eitaa logo
مشکات
518 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
125 فایل
🔸️تاسیس : ۹۹/۰۵/۰۶ 💢 ارتباط با مدیر کانال @Ya_mahdi98
مشاهده در ایتا
دانلود
مشکات
🦋[ #مسابقه_مسابقه ]🦋 جامانده ایم و شرح حالِ دلِ ما خجالت است. ✅ تمام کسایی که از سال های قبل خاطره
به نام خدا. موضوع.خاطره ای از پیاده رویه اربعین. این سفر از ابتدا وانتهایش سرتاسر خاطره است. ولی زمانی که میشنیدم.کربلا رفته ها میگفتن اقا ابا عبدلله واهل بیتش همه جوره حواسشون به زوارشان است.فقط در حد شنیدن بود.ولی وقتی خودت زائر اقا میشوی.تمام شنیدهارو به عینه میبینی. یکی از چندین اتفاق که خاطره ساز شد رو برایتان تعریف میکنم. از حسینیه ای که بودیم درنجف به سمت کربلا حرکت کردیم.من با دوتا از دوستان.درراه پیاده روی.پاهایه من شدیدا تاول زد به طوری که به سختی قادر به راه رفتن بودم.برایه استراحت به یک موکب که متعلق به ایرانی ها بود رفتیم.در موکب با خانمی اشنا شدم.این اشنایی واصرار ایشان به اینکه خودش هم مشکل من رو داشتن .خواستن با هم طی مسیر کنیم.تا دوستانم بتوانند خودشان به مسیرشان ادامه دهند.انها رفتند.وما بعد از چند ساعت استراحت در نیمه شب شروع به پیاده روی کردیم.خیلی ارام.ارام.به ظهر که رسیدیم.نمازمان را خواندیم.از یک موکب غذا گرفتیم.خوردیم وبه پیشنهاد این خانم در یک حسینیه کمی استراحت کردیم.با صدای بچه ها از خواب بیدار شدم.ولی همراهم را ندیدم.فکر کردم رفته بیرون والان برمیگرده.مدتها گذشت اما خبری از اون همسفر نشد.باورم نمیشد.من رو تنها گذاشته بود و رفته بود.ترسی بزرگ در دلم افتاد.اخر بار اولم بود در شهری غریب این طور تنها باشم.اون هم با وضعیت بدی که پاهام داشت.تماما تاولهایه خونی زده بود وبه شدت ورم کرده بود.اشک در چشمانم حلقه زد.چاره ای نداشتم باید به مسیرم ادامه میدادم تا به کربلا میرسیدم.از حسینیه که خارج شدم .تمام غربت و تنهایی خانم زینب سلام الله جلویه چشمانم امد.با گریه ای شدید با خانم درد دل کردم که خانم من تنهایه تنهام خودت مراقب من باش در این شهر غریب.ناگهان دلم قرص شد لنگان لنگان به مسیر ادامه دادم.وبه سختی وبادرد شدید.وسایلی هم که به همراه داشتم سختی راه را برایم سختر کرده بود.ناگهان احساس کردم مردی مراقب من است.وهر جا که میروم به دنبالم می اید.ترس زیادی دردلم افتاد.ایستادم وان مرد کمی جلوتر رفت واوهم ایستاد ودوباره به من خیره شد.این کارش باعث شد همان جا بررویه یک صندلی بنشینم.ناگهان دیدم.پنج خانم ایرانی میان سال قصد دارن یک ماشین کرایه کنن تا کربلا انها راببرد.من هم که به دلیل وضعیت بد پاهایم دیگر قادر به راه رفتن نبودم.خودم را معرفی کردم وموضوع را برایشان تعریف کردم واجازه گرفتم با انها تا کربلا همسفر شوم انها هم بارویه خوش از من دلجویی کردن.سپس یک ون کرایه کردن وبه من کمک کرده تا حسینیه که محل اسکان بود در کربلا همراهی و وسایلم را هم اوردن.بعد از اینکه کمی استراحت کردم و دوستانم به من رسیدگی کردن.ناگهان ان مرد به یادم افتادکه وقتی بررویه صندلی نشستم وقتی نگاه کردم دیگر ان مرد راندیدم.در واقع اگر ترس از ان مرد نبود من به هیچ عنوان در ان محل نمینشستم تا با ان خانم ها اشنا شوم.ان مرد سبب شد من با کمک انها به محل اسکانمان برسم. وقربان خانم زینب بروم که چقدر خوب حواسش به من بود.ومیدانم ان مرد یک شخص عادی نبود.این بهترین خاطره من از پیاده رویه اربعین است.که با تمام وجود حضور ابا عبدلله واهل بیتش را احساس کردم.وچقدر خوب حواسشان به زاعرانشان است. وچه زیبا گفتن .شنیدن کی بود مانند دیدن. السلام علیک یا ابا عبدلله! 🔹شماره9⃣1⃣ بهاره سادات حسینی 🌀 ┄┅─✵🇮🇷✵─┅┄ 💠 @meshkat_ard ┄┅─✵🇮🇷✵─┅┄
امشب که شب چلّه است وقت گرمی و بیشتر توی خونه است... ♨️ ما خانوما استاد گرما بخشیدن و روح دادن به لحظه هاییم❤ پس امشب رو حسابی دریابین که بشه یه حال خوب و یه قشنگ برای خانواده از اون طرف؛ اگر جایی رفتین حواستون باشه چشم و ابرو اومدن از روی ناراحتی و کینه، فقط امشب رو براتون سخت و سرد می کنه... اگر جایی هم میرین با تمام قلبتون برین💌