مردی تسبیح به دست گرفته بود و میگفت: یا اُقلُش چهل یا اُقلُش چهل. عالمی از او پرسید: این چه ذکریست که من تا حالا نشنیدهام. مرد گفت در یکی از کتابهای دعا وارد شده است. عالم پرسید کدام کتاب که تا کنون ندیدهام؟ مرد کتابی از جیب خودش درآورد و جمله مذکور را نشان داد که نوشته بود: این دعا را بعد از نماز هفتاد مرتبه بخوانید یا اقلش چهل!
#خاطرات_علما
مزاحالدین | @mezahoddin
در ایام حجرهنشینی که هنوز معمم نشده بودیم، روزی تصمیم گرفتیم برای یکی از دوستانمان جشن پتو بگیریم. با یک پتو پشت در ایستادیم و منتظر ماندیم تا شکار از راه برسد. خلاصه آن بندهی خدا وارد شد. پتو را انداختیم و کلی مشت و لگد. بعد از چند لحظه که بنده خدا را به فیض رساندیم، یک دفعه یکی از بچه ها با حالت ترس فریاد زد: عمامه، عمامه داره. با شنیدن این حرف هر کس به طرفی فرار کرد. یکی از در یکی از پنجره. بعد متوجه شدیم بجای دوستمان، مدیر مدرسه را به فیض رساندیم!
#خاطرات_علما
مزاحالدین | @mezahoddin
مقام من
یکی از علما می گوید: در حرم حضرت رضا (ع) در حالی که منتظر همسرم بودم، به فکر فرو رفتم که در پیشگاه حضرت چه مقامی دارم. با خودم گفتم اولین کلمهای را که یک نفر به من بگوید، نشان دهنده مقام من باشد. همین طور که در خیالات خودم بودم و میرفتم پای پیرمردی را له کردم. پیرمرد برگشت و رو به من گفت: خیلی خری!
#خاطرات_علما
مزاحالدین | @mezahoddin
ما رفتیم نبود
زنگ زده بود به امام جماعت مسجدشون و گفته بود: حاجاقا این حساب و کتاب و قیامت و پرسش و پاسخ و پروندهی اعمال که میگفتید که همش از بیخ دروغ بود که... من خودم جاتون خالی چند ساعت مُردم، اصلا نگفتن خدات کیه و نه نکیر و منکری بود! یه راست منو پرتم کردن تو آتیش! این درسته به مردم دروغ میگید؟!
#خاطرات_علما
🔸ابراهیم کاظمی مقدم 🔸
مزاحالدین | @mezahoddin