6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبرا حلال کنید ما را... ،
👌بسيار شنيدني و درسگرفتني...
مناجات فرزند شهید ،در محضر رهبر عزیز
گوش بدید چی میگه.
#شهيد
#فرزندشهيد
#مربي
#متربي
🌹
#گزارش_تصويري 1
#سفر_زيارتي_گردشي كرمان
مزار #سرداردلها، #مردميدان، #جان_فدا،
#شهيد سردار #حاج_قاسم_سليماني
به لطف الهي و عنايت اهلبيت(ع) و نظر شهدا، با همافزايي مسجد، بسيج، كانون، مدرسه و... و همت خادمان تربيتي و ارزشمند مجموعه و والدين گرانقدر و دانشآموزان عزيز و دلدادهي ارزشهاي اسلام و انقلاب، توفيق يافتيم در ايام شهادت حاجقاسم عزيز، سفري بسيار پربركت و انشاءالله مؤثر و بهياد ماندني، به شهركرمان، براي #دختران گل مجموعه داشتهباشيم.
تعدادي از اماكني كه توفيق زيارت و بازديد از آنها حاصل شد:
🌹بيتالزهراء(س)(منزل سردار دلها، شهيدحاجقاسم سليماني عزيز)،
🌷مزار #جان_فدا حاجقاسم مصداق بارز آيهارزشمند اشداء عليالكفار رحماء بينهم،
🕌امامزاده جوپار مضجع شریف امامزادگان عبدالله. حسین و قاسم از فرزندان امام موسی کاظم(ع)،
🏕اماكن گردشي-تاريخي:
🏝🌳باغشاهزاده،
💳بازار كرمان،
🏛سه راه گنجعلی خان،
🛁حمام ابراهیم خان،
🏰باغموزه دفاعمقدس،
❤️بازديد از خانواده شهدا،
و...
👈و از ماندگارترين حضورها و خاطرات: تمديد 14ساعته اردو با درخواست تمامي دانشآموزان دلپاك و والدين عزيزشون و حضور در دعاي كميل شب جمعه در مكان حاج قاسم، با حضور مداح خوشنوا، آقاي پويانفر...
🤲انشاءالله همواره توفيق چنين سفرهايي براي همگان حاصل شود و همواره درخط ولايت و سرباز خوب و مؤثر و عاقبت به سعادتي براي اسلام و انقلاب و روزيخور سفره اهلبيت(ع) و شهدا و يار و همنشين آنها در دنيا و آخرت باشيم...🌹
تقديم به پيشگاه منور و مقدسشون صلوات...❤️
@samedoun_ir
@mhatir
#گزارش_تصويري 2
#سفر_زيارتي_گردشي كرمان
مزار #سرداردلها، #مردميدان، #جان_فدا،
#شهيد سردار #حاج_قاسم_سليماني
#دلنوشته_ها
حاضرين در اين سفر ارزشمند، دلنوشتههايي را به رشتهي تحرير درآوردند تا ياد و خاطر اين لحظات ناب براي خودشان و ديگران ماندگارتر و مؤثرتر شود...
😇تعدادي از اين اثرات مصفا، تقديم حضورتان
ميشود....
👌👈توصيه ميشود مطالعه كنيم...
شايد ما هم شريك اجر اين زائران باسعادت شويم...انشاءالله...
💐صلوات يادمون نره:
اللهمصلعليمحمدوآلمحمد وعجلفرجهم و اهلكاعدائهماجمعين🤲
@samedoun_ir
@mhatir
28.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سرود «بهترین #مادر دنیا»
یادگاری اردوی کرمان، دیماه1402،
مزار شهدا و سردار دلها،
#شهید سپهبد #حاج_قاسم_سلیمانی
@mhatir
@Samedoun_ir
🌷 #شهید علی شفیعی🌹❤️
#معرفی شهدای شاخص کرمان
توسط راوی باصفا، برادر #گزستانی
واقعاً برای همه، بزرگ و کوچیک، درسآموز و عبرتآموز و مفید و قابل استفادهس...
حیفه از دست بدیم...
خصوصا مشهدیا...
مادر فوقالعاده مهربان و بزرگمنش شهید:
هرکی از شهیدِ من حاجت میخواد،...
#تلنگر #تجدید_یاد
👌 #یادآوری برای اوناییکه قول و قرارهایی با شهدا🌷 گذاشتن... 🤝✨
#اردوی_کرمان دیماه1403
#تجدید_میثاق با #سردار_دلها
#مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_مسجد_امام_خمینی_ره
#مجموعه_قرآنی_حیات_طیبه
@Samedoun_ir
@mhatir
یک مادر و هفت داغ؛ روایت شهادت دانشمند هستهای دکتر سیدمصطفی ساداتی، و خانوادهی عزیز و خوشسعادتش، 💐🥀🌷
بیشتر از یک هفته گذشته و هنوز هیچ نشانی از فاطمه و فهیمه نیست. خانهشان آنقدر ویران شده که پیداکردنشان سخت است. میدانم... تا پیکر فاطمه پیدا نشود، فهیمه هم پیدا نمیشود. هرجا هستند، کنار هماند، مثل همیشه.
