الله الرحمن الرحیم
«مسیرة یوم» یا «هشت فرسخ»؟
(باز بینی معیار نماز شکسته در سفر)
در برخی از سفرهای پژوهشی، فرهیختگانی از اساتید حوزوی را مشاهده کردم که نماز را جمع می خواندند و درست زمانی که ما و اکثر همراهان پس از دو تا، دو رکعتی به سفرۀ آمادۀ غذا، روی می آوردیم آن اعزه، با کفّ نفس و تکلّفی نفس گیر، قیام می کردند و از باب احتیاط، حرج احتیاط را بر خود، هموار می ساختند!!! با توجه به سابقه ای که در این بحث ـ شاید حدود 20 سال قبل ـ با یکی از فقهای نجفی و مازنی مان در شهرستان داشتم بارها مترصّد فرصتی بودم که با بضاعت مزجاتم ، آستین بالا بزنم و آن عزیزان را از این معیشت ضنک!!! خلاصی بخشم. از خدای هادی و بزرگ می خواهم با آنچه به ذهن این کمترین الهام می کند بستر خلاصی آنان و همه فرزانگانی که در این مساله دچار تردید شده اند را فراهم سازد.
تردیدی وجود ندارد که اساس در مسأله برای هر دو دیدگاه، روایات است الّا اینکه اولاً قبل از ورود در عرصۀ روایات، اشارۀ به چند نکته، صرفاً از باب یادآوری و تذکّر، ضروری است و ثانیاً آنچه به نظر مهم می رسد این است که روایاتی که در دیدگاه جدید (دیدگاه قائلین به «مسیره یوم») به آن استدلال شده یا ممکن است استدلال بشود پاسخ شایستۀ خود را پیدا کند؛ طبیعی است با نقد دیدگاه جدید و ردّ مستند آن، رأی مشهور فقها (دیدگاه هشت فرسخ) به کرسی می نشیند. بر این اساس و نیز برای اینکه طولانی بودن این نوشتار، ملال آمر نباشد و انشاء الله یاران فاضل و فرهیخته ای که از ذوق فقهی ویژه برخوردارند و دغدغه مند در اینگونه از مباحث چالشی هستند بحث را با دقّت تمام و به نحو جدّ، پی گیرند مجموعۀ مباحث را در سه بخش عرضه می کنیم و پیشاپیش از طولانی شدن بحث، عذرخواهیم:
بخش اول: مباحث مقدماتی.
بخش دوم: نقد و بررسی دستۀ از روایاتی که می تواند مستند دیدگاه جدید باشد.
بخش سوم: نقد و بررسی دستۀ دوم از روایاتی که ممکن است تکیه گاه دیدگاه جدید واقع شود.
بخش اول: مباحث مقدماتی
الف: عزیزان مستحضر هستند که در استقراء روایات مربوطه و تشکیل خانوادۀ حدیثی، هیچگاه نباید به باب بندیهای صاحب وسائل و مثلاً آنچه را در باب اول از ابواب صلاه المسافر (تحت عنوان «وُجُوبِ الْقَصْرِ فِي بَرِيدَيْنِ ثَمَانِيَةِ فَرَاسِخَ فَصَاعِداً أَوْ مَسِيرَةِ يَوْمٍ مُعْتَدِلِ السَّيْر») آورده اکتفا شود بلکه باید تمام ابواب صلاه المسافر به دقت مورد مداقّه قرار گیرد و روایات مترابطه ـ چه بالدلاله المطابقیه او الالتزامیه ـ ملاحظه گردد و البته «للحقیر فی هذا المجال، تجارب نترکها لوقت آخر»، فقط به عنوان مثال عرض می کنم در بحث استحباب سورۀ قدر و جایگاه آن در نماز (و اینکه در رکعت اول، سورۀ توحید خوانده شود یا سورۀ قدر؟) وقتی به باب مظانّ و معدّش در وسائل رجوع می کنید دلیلی مبنی بر تقدیم سورۀ توحید نمی یابید (گرچه نسبت به تقدیم سورۀ قدر نیز روایتی یافت نمی شود و اساساً آنچه در روایات در این ابواب آمده، توحید و جحد است نه آنگونه که رائج بین علما و ائمۀ جماعات است: توحید و قدر). امّا وقتی تمام ابواب الصلاه را مرور می کنید می بینید در باب اول از «أَبْوَابُ أَفْعَالِ الصَّلَاة» باب «كَيْفِيَّتِهَا وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا وَ آدَابِهَا» مرحوم صاحب وسائل روایت صحیحه ای را آورده که بر اساس آن، سورۀ توحید مربوط به رکعت اول و سوره قدر مربوط به رکعت دوم است و این همان روایت ابن اذینۀ معروف و مربوط به قصۀ معراج است که ضمن آن می خوانیم: «... فَقَالَ لَهُ اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ كَمَا أُنْزِلَتْ فَإِنَّهَا نِسْبَتِي وَ نَعْتِي... ثُمَّ قُمْتُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ اقْرَأِ الْحَمْدَ- فَقَرَأْتُهَا مِثْلَ مَا قَرَأْتُهَا أَوَّلًا ثُمَّ قَالَ لِي اقْرَأْ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فَإِنَّهَا نِسْبَتُكَ وَ نِسْبَةُ أَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة...». حقیر پس از التفات به این روایت، همینگونه عمل می کنم و بعدها شنیدم از معاصرین، علامۀ سبحانی دام ظلّه نیز دقیقاً به همین دلیل در نمازهایش اینگونه عمل می کنند ولی سایر فقها چون ظاهراً تبویب شیخ حرّ رضوان الله تعالی علیه، محطّ نظرشان بوده، التفاتی به این روایتی که صحیح اعلایی است ـ و شبیریّون آن را در درایه النور به چهل و یک طریق صحیح یا موثّق، تفکیک کرده اند ـ نیافته اند.
ب: در فهم روایات فقهی، علاوه بر قرائن لفظیّه، نباید از قرائن لبّیّه و عقلیّه، غافل شد؛ مهمترین قرینۀ لبّی در بحث ما ـ که بیّن و روشن بودن آن، سبب می شود که تا حدّ قرینۀ متّصلۀ لفظیّه، قابل توجّه باشد ـ این است که حدّ شرعی، حتّی الامکان باید «حادّ» و قاطع تردید و تزلزل باشد و در بستر زمان و مکان، شناور نباشد؛ به گونه ای نباشد که برای تطبیق آن در خارج، فقهای یک زمان و یک بلد، اینگونه با هم اختلاف کنند؛ یکی از عدد 600 سخن
بگوید و دیگری
دقیقاً دو برابر آن (1200) را مطرح سازد فقیه سومی پای عدد 700 و چهارمی 900 و پنجمی 1000 را به میان آورد و بیچاره، مکلّفین مقلّد که ندانند چه خاکی به سر بریزند و در تشخیص و تعیین «مسیره یوم» به کدامین عدد اخذ کنند؛ خصوصاً آنچه بر این حیرت و سرگردانی می افزاید این است که ممکن است گفته شود: در تعیین موضوعاتی اینگونه، نظر کارشناسی مرجع تقلید، معیار و تقلید بردار نیست.
البته در کلمات برخی از یاران (جناب آقا شیخ حسین محمدیان امیری) اشارتی به این نکته رفته بود ولی آقا شیخ علی عزیز ما پاسخ روشنی به آن نداده اند؛ مراجعه فرمایید.
آنچه تزلزل و شناور بودن این معیار را آشکارتر می سازد توجه به این نکته است که اکثر مردم در زمان ما از مرکبهای شخصی استفاده می کنند و نیز کثیری از انسانها ـ و بلکه در سفرهای هوایی ملاحظه می شود که غنیّ و فقیر، شاه و گدا و شهری و روستایی ـ با هواپیما سفر می کنند، در چنین وضعیّتی، فقیه، چگونه می تواند اتوبوس را میزان قرار دهد و مطابق روایت صحیحۀ دوم باب اول که می گوید: « وَ هُوَ الْغَالِبُ عَلَى الْمَسِير» اتوبوس را غالب ، بداند؟!! آیا نمی توان «غالب علی المسیر» را در زمان ما مراکب شخصی دانست؟
به این همه ضمیمه کنید سرعت تکنولوژی در زمان ما را که ممکن است یکسال و شاید یک ماه دیگر سرعت اتوبوس یا مرکب شخصی یا هواپیما، بیشتر و بیشتر شود به گونه ای که استفاده از هواپیما فراگیر و عادی گردد و بشود نظیر آنچه در سفر به تانزانیا مشاهده کردیم که برای رفتن از شهر دار السلام به شهر تانگا، از «تاکسی ـ هواپیما» که از ظرفیت بیست نفری برخوردار بود استفاده نمودیم یعنی در آن دیار، هواپیما به تاکسی بین شهری تبدیل شده بود!!! ملاحظه کنید که در این صورت چه تحیّر نفس گیر و زجر آوری دامنگیر فقیه خواهد شد و چقدر باید از وقت و عمر خویش را برای تشخیص این موضوع و تعیین مصداق، آن هم بعد از عبور از یک سال یا یک ماه، مصروف بدارد و طبعاً ممکن است کار به جایی برسد که اساساً موضوعی به نام «سفر» از بیخ و بن، برچیده شود چون علی القاعده با این سرعت محیّر العقول، کار به جایی خواهد رسید که برای انتقال به هر نقطه ای از زمین، هیچگاه، به اندازۀ «مسیره یوم»، به زمان، نیازی نشود! که البتّه چنین چیزی منع شرعی یا عقلی ندارد و لکن از بابت استبعاد در مسأله می تواند نکتۀ قابل توجهی باشد چون لازمه اش این است که ما موضوع سفر را در شریعت، به گونه ای تفسیر کنیم که در بستر زمان، بساط آن برچیده شود!!!
ج: باید توجه داشت که ـ همانگونه که از مرحوم آیت الله بروجردی رضوان الله تعالی علیه معروف است ـ در بسیاری از موارد روایات اهل بیت به منزلۀ تعلیقه ای است بر فتوای سنّی رائج در آن زمان و در همین رابطه لازم است که توجه داشته باشیم فتوای رائج در عصر صدور این روایات از ابو حنیفه 24 فرسخ و از مذاهب ثلاثۀ دیگر 18 فرسخ بود یعنی سه برابر یا دو برابر آنچه اهل بیت فرموده اند؛ در کتاب الفقه علی المذاهب الخمسه مرحوم مغنیه می خوانیم: « و للقصر شروط: 1- قطع المسافة بالاتفاق، و هي عند الحنفية 24 فرسخا ذهاباً فقط، و لا يقصّر في أقل من هذه المسافة. و قال الإمامية: 8 فراسخ ذهاباً أو ملفقة من الذهاب و الإياب. و قال الحنابلة و المالكية و الشافعية: 16 فرسخاً ذهاباً فقط، و لا يضرّ نقصان المسافة عن هذا المقدار بميلين، بل قال المالكية: لا مانع من نقصان ثمانية أميال. و الفرسخ 5 كيلو مترات و 40 مترا و على هذا تكون المسافة عند الحنفية مائة و سبعة كيلو مترات و نصف الكيلو و عشرين مترا، و عند الثلاثة ثمانين كيلو مترا و نصف الكيلو و مائة و أربعين مترا، و عند الإمامية أربعين كيلو مترا و ثلاثمئة و عشرين مترا» (الفقه على المذاهب الخمسة، ج1، ص: 140).
طبیعی است که با این وضعیت ائمۀ معصومین در مقام توجیه و تعلیل دیدگاه خودشان بر آیند و حکمت 8 فرسخ را در قبال 24 یا 18 فرسخ تبیین سازند و بفرمایند: آنچه محطّ نظر رسول الله بوده «الغالب علی المسیر» است که همان سیر موکب ها و قافله هایی است که در آن از شتران بهره گرفته می شد: « وَ قَدْ يَخْتَلِفُ الْمَسِيرُ فَسَيْرُ الْبَقَرِ إِنَّمَا هُوَ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ وَ سَيْرُ الْفَرَسِ عِشْرُونَ فَرْسَخاً وَ إِنَّمَا جُعِلَ مَسِيرُ يَوْمٍ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ لِأَنَّ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ هُوَ سَيْرُ الْجَمَّالِ وَ الْقَوَافِلِ وَ هُوَ الْغَالِبُ عَلَى الْمَسِيرِ وَ هُوَ أَعْظَمُ السَّيْرِ الَّذِي يَسِيرُهُ الْجَمَّالُونَ وَ الْمُكَارُون».
