eitaa logo
مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام
248 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
196 ویدیو
12 فایل
اطلاع رسانی مراسم و مناسبت ها هیئت
مشاهده در ایتا
دانلود
💢حضور دکتر عباسی در منطقه اسلام آباد و عرض خداقوت به برگزارکنندگان میز خدمت (ارائه خدمات پزشکی) 🗓 جمعه ۱۵ دی ماه ۱۴۰۲ 📍اسلام آباد، مسجد حضرت ابوالفضل (ع) 🇮🇷 استاد دانشگاه تهران و نماینده مردم شریف کرج، فردیس و اشتهارد در مجلس شورای اسلامی 🆔@alirezaabbasi_ir
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 اعلام برندگان مسابقه کتابخوانی وصیتنامه شهید سلیمانی ۱-سرکار خانم فرشته کمالی ۲-سرکار خانم سلاله سادات حسینی ۳-آقای امیرعلی میرزااحمدی ۴-آقای امیررضا طارمی ۵-آقای حسین خدامی به همه این عزیزان جوایز نقدی اهدا خواهد شد. @mhabolfazll
اجرای سرود نسل آرمانی به مناسبت هفته بصیرت و ایام شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی و روز جهانی مقاومت ۱۴۰۲/۱۰/۱۵ (ع) (س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«قرآن بیاموزید و قرآن بخوانید» آموزش روخوانی و روانخوانی قرآن کریم چهارشنبه ها بعد از نماز مغرب و عشاء ـــــــ«ویژه تمامی رده های سنی»ــــــــ (ع) (ع) @mhabolfazll
هدایت شده از رسم خوبان
در ایام سالگــرد شهـــادت شهیــــد عبدالحســـــن کمـــالی دلنوشته هایی از برادر بزرگوار ایشان در ۳ قسمت حضورتان ارائه میشود. حتما مطالعه کنید.
هدایت شده از رسم خوبان
دلنوشته هایی از برادر بزرگوار شهید کمالی در رثای برادر شهیدش قسمت ۱ از ۳ مادر نزدیک آب انبار کوچک خانه با تشت لباس می شست و اشک می ریخت. حسن! هنور یادم هست آخرین روزی که بار سفر بستی همین روزهای زمستان بود. بابا نگران بود و ناراحت، بهانه گیری می کرد تا نروی؛ دختر تازه عروسش چند ماهی بود که شوهر از دست داده بود.(شهید مهدی فتح اله زاده داماد این خانواده بود) حسن! هنوز یادم هست خانه ی کودکی مان. به آن زور آباد می گفتند عده ای هم هنوز به آن زور آباد می گویند، اما به قول «مش یعقوبِ» محل، این تپه، زَر آباد است. مردم با زحمت و رنج اینجا را آباد کردند. حالا اما به غیر از تل خاکی، چیزی از آن خانه باقی نمانده، اسمش را گذاشتند طرح ساماندهی، تا آنجا را ساماندهی کنند. اما سامانی نشد و دوباه قصه ای نو برایش نوشتند. حسن! هنوز یادم هست روزهایی را که تو و حاجی، کارگرِ «اوستا علی و اوستا نظامِ» محل شده بودید تا سقف چوبی خانه را خراب کنید و جایش آجر و آهن بچینید. یادم هست وقتی سئوال کردم چرا پشت پنجره تخته می زنید گفتی برای حفظ جان تو و خانواده از دست مجاهدینی ها، مجبوریم اینجا را ببندیم. می گفتند دو خانه آنطرف تر ما دو برادر،عضو سازمان مجاهدین اند. من آن روزها نمی دانستم مجاهدین خلق یعنی چه؟ بعدها خواندم که همین منافقین، ۸۴ نفر را در کرج ترور کردند. حسن! هنوز یادم هست روی اولین پله آهنی خانه نشسته بودی و چشمانت خیره به کوه های حصار بود، اشک در چشمانت جمع شده بود که امشب فرشته،خواهرت، عروس می شود! درست سه ماه بعد از آن دوباره همان پله، همان نگاه، همان اشک، اما اینبار بخاطر شنیدنِ خبرِ دیگر، نیامدنِ مهدی()! دامادمان را می گویم. ۱۵ سال بعد من و خواهر برای شناسایی جنازه رفتیم، تکه استخوانی از آن آمده بود، که فقط فرشته او را شناخت. حسن! هنوز یادم هست مزه شکلات غنیمت گرفته شده از سربازان عراقی، عجب شکلات سفتی بود. قمقمه عراقی ات هنوز در کمد یادگاری هایم هست، خاطره ای از آن قمقه دارم که هیچ وقت نمی خواهم از آن بگویم. حسن! هنوز یادم هست که سید حسین میری() نگذاشت برای آخرین بار جنازه تو را ببینم. آن روزها ۹ ساله بودم، هر بار که به امامزاده محمد می روم بغضی که آن روزها گلویم را فشار می داد، فشارم می دهد. هنوز او را نبخشیده ام. راستی این روزها کلی پول خرج کرده اند که قبرهای شما را نو و نوار کنند آخر نزدیک بازی هایشان است می خواهند بگویند ما به میثاق شهدا احترام گذاشتیم و یادشان را گرامی داشتیم چون قبرشان را نو کردیم! 💠ادامــه دارد (ع) @rasmekhoban