___
گروه زندگی: دانشمند هستهای، شهید سید مصطفی ساداتی، همسرش فهیمه مقیمی، دخترانش ریحانهسادات و فاطمهسادات و پسر کوچکش سیدعلی، و پدر و مادر فهیمه...آدمی کم میآورد حتی برای شمردن این نامها، چه برسد به اینکه یکجا، هفت داغ بر دلت بنشیند و ندانی برای کدامشان عزادار باشی! مخصوصا وقتی حتی یک نفر را هم برایت نگذاشته باشند تا دلت که هوایشان را کرد او را بغل بگیری و به جای همه، عطر نفسهایش را نفس بکشی. روزی که اسرائیل جنایتکارِ کودککش، خانهی دکتر ساداتی را نشانه گرفت، فقط یک ساختمان را خراب نکرد، بنیان دل مادر آجر به آجر فروریخت. اما اگر آوار دلش را کنار بزنی، میان خاکستر قلبش، فقط یک جمله پیدا میکنی: #فدای_سر_آقا...نشستهام روبه روی مادر داغدیده خانواده ساداتی برای مصاحبه. چشمهایش به جای آنکه منزلگاه حلقههای اشک باشد چنان با صلابت است که میگویی برق این چشمها هوای این را دارد که شبیه موشک خیبرشکنی وسط دل دشمن بنشیند و بیچارهشان کند. نه برای آنکه هفتتن از خانوادهاش را گرفتهاند، نه برای انتقام، بلکه برای پاککردن لکهای کثیف و نجس به نام اسرائیل از خاک مقدس سرزمین قدس!
ناگفتههایی از ساعات شهادت یک دانشمند هستهای:
شب آخر همه کنار هم بودند. مثل هر سال، عید غدیر را در خانه پدری آقا مصطفی جشن میگرفتند. ریحانه با لباس نونوارش میدرخشید و روسری سبز فاطمهسادات، صورت معصومش را شیرینتر کرده بود. ناهار روز عید غدیر را که خوردند، تلفن مصطفی زنگ خورد؛ باید جایی میرفت. بچهها با شیطنت سر شوخی را باز کردند:«بابا نکنه قراره شما هم #شهید بشی که احضارت کردن!» مصطفی لبخندی زد، و برای اینکه دلشان قرص شود، یک «نه» کشدار تحویلشان داد. اما وقت رفتن، رو کرد به فهیمهخانم و گفت: «بهتره امشب نرید خونهمون. یا همینجا بمونید یا برید خونه پدر و مادرت. من هم شب برمیگردم.»مصطفی که رفت، فهیمه و بچهها هم کمکم برای رفتن آماده شدند. قرار شد شب را بروند خانه پدر و مادر فهیمه. ریحانهسادات موقع خداحافظی خودش را به پدربزرگ چسباند و با شیرینزبانی همیشگیاش گفت:«بابا جون حالا که باب شهادت باز شده دعا میکنی من شهید بشم؟!»دل آقای ساداتی لرزید. نگاهش را از چشمهای ریحانه گرفت و گفت:«دعا میکنم اجر شهید رو بهت بدن دخترم!» اما چند ساعت بعد حوالی اذان صبح، خبر انفجار یک خانه در نارمک تیتر یک رسانهها شد. خانهای که همه اهالیاش شهید شدند. سید مصطفی،
فهیمه،
ریحانهسادات ۱٣ ساله،
فاطمه سادات ۱۰ ساله،
سیدعلی که تازه تولد ۴ سالگیاش را گرفته بود،
و مادر و پدر فهیمهخانم.
#ریحانه #بهشتی!
مادربزرگ یکییکی عکسهای داخل قاب را نشانم میدهد و از صاحبانشان میگوید. از ریحانهسادات شروع میکند؛ دختری که وقتی به دنیا آمد، جای همه دخترهای نداشتهاش را پر کرد و شد نور چشمش. میگوید: «ریحانهسادات کلاس هفتم بود. مثل پدرش باهوش بود و در مدرسه تیزهوشان درس میخواند. از همان کودکی با #چادر و روسری بزرگ شد، «حجاب برایش از هر چیزی مهمتر بود.» در گردشهای علمی سمپاد که مدرسه برایشان میگذاشت. به ریحانه گفته بودند باید با فرم مدرسه و بدون چادر بیاید اما قبول نکرد، قید آن گردش را زد تا چادرش را درنیاورد. حتی در کانال ایتایش نوشته بود: من اگر لازم باشد بهخاطر حجابم از فامیل هم میگذرم، چه برسد به گردش علمی سمپاد! دستآخر مدرسه تسلیم ارادهاش شد. آنقدر باهوش و مستعد بود که اجازه دادند همانطور که خودش میخواهد، در برنامهها شرکت کند. حافظ قرآن هم بود؛ البته هنوز حافظ کل نشده بود راستش یادم نمیآید حتی یکبار ریحانه را بیوضو دیده باشم. آخرین باری که به خانهشان رفتم، محو نماز خواندنش شدم، آنقدر با طمأنینه و قشنگ میخواند. کلاسهای مهدیارشو را میرفت و رفاقتش با امام زمان (عج) روزبهروز عمیقتر میشد. برای من، ریحانه همیشه بوی بهشت میداد و ریحانهی بهشتی من بود.زیاد کتاب میخواند؛ کتابهایی که گاهی اصلاً به سنوسالش نمیخورد. آقا سید مصطفی قسمت زیادی از حقوقش را صرف خرید کتاب برای بچهها میکرