داشتیم می رفتیم که من یه لحظه برگشتم پشت سرمو نگاه کردم که ببینم دشمن اومده یانه..
هفت نفر رو دیدم لباس سیاه که داشتن میرفتن پشت خاکریز تا بیام اسلحه م وبردارم وبیارم بالا بزنمشون اونا پیشدستی کردن وزدن..
من پرت شدم پایین..بیسیمم گم شد..غلت زدم وازدستشون در رفتم..اما اونا همین طور مدام تیراندازی میکردن..
وعجیبه توی اون وضعیت یه تیر هم به من اصابت نکرد..
رفتیم پشت خاکریز و دیگه خمپاره ها شروع شد..یکی ازنیروها اون شب توی ماشین شهید شد وسوخت..🍂
خیلی خسته بودم..هم جسمی هم روحی..به هم ریخته بودم..
ارتباطم با محمدتقی کاملا قطع شده بود.. #شهید_اسماعیل_حیدری و #شهید_سیرت_نیا ..کنارمون بودن براشون تعریف کردیم رفتن نیرو آوردن..تا ده شب، که میشه عاشورای پارسال اونجا بودیم..
بعد شهید حیدری گفت: بچه ها روستارو گرفتن، برگردین عقب؛
گفتم: نمیایم ..چون دوستمون اونجاست شاید بچه هامون دوربخورن..
وبعد که تماس گرفتن ومطمئن شدیم همه چی تموم شده برگشتیم ..
یه سری نیرو هم مونده بود توی روستابرای نگه داشتنش ومحمدتقی هم مونده بود..
فرداش من به مسئولمون گفتم محمدتقی کجاست؟ گفت : توی روستاست و حالش هم خوبه ؛
گفتم: بیارش اگه نمیاریش ما رو ببر اونجا..
گفت :میارمش که فردا محمدتقی اومد..
محمدتقی هیچوقت ازخودش تعریف نمی کرد ولی اون روز با خوشحالی گفت چهارپنج تاشون وزدم..✌️
واین شد یک شبانه روز نبرد نفسگیر بچه ها و آزادسازی روستای #قراصی
"انا فتحنا لک فتحا مبینا.."
ما دراین عملیات در روز تاسوعا یکی از شیرمردان ایران زمین رو ازدست دادیم...🌷
به نقل از یکی ازدوستان شهید؛ آرزوی #سیدابراهیم شهادت در روز تاسوعا و عاشورا بود.
و در روز تاسوعا #شهید_مصطفی_صدرزاده 🌷 که
شنیدم داشت ازکوچه ای رد میشد دشمن زد به سینه ش ..خون بالا آورده بود و...به آرزوش رسید..🍃
#ولعن_الله_علی_قوم_الظالمین ..
پایان🌷
(قسمت سوم)
سپاس از کانال شهیدسالخورده🌷
#نقل_از_همرزم_شهید
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
مجموعه فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#فرزندی_مثل_مصطفی
https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1