-
بگو به خواب که امشب میا به دیدهی من
جزیرهای ڪه مڪان تو بود آب گرفت...
I محمدسهرابی I
-
• میـڪـده •
- بگو به خواب که امشب میا به دیدهی من جزیرهای ڪه مڪان تو بود آب گرفت... I محمدسهرابی I -
جزیرهای که مکان تو بود آب گرفت...
شاعر میگه: ای خواب امشب به دیده من نیا
جزیرهای(چشم به دلیل برآمدگی و بیرون زدن از کاسه چشم به جزیره تشبیه شده) که جایگاه تو بوده رو آب(اشک) گرفت؛
یعنی چشم من رو دیگه گریه فرا گرفته..🚶🏻♂
-
اینجا شڪفتگی عدم هم مبارڪ است
رنگ حیا شڪست، پس ای هیچڪس بخند
I محمدسهرابی I
-
-
ز تنگنای فلڪ حال من ڪسی داند
ڪه همچو طفل، مقید به گاهواره شود..
I میـڪـده I
-
• میـڪـده •
- ز تنگنای فلڪ حال من ڪسی داند ڪه همچو طفل، مقید به گاهواره شود.. I میـڪـده I -
-
دوری نیازموده چه داند ڪه هجر چیست؟
از موج آب حال جگرتشنگان مپرس...
I میـڪـده I
-
هدایت شده از • میـڪـده •
-
من خاڪ ڪف پاۍ سگ ڪوۍ همانم
ڪاو خاڪ ڪف پاۍ سگ ڪوۍ تو باشد...
-
-
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولى دل به پائیز نسپردهایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترڪ خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گردهایم
گواهى بخواهید، اینڪ گواه
همین زخمهایى ڪه نشمردهایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر بردهایم
I قیصرامینپور I
-
-
غم هایِ مرده در دلِ ما زنده ڪرد هجر
گویی شبِ فراقِ تو روزِ قیامت است
I فصیحیهروی I
-
-
ای روزگار سخت گرفتی بر عاشقان
دردی که بود قسمت ما، این همه نبود...
I معنیزنجانی I
-
-
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم ڪه نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند ڪه در این دایره سرگردانند...
I حضرتحافظ I
-