د: روشن است که آنچه برای خصم و طرف سنّی موضوعیت دارد سنّت رسول الله است و از طرفی آنچه برای تودۀ مردم در زمان رسول الله ملموس و قابل فهم بود مسیره یوم یا بیاض یوم بود زیرا هنوز تا آن زمان مسألۀ علامت گذاری و تعیین مسیر با علائم کیلومتر شمار باب نشده بود پس اگر در صحیحۀ عبد الرحمن بن حجاج می خوانیم: «جَرَتِ السّ
ُنَّةُ بِبَيَاضِ يَوْم» نه از باب اینکه که بیاض یوم موضوعیت داشته باشد بلکه به این جهت که را ه دیگری که قابل فهم برای تودۀ مردم بوده باشد وجود نداشت، البته رسول گرامی برای رفع ابهام در بستر زمان و برای اینکه شناور بودن معیار «بیاض یوم» در طول زمان مشکلی را بوجود نیاورد به امر خدا و با فرو فرستادن جبرئیل برخی از علائم ماندگار و غیر قابل تغییر در بستر زمان را نیز معرفی فرمود که ذکر آن در ادامۀ بحث خواهد آمد.
ه: نکتۀ دیگری که یادآوری آن ضرورت دارد این است که آنچه به عنوان «علل» در کتابهایی مثل علل الشرایع مطرح شده از قبیل حکمت است نه علتی که همانند «اسکار» در «لاتشرب الخمر» تمام موضوع برای حکم است و اتفاقا آنچه در روایت طولانی فضل بن شاذان آمده ـ دو روایتی که بیشترین مستند و تکیه گاه قائلین به «مسیره یوم» است ـ از همین قبیل است.
و: روایاتی مثل آنچه مرحوم کلینی در کافی از امام صادق ع نقل کرده: « بَيْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ وَ أَبِي عِنْدَ وَالٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ عَلَى الْمَدِينَةِ إِذْ جَاءَ أَبِي فَجَلَسَ فَقَالَ كُنْتُ عِنْدَ هَذَا قُبَيْلُ فَسَأَلَهُمْ عَنِ التَّقْصِيرِ فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ فِي ثَلَاثٍ وَ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ وَ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ رَوْحَةٍ فَسَأَلَنِي فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع بِالتَّقْصِيرِ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فِي كَمْ ذَاكَ فَقَالَ فِي بَرِيدٍ قَالَ وَ أَيُّ شَيْءٍ الْبَرِيدُ قَالَ مَا بَيْنَ ظِلِّ عَيْرٍ إِلَى فَيْءِ وُعَيْرٍ قَالَ ثُمَّ عَبَرْنَا زَمَاناً ثُمَّ رَأَى [رُئِيَ] بَنُو أُمَيَّةَ يَعْمَلُونَ أَعْلَاماً عَلَى الطَّرِيقِ وَ أَنَّهُمْ ذَكَرُوا مَا تَكَلَّمَ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَذَرَعُوا مَا بَيْنَ ظِلِّ عَيْرٍ إِلَى فَيْءِ وُعَيْرٍ ثُمَّ جَزَّءُوهُ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ مِيلًا فَكَانَ ثَلَاثَةَ آلَافٍ وَ خَمْسَمِائَةِ ذِرَاعٍ كُلُّ مِيلٍ فَوَضَعُوا الْأَعْلَامَ فَلَمَّا ظَهَرَ بَنُو هَاشِمٍ غَيَّرُوا أَمْرَ بَنِي أُمَيَّةَ غَيْرَةً لِأَنَّ الْحَدِيثَ هَاشِمِيٌّ فَوَضَعُوا إِلَى جَنْبِ كُلِّ عَلَمٍ عَلَما» نشان می دهد که تعیین مسیرها از طریق تابلوهای کیلومتر شمار و نصب آن در راهها پس از رسول الله و در اعصار بعد ـ در زمان امام باقر سلام الله علیه و به هدایت آن حضرت ـ به توسط بنی امیه و سپس از جانب بنی عباس، اتفاق افتاد. مطابق این روایت شایع ترین طریق برای تعیین مسافت در سفر، همان مسیره یوم بوده و طبعاً با توجه به اختلاف مرکبها در تندی و کندی راه رفتن، این سؤال پیوسته مطرح بوده که کدامین مرکب، محطّ نظر شارع و رسول گرامی بوده است.
[۶/۱۸، ۷:۱۳ ق.ظ] قدسی: بخش دوم: نقد و بررسی دستۀ اول از روایات مورد استناد دیدگاه «مسیره یوم»:
قبل از ورود در این بخش، لازم به یادآوری است که در میان روایاتی که از «مسیره یوم» سخن می گوید روایاتی مشاهده می شود که دو معیار «مسیره یوم» و «ثمانیه فراسخ» را در عرض هم ذکر می کند نظیر صحیحۀ ابی ایوب: «سَأَلْتُهُ عَنِ التَّقْصِيرِ قَالَ فَقَالَ فِي بَرِيدَيْنِ أَوْ بَيَاضِ يَوْمٍ». روشن است که اینگونه از روایات با این لحن و سیاق، در عصر ما که این دو معیار، اتّحادی با هم ندارند قابل استناد برای هیچ کدام از طرفین نمی باشد.
سایر روایاتی که از «مسیره یوم» سخن می گوید را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
دستۀ اول: روایاتی است که تکیه گاه اصلی قائلین به «مسیره یوم» است چون به حسب ظاهر، معیار اصلی در موضوع را «مسیره یوم» معرفی می کند و «ثمانیه فراسخ» را به آن، ارجاع می دهد؛ این روایات عبارتند از:
1 . معتبرۀ فضل بن شاذان از امام رضا سلام الله علیه: «إِنَّمَا وَجَبَ التَّقْصِيرُ فِي ثَمَانِيَةِ فَرَاسِخَ لِأَنَّهَا مَسِيرَةُ يَوْم» (روایت اول از باب اول از ابواب صلاه المسافر).
2 . باز هم معتبرۀ فضل بن شاذان از همان امام همام: « وَ إِنَّمَا وَجَبَ التَّقْصِيرُ فِي ثَمَانِيَةِ فَرَاسِخَ لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ لِأَنَّ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلْعَامَّةِ وَ الْقَوَافِلِ وَ الْأَثْقَالِ فَوَجَبَ التَّقْصِيرُ فِي مَسِيرَةِ يَوْم» (روایت دوم از باب اول).
البته بسیار بعید است که این دو، دو روایت بوده باشند و ابن شاذان، دو بار از امام رضا شنیده باشد. ظاهراً یک قصّه است که از جانب فضل، با دو بیان نقل شده است و مرحوم صدوق آن را یک بار در «من لا یحضره الفقیه» ذکر کرده از این جهت که کتاب فتوایی او بوده، در عین حال که جامع حدیثی محسوب می شود و بار دیگر در کتاب «علل الشرایع» آن را آورده، از این حیث که این حدیث بخشی از آن روایت بسیار طولانی است که از فضل بن شاذان در ابواب مختلف فقه، جمع آوری شده است و در آن عِلل و حِکَم بسیاری از احکام ذکر شده است. بهترین گواه بر این وحدت، عبارت خود
مرحوم صدوق در ابت
دای این روایت در «فقیه» است که می نویسد: «ذَكَرَ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّيْسَابُورِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي الْعِلَلِ الَّتِي سَمِعَهَا مِنَ الرِّضَا ع: ....».
3 . صحیحۀ عبد الله بن یحیی الکابلی از امام صادق سلام الله علیه: «فِي التَّقْصِيرِ فِي الصَّلَاةِ بَرِيدٌ فِي بَرِيدٍ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ مِيلًا ثُمَّ قَالَ كَانَ أَبِي ع يَقُولُ إِنَّ التَّقْصِيرَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى الْبَغْلَةِ السَّفْوَاءِ وَ الدَّابَّةِ النَّاجِيَةِ وَ إِنَّمَا وُضِعَ عَلَى سَيْرِ الْقِطَار» (روایت سوم باب اول).
4 . موثّقۀ محمد بن مسلم: «سَأَلْتُهُ عَنِ التَّقْصِيرِ قَالَ فِي بَرِيدٍ قَالَ قُلْتُ بَرِيدٌ قَالَ إِنَّهُ إِذَا ذَهَبَ بَرِيداً وَ رَجَعَ بَرِيداً شَغَلَ يَوْمَه» (روایت نهم از باب دوم).
در پاسخ به این استدلال و به این دسته از روایات می توان گفت:
اولاً: این دسته، متعارض است با دستۀ دومی که دقیقاً به عکس، تعبیر می کند یعنی به جای آنکه «ثمانیه فراسخ» را به «مسیره یوم» ارجاع دهد و یا بگوید «تقصیر» بر «مسیره یوم» وضع شده، «مسیره یوم» را به «ثمانیه فراسخ» ارجاع می دهد و یا تصریح می کند «تقصیر» بر «میل» وضع شده است است؛ این روایات عبارتند از:
1 . موثقۀ سماعه: «سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسَافِرِ فِي كَمْ يُقَصِّرُ الصَّلَاةَ فَقَالَ فِي مَسِيرَةِ يَوْمٍ وَ ذَلِكَ بَرِيدَانِ وَ هُمَا ثَمَانِيَةُ فَرَاسِخ» (روایت 8 و 13 از باب اول).
تعبیر به «وَ ذَلِكَ بَرِيدَانِ وَ هُمَا ثَمَانِيَةُ فَرَاسِخ» گرچه صراحت در انتهاء و ارجاع ندارد ولی تردیدی در ظهور آن نیست یعنی می خواهد بگوید: مسیره یوم به «دو برید» که 8 فرسخ می شود منتهی می شود و به آن، رجوع می کند. پس گویا ظاهر این روایت این است که «بریدان» و «ثمانیه فراسخ» اصل و مرجع است.
2 . موثقۀ عبد الرحمن بن الحجاج: «فَقُلْتُ لَهُ فِي كَمْ أَدْنَى مَا تُقْصَرُ فِيهِ الصَّلَاةُ قَالَ جَرَتِ السُّنَّةُ بِبَيَاضِ يَوْمٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ بَيَاضَ يَوْمٍ يَخْتَلِفُ فَيَسِيرُ الرَّجُلُ خَمْسَةَ عَشَرَ فَرْسَخاً فِي يَوْمٍ وَ يَسِيرُ الْآخَرُ أَرْبَعَةَ فَرَاسِخَ وَ خَمْسَةَ فَرَاسِخَ فِي يَوْمٍ فَقَالَ إِنَّهُ لَيْسَ إِلَى ذَلِكَ يُنْظَرُ أَ مَا رَأَيْتَ سَيْرَ هَذِهِ الْأَثقالِ بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ ثُمَّ أَوْمَى بِيَدِهِ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ مِيلًا تَكُونُ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخ» (روایت 15 از باب اول).
در این روایت نیز ظاهر «ثُمَّ أَوْمَى بِيَدِهِ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ مِيلًا تَكُونُ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخ» این است که امام می خواهد بفرماید: می دانی که چرا سنت رسول خدا بر «بیاض یوم» جاری شده؟ چون «بیاض یوم» و مسیره یومی که با مرکبهای حامل بارهای ثقیل، سپری شود به 24 میل و یا 8 فرسخ، منتهی می شود. پس به عکس روایت ابن شاذان که مرجع را «مسیره یوم» قرار داده بود و 8 فرسخ را به آن برگردانده بود: «لِأَنَّ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلْعَامَّةِ وَ الْقَوَافِلِ وَ الْأَثْقَالِ»، در این روایت «مسیره یوم» به 8 فرسخ برگردانده شده است زیرا با توجه به اینکه مراد از اثقال، مرکبهای حامل اثقال اند جملۀ: «أَ مَا رَأَيْتَ سَيْرَ هَذِهِ الْأَثقالِ بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ ثُمَّ أَوْمَى بِيَدِهِ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ مِيلًا تَكُونُ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخ» یعنی: آیا نمی بینی که سیر این دست از مراکب، به 24 میل و 8 فرسخ منتهی می شود؟
3 . معتبرۀ ابن ابی عمیر: سُئِلَ عَنْ حَدِّ الْأَمْيَالِ الَّتِي يَجِبُ فِيهَا التَّقْصِيرُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص جَعَلَ حَدَّ الْأَمْيَالِ مِنْ ظِلِّ عَيْرٍ إِلَى ظِلِّ وُعَيْرٍ وَ هُمَا جَبَلَانِ بِالْمَدِينَةِ فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَقَعَ ظِلُّ عَيْرٍ إِلَى ظِلِّ وُعَيْرٍ وَ هُوَ الْمِيلُ الَّذِي وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْهِ التَّقْصِيرَ» (روایت 12 از باب دوم).
این روایت با توجه به اعتباری که دارد (چون از مراسیل ابن ابی عمیر است) از این جهت فوق العاده حائز اهمیت است که همانند آنچه در روایت سوم از چهار روایت دستۀ اول گذشت: «وَ إِنَّمَا وُضِعَ عَلَى سَيْرِ الْقِطَار» در این روایت نیز تصریح به «وضع» مصدر «موضوع» شده است: «وَ هُوَ الْمِيلُ الَّذِي وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْهِ التَّقْصِيرَ» و صریحاً می فرماید: مَیل و فاصلۀ بین این دو کوه ـ که مطابق روایت دیگری که از مرحوم کلینی گذشت یک «بَرید» (= 4 فرسخ) است ـ موضوع حکم تقصیر است : «...فَقَالَ فِي بَرِيدٍ قَالَ وَ أَيُّ شَيْءٍ الْبَرِيدُ قَالَ مَا بَيْنَ ظِلِّ عَيْرٍ إِلَى فَيْءِ وُعَيْرٍ». یعنی در هر دو جمله تصریح به «وضع» شده است؛ یکی «سیر القطار» را موضوع قرار داده و دیگری «میل» و «برید» را، و این است معنای تعارض.
ثانیاً: با توجه به آنچه
در نکات مقدّماتی گذشت مبنی بر اینکه روایات فقهی اهل بیت، تعلیقه و حاشیه ای است بر فقه سنی رائج و حاکم، جهت گیری تعبیر به «لِأَنَّهَا مَسِيرَةُ يَوْم» در روایت اول و یا تعبیر به «لِأَنَّ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلْعَامَّةِ وَ الْقَوَافِلِ وَ الْأَثْقَالِ فَوَجَبَ التَّقْصِيرُ فِي مَسِيرَةِ يَوْم» در روایت دوم و یا تعبیر به «وَ إِنَّمَا وُضِعَ عَلَى سَيْرِ الْقِطَار» در روایت سوم و تعبیر به «إِنَّهُ إِذَا ذَهَبَ بَرِيداً وَ رَجَعَ بَرِيداً شَغَلَ يَوْمَه» در روایت چهارم روشن می شود و اینکه اینگونه تعابیر در مقام ردّ دیدگاه سنّی حاکم است نه در مقام اعطای موضوعیّت به «مسیره یوم» و نفی آن از «ثمانیه فراسخ». یعنی سه تعبیر اول ناظر به فتوای رائج آن زمان است که سنّت رسول الله (جَرَتِ السُّنَّةُ بِبَيَاضِ يَوْم) را بر 24 و یا 18 فرسخ تطبیق داده اند و تعبیر چهارم ناظر به فتوای رایج دیگری از آنان است که تلفیق را قبول نداشتند و چهار فرسخ ایابی و یا 12 فرسخ ایابی (مطابق فتوای ابوحنیفه که معیار را 24 فرسخ می دانست) و یا 8 فرسخ ایابی (مطابق 16 فرسخ مذاهب دیگر) را به حساب نمی آوردند. یعنی گویا در هر سه روایت اول می خواهد بگوید: «انما وجب التقصیر فی ثمانیه فراسخ لا فی 16 فرسخاً و لا فی 24 فرسخاً» چون مقصود رسول الله از طریقی که در آن روز مشخص فرمودند یعنی طریق «مسیره یوم» یا «بیاض یوم»، سیر شتران بود نه سیر اسبان و یا قاطران تندرو.
به بیان دیگر: کلمۀ «لأنّ» نمی خواهد بُعد اثباتی «ثمانیه فراسخ» را به «مسیره یوم» تعلیل کند و بگوید: بازگشت «ثمانیه فراسخ» به «مسیره یوم» است بلکه در مقام تعلیل و توجیه بُعد سلبی آن است و اینکه چرا 8 فرسخ آری و 24 و یا 16 فرسخ، نه!
به بیان سوم: هر کدام از این تعابیر، پاسخ به سؤالی مقدّر است؛ در دو روایت اول ـ که قریب بودن بازگشتشان به یک روایت گذشت ـ بعد از آنی که ثامن الحجج به نحو قاطع اظهار می دارند که موضوع نماز قصر، 8 فرسخ است نه کمتر و نه بیشتری که مذاهب چهارگانۀ اهل سنت قائل به آن هستند: «وَ إِنَّمَا وَجَبَ التَّقْصِيرُ فِي ثَمَانِيَةِ فَرَاسِخَ لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ»، این سؤال در ذهن مخاطب ایجاد می شود که چرا باید چنین باشد با آنکه طریقی که برای رسیدن به این موضوع از جانب رسول مکرم تعیین شده «مسیره یوم» است و «مسیره یوم» 16 یا 24 فرسخی نیز در همان زمان وجود داشت؟! جملۀ «لِأَنَّ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلْعَامَّةِ وَ الْقَوَافِلِ وَ الْأَثْقَال» به این سؤال پاسخ می دهد که آنچه محطّ نظر رسول گرامی در این طریق بوده، مسیره یومی است که قافله ها و مرکبهای عمومی طی می کردند یعنی شتران، نه اسبان و قاطران.
عیناً همین سؤال در صحیحۀ کاهلی، بعد از بیان قاطع امام صادق مبنی بر اینکه: «التَّقْصِيرِ فِي الصَّلَاةِ بَرِيدٌ فِي بَرِيدٍ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ مِيلًا» مطرح می شود که چرا 24 میل، نه بیشتر و نه کمتر؟ بلافاصله به این سؤال مقدّر پاسخ می دهد که پدرم می فرمود: آن «سیری» که در زمان رسول الله و از جانب آن حضرت به عنوان طریق و علامت، وضع و نصب شد سیر شتران بود نه سیر قاطران و اسبان تندرو: «إِنَّ التَّقْصِيرَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى الْبَغْلَةِ السَّفْوَاءِ وَ الدَّابَّةِ النَّاجِيَةِ وَ إِنَّمَا وُضِعَ عَلَى سَيْرِ الْقِطَار».
قابل توجه اینکه وقتی «مسیره یوم»، طریق و از قبیل حکمت باشد نه علت، منطبق علیه «مسیره یوم» در زمان جعل و وضع ـ که 8 فرسخ بود ـ معیاری ثابت و ماندگار برای تمام ازمنه و امکنه الی یوم القیامه خواهد بود و دیگر نمی توان گفت: منطبق علیه «مسیره یوم» در زمان ما مثلاً به 1200 کیلومتر تغییر یافته است، عیناً مثل اینکه گفته شود: حکمت لزوم نگهداری عدۀ طلاق، پرهیز از «اختلاط میاه» است و چون در زمان جعل این حکم، تحقّق چنین حکمت و مصلحتی، مبتنی بر عدۀ طلاق بود لذا حکم لزوم عدۀ طلاق به نحو عام و برای تمام ازمنه جعل شده، و دست یابی به این مصلحت و حکمت از راههای دیگر در عصر ما، سبب تغییر حکم لزوم عدّه، نمی شود.
ثالثاً: علاوه بر قرینۀ لبّیّۀ فوق، قرائن لفطیّۀ منفصله ای وجود دارد که گواه بر این است که تعابیر مزبور در مقام اعطای موضوعیت به «مسیره یوم» نیستند بلکه به عکس می خواهند به 8 فرسخ موضوعیت بدهند و «مسیره یوم» را طریقی برای رسیدن به آن بدانند؛ از جملۀ این قرائن این است که خود آقای فضل بن شاذان، آنجا که نامۀ امام هشتم به مأمون را گزارش می کند می نویسد: «وَ التَّقْصِيرُ فِي ثَمَانِيَةِ فَرَاسِخَ وَ مَا زَادَ وَ إِذَا قَصَّرْتَ أَفْطَرْتَ» (روایت 6 از باب 1) بدون آنکه اسمی از «مسیره یوم» بیاورد.
قرینۀ دیگر نسبت به خصوص دو روایت مربوط به ابن شاذان، ملاحظۀ سیاق مجموع روایت چند صفحه ای این بزرگوار است که «تنادی بأعلی صوتها» که آنچه در این روایت ذکر شده، به
حکمتهای احکام بر می گردد و در مقام بیان موضوع برای احکام نیست.
قرینۀ سوم که از همه مهمتر است و به یک معنی فصل الخطاب در مسأله به حساب می آید این است که رسول مکرّم در کنار علامت «مسیره یوم»، علامت دیگری را نصب می کند که در بستر زمان، ثابت و ماندگار است و هیچگونه تزلزل و تغیّری را نمی پذیرد و آن همان چیزی است که در معتبرۀ ابن ابی عمیر وارد شده است یعنی فاصلۀ «دو کوه عَیر و وُعَیر»: «سُئِلَ عَنْ حَدِّ الْأَمْيَالِ الَّتِي يَجِبُ فِيهَا التَّقْصِيرُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص جَعَلَ حَدَّ الْأَمْيَالِ مِنْ ظِلِّ عَيْرٍ إِلَى ظِلِّ وُعَيْرٍ وَ هُمَا جَبَلَانِ بِالْمَدِينَةِ فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَقَعَ ظِلُّ عَيْرٍ إِلَى ظِلِّ وُعَيْرٍ وَ هُوَ الْمِيلُ الَّذِي وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْهِ التَّقْصِيرَ».
معنی ندارد که گفته شود: رسول الله حکم «تقصیر» را بر فاصلۀ بین این دو کوه وضع کرده؛ دو کوهی که در طول تاریخ و الی یوم القیامه زوال ناپذیر و ماندگار است در عین حال با تغییر مسیره یوم در زمان ما، از علامت بودن ساقط می شود!!!
شبیه این تعبیر و این علامت در بیان دیگری از آن حضرت و درکلمات سایر معصومین نیز وارد شده است مثلاً در صحیحۀ ابی بصیر (روایت 12 از باب1) می خوانیم: «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَرَجَ إِلَى ذِي خُشُبٍ فَقَصَّرَ وَ أَفْطَرَ قُلْتُ وَ كَمْ ذِي خُشُبٍ قَالَ بَرِيدَانِ» یعنی علامت ماندگار دیگری به نام «مدینه تا ذی خشب».
و یا در صحیحۀ عبد الله بن بکیر علامت ثابت سومی به نام «کوفه و قادسیه» مطرح می شود؛ در این صحیحه می خوانیم: « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْقَادِسِيَّةِ أَخْرُجُ إِلَيْهَا أُتِمُّ أَمْ أُقَصِّرُ قَالَ وَ كَمْ هِيَ قُلْتُ هِيَ الَّتِي رَأَيْتَ قَالَ قَصِّرْ» (روایت 7 از باب 2).
و یا در روایت تهذیب از صفوان، پای علامت ثابت و ماندگار چهارمی به نام «بغداد و نهروان» به میان می آید: «ٍ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ خَرَجَ مِنْ بَغْدَادَ- فَبَلَغَ النَّهْرَوَانَ وَ هِيَ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ مِنْ بَغْدَادَ- قَالَ لَوْ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ النَّهْرَوَانَ ذَاهِباً وَ جَائِياً لَكَانَ عَلَيْهِ أَنْ يَنْوِيَ مِنَ اللَّيْلِ سَفَراً وَ الْإِفْطَار...» (روایت 8 از باب 2).
و یا در موثّقۀ معاویه بن عمار علامت ماندگار پنجمی تحت عنوان «مکه و عرفات» مطرح می گردد: « قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي كَمْ أُقَصِّرُ الصَّلَاةَ فَقَالَ فِي بَرِيدٍ أَ لَا تَرَى أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ إِذَا خَرَجُوا إِلَى عَرَفَةَ كَانَ عَلَيْهِمُ التَّقْصِيرُ» (روایت 5 از باب 3).
چگونه می توان گفت: تا 14 قرن، مسلمانها وقتی از عَیر به وُعَیر و یا از مدینه به ذی خشب و یا از کوفه به قادسیه و یا از بغداد به نهروان و خصوصا از مکه به عرفات سفر می کردند می بایست نمازشان را شکسته بخوانند اما از قرن 14 به بعد، حق ندارند این چنین عمل کنند!!! آیا نصب چنین علائم استواری نمی تواند ما را به این نکته رهنمون شود که موضوع و حدّ در مسألۀ تقصیر، معیار فرازمانی، فرامکانی، غیرشناور و غیر متزلزلی است به نام 8 فرسخ و طرح چیزی به نام «مسیره یوم» صرفاً برای این بوده که در صدر اول، علامت و طریقی غیر از این برای تودۀ مردم، شناخته شده نبود؟!
آیا مقتضای آنچه به عنوان «لزوم توجه به قرائن لبّیّه در کنار قرائن لفظیه» گذشت این نیست که اگر دو چیز در عرض هم به عنوان حدّ شرعی برای حکمی بیان شود، ولی یکی در بستر زمان لرزان و شناور است و دیگری ثابت و استوار، معیار ثابت، به عنوان معیار اصلی به حساب آید و معیار شناور و لرزان به آن ارجاع داده شود و یا محمل دیگری برای آن ذکر گردد نه اینکه عکس عمل شود و معیار غیرمتغیّر به متغیّر بازگشت داده شود؟!!!
تأکید و تکرار می شود: آنچه ما را به این تصدیق وا می دارد صِرف ملاحظه و تصور این چهار نکته است:
الف: رسول مکرم ـ که سنّت عملی او در مواجهۀ با اهل سنّت و در اینگونه مباحث مقارنه ای، محوریّت دارد و همۀ تلاش عترت طاهرۀ او در حاشیۀ فقه و فتاوای حاکم آن زمان، بر آن بوده که این سنّت را آنگونه که هست تشریح و تبیین سازند ـ چاره ای نداشت که روی «مسیره یوم» یا به تعبیر دیگر «بیاض یوم» متمرکز شود: «جَرَتِ السُّنَّةُ بِبَيَاضِ يَوْم»، زیرا با توجه به فقدان تابلوهای کیلومتر شمار در جاده ها و مسیرهای مسافرتی، عمل کردن تودۀ مسلمین بر اساس 8 فرسخ، امری دشوار بود.
ب: آنچه به عنوان علل الشرایع در روایاتی مثل روایت طولانی ابن شاذان و در کتابهایی مثل علل الشرائع مرحوم صدوق مشاهده می شود در همۀ موارد و لااقل در اکثر قریب به اتفاق موارد، به حکمت های احکام بر می گردد و نمی توان از آن، علّت به معنای موضوع حکم ـ که حکم نفیاً و اثباتاً بر مدار آن دور می زند و به تعبیر شهید صدر رضوان الله
تعالی علیه: «أنّ العلاقة بين الحكم و الموضوع تشابه ببعض الاعتبارات العلاقة بين المسبَّب و سببه كالحرارة و النار» ـ را برداشت کرد پس اگر در دو روایت ابن شاذان از لام تعلیل بهره گرفته شده («لِأَنَّهَا مَسِيرَةُ يَوْم» و «لِأَنَّ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلْعَامَّةِ وَ الْقَوَافِلِ») معنایش این نیست که مسیره یوم، علت به معنای موضوع است و 8 فرسخ به آن رجوع می کند بلکه صرفاً می خواهد بگوید: حکمت اینکه 8 فرسخ معیار است ـ نه 24 فرسخی که برخی از مذاهب عامه و نه 16 فرسخی که برخی دیگر می گویند ـ این است که مقصود رسول گرامی از «سیر» در «مسره یوم» سیر شتر بوده، نه سیر فرس یا قاطر.
ج: اگر در نگاه رسول مکرم «مسیره یوم» موضوعیت داشت معنا نداشت که روی علامت دیگری به نام «دو کوه عَیر و وُعَیر» انگشت بگذارد که با «برید» ( = 12 میل) هماهنگ است و در بستر زمان الی یوم القیامه هیچ تغییری در آن ایجاد نمی شود و یا در کلمات عترت طاهره اش توابث دیگری چون مکه و عرفات و یا مدینه و ذی خشب و یا بغداد و نهروان و یا کوفه و قادسیه مطرح گردد.
د: سه نکتۀ فوق را ضمیمه کنید به این نکته که اگر «مسیره یوم» موضوعیت داشت چگونه20 نفر از اجلّای اصحابی که اسامی شان خواهد آمد وقتی از قول امام معصوم، در مقام بیان موضوعِ تقصیر و پاسخ به پرسش «فی کم أقصّر؟» و یا «فی کم التقصیر؟» بر می آیند فقط به 8 یا 4 فرسخ اشاره می کنند و ـ چنانکه خواهد آمد ـ اسمی از «مسیره یوم» به میان نمی آورند؟! آیا اینگونه پاسخکویی در صورت موضوع بودن «مسیره یوم»، اغراء به جهل به حساب نمی آید؟! و جالب توجه است که حتّی خود ابن شاذان در روایت صحیحۀ دیگری که در آن، نامۀ امام هشتم سلام الله علیه به مأمون منعکس شده، اسمی از «مسیره یوم» نمی آورد بلکه صرفاً به ذکر معیار «8 فرسخ» اکتفا می کند؟! آیا همۀ این قرائن، کافی نیست که عقربۀ ذهن ما از موضوعیّت «مسیره یوم» منصرف شود و برای روایات آن، محملی را دست و پا کنیم؟!
«و ان ابیت عن ذلک کلّه و لم تطمئن بذلک کما اطمأننت فلا أقل من احتمال ذلک و إذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» و در این صورت حدّ اقل نتیجه این است که اینگونه روایات، قابل استناد برای شما نبوده باشد.
[۶/۱۸، ۷:۱۳ ق.ظ] قدسی: بخش سوم: نقد و بررسی دستۀ دوم از روایات مورد استناد دیدگاه «مسیره یوم»:
دستۀ دوم: روایاتی است که فقط «مسیره یوم» را مطرح می سازد و هیچ اشاره ای به «ثمانیه فراسخ» ندارد و آن عبارتند از:
1 . صحیحۀ زکریا بن آدم: « أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنِ التَّقْصِيرِ فِي كَمْ يُقَصِّرُ الرَّجُلُ إِذَا كَانَ فِي ضِيَاعِ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَمْرُهُ جَائِزٌ فِيهَا يَسِيرُ فِي الضِّيَاعِ يَوْمَيْنِ وَ لَيْلَتَيْنِ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ لَيَالِيَهُنَّ فَكَتَبَ التَّقْصِيرُ فِي مَسِيرِ يَوْمٍ وَ لَيْلَة».
2 . صحیحۀ علیّ بن یقطین: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع عَنِ الرَّجُلِ يَخْرُجُ فِي سَفَرِهِ وَ هُوَ مَسِيرَةُ يَوْمٍ قَالَ يَجِبُ عَلَيْهِ التَّقْصِيرُ إِذَا كَانَ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَ إِنْ كَانَ يَدُورُ فِي عَمَلِه».
3 . مرسلۀ محمد بن عمران: « قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَخْرُجُ إِلَى الصَّيْدِ مَسِيرَةَ يَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ يُقَصِّرُ أَوْ يُتِمُّ فَقَالَ إِنْ خَرَجَ لِقُوتِهِ وَ قُوتِ عِيَالِهِ فَلْيُفْطِرْ وَ لْيُقَصِّرْ وَ إِنْ خَرَجَ لِطَلَبِ الْفُضُولِ فَلَا وَ لَا كَرَامَةَ».
4 . روایات سه گانۀ تشییع و بدرقۀ برادر دینی که در آن می خوانیم: اگر در ماه مبارک رمضان، برادری برادر دینی خود را به اندازۀ «مسیره یوم» یا یومین تشییع کند نمازش را قصر می خواند و روزه اش را افطار می کند؛ این روایات، عبارتند از دو صحیحۀ زراره: «قُلْتُ الرَّجُلُ يُشَيِّعُ أَخَاهُ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ قَالَ يُفْطِرُ وَ يُقَصِّرُ فَإِنَّ ذَلِكَ حَقٌّ عَلَيْه» (روایت 4 از باب 10 و به همین مضمون است روایت 8 همین باب که البته یکی بودنشان بُعدی ندارد) و صحیحۀ سعید بن یسار: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُشَيِّعُ أَخَاهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَيَبْلُغُ مَسِيرَةَ يَوْمٍ أَوْ مَعَ رَجُلٍ مِنْ إِخْوَانِهِ أَ يُفْطِرُ أَوْ يَصُومُ قَالَ يُفْطِر».
در پاسخ به این دسته از روایات ـ با صرف نظر از ارسال برخی و تعارض داخلی بقیه، از این جهت که در روایت اول «مسیره یوم و لیله» آمده و در باقی، «مسیره یوم» ـ می توان گفت: این روایات متعارض است با حدود 30 روایتی که فقط «ثمانیه فراسخ» را مطرح می سازند و هیچ اشاره ای به «مسیره یوم» ندارند و همۀ آنها از سند صحیح یا موثق برخوردارند و بزرگانی چون: ابو بصیر، عیص بن القاسم، محمد بن مسلم، زراره، معاویه بن وهب، زید الشحّام، اسماعیل بن الفضیل، عبد الله بن بکیر، ابی ایوب، ابن ابی عمیر، فضل بن شاذان، معاویه بن عمار،
اسحاق بن عمار، مصدق بن عمار،
عمار ساباطی، ابی ولّاد، حماد بن عثمان، عمران بن محمد، موسی بن خزرج و سهل بن زیاد، آنها را روایت کرده اند و ما به ذکر تعدادی از آنها بسنده می کنیم:
1 . موثقۀ عیص بن قاسم: « فِي التَّقْصِيرِ حَدُّهُ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ مِيلًا» (روایت 14 از باب 1).
جالب توجه است که در این معتبره، تعبیر به «حدّ» تقصیر شده است، آیا می شود حدّ واقعی «مسیره یوم» باشد و حضرت هیچ اشاره ای به آن نداشته باشد با آنکه در مقام بیان حکم الله است و العیاذ بالله هیچگونه اغراء به جهلی ندارد و تقیّه ای هم در کار نیست چون فتوای حاکم زمان صدور، چیز دیگر است؟!
2 . صحیحۀ محمد بن مسلم: «التَّقْصِيرُ يَجِبُ فِي بَرِيدَيْن» (روایت 17 از باب 1).
3 . صحیحۀ زراره: «التَّقْصِيرُ فِي بَرِيدٍ وَ الْبَرِيدُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ» (روایت 1 از باب 2).
4 . صحیحۀ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَدْنَى مَا يُقَصِّرُ فِيهِ الْمُسَافِرُ الصَّلَاةَ قَالَ بَرِيدٌ ذَاهِباً وَ بَرِيدٌ جَائِياً» (روایت 2 از باب 2).
5 . زَيْدٍ الشَّحَّام: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ يُقَصِّرُ الرَّجُلُ الصَّلَاةَ فِي مَسِيرَةِ اثْنَيْ عَشَرَ مِيلًا» (روایت 3 از باب2).
6 . صحیحۀ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْفَضْلِ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّقْصِيرِ فَقَالَ فِي أَرْبَعَةِ فَرَاسِخَ» (روایت 5 از باب 2).
7. موثقۀ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي كَمْ أُقَصِّرُ الصَّلَاةَ فَقَالَ فِي بَرِيدٍ أَ لَا تَرَى أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ- إِذَا خَرَجُوا إِلَى عَرَفَةَ كَانَ عَلَيْهِمُ التَّقْصِيرُ» (روایت 5 از باب 3).
8 . همانگونه که سابقاً اشاره شد گل سرسبد و فصل الخطاب این روایات، چند روایت معتبره ای هستند که روی یک موقعیّت جغرافیایی مشخّص و ثابتی انگشت می گذارند که در بستر زمان هیچگونه زوال و تغیّری را نمی پذیرند و ذرّه ای شناوری و تزلزل، در آن قابل تصور نیست؛ مهمترین آنها معتبرۀ ابْنِ أَبِي عُمَيْر است که فاصلۀ دو کوه را میزان تقصیر قرار داده است: «سُئِلَ عَنْ حَدِّ الْأَمْيَالِ الَّتِي يَجِبُ فِيهَا التَّقْصِيرُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص- جَعَلَ حَدَّ الْأَمْيَالِ مِنْ ظِلِّ عَيْرٍ إِلَى ظِلِّ وُعَيْرٍ- وَ هُمَا جَبَلَانِ بِالْمَدِينَةِ- فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَقَعَ ظِلُّ عَيْرٍ إِلَى ظِلِّ وُعَيْرٍ- وَ هُوَ الْمِيلُ الَّذِي وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْهِ التَّقْصِيرَ» (روایت 12 از باب 2).
همانگونه که اشاره شد چگونه می شود رسول مکرم برای تبیین و تشریحِ موضوعِ حکمی از احکام، از یک امر ماندگار و ثابتی چون دو کوه «عَیر» و «وُعَیر» کمک بگیرد و 14 قرن، کسانی که فاصلۀ این دو را طی می کردند نمازشان را شکسته می خواندند اما در اخریات قرن 14 گفته شود از این پس، کسی از کسانی که همان فاصله را می پیمایند حق ندارد نمازش را قصر بخواند!!!
در هر حال روایات دستۀ سوم، با این خیل عظیم از روایات، آن هم با این سبک از بیان، متعارض است و تردیدی وجود ندارد که لااقل از دو جهت ترجیح با این روایات است نخست کثرت عددی این روایات و دیگر آنچه به عنوان قرینۀ لبّیّه گذشت که «حدّ» باید حادّ و قاطع باشد و در بستر زمان حالت شناوری و تزلزلی به خود نگیرد.
و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین.
از خدای بزرگ خواهانم که سعی ناچیز این حقیر را قبول فرماید و آن را ذخیرۀ قبر و قیامت و سبب غفران والدین قرار دهد و نیز امیدوارم بیش از پیش مشمول دعای یاران فرزانه و فرهیخته ای شوم که سالیان سال، شاهد حرج و زحمت خواندن نماز جمع آنان در سفرهای پژوهشی بوده ام و اکنون به لطف و هدایت حضرت حق، این تلاش ناچیز، بستر رفع تردید آنان در مسأله را فراهم آورده است.
➖➖➖➖➖
نظرتان رادرباره این مقاله می خواستم چون شما معتقدهستید نماز درعصر ما در500کیلومتر قصر می شود.
✅پاسخ:مقاله بالا بجای اینکه به عقیده مخالفین نظر بنده کمک کند پایه نظر بنده را مستحکم کرده چون به هیچ یک ازپایه های استدلال بنده درکتاب《 نماز وروزه 》نه توجه داشته ونه پاسخ داده است. واین مقاله نشان داده نویسنده محترم اصل مطلب را درنیافته است.
ایتا......................👇👇👇
https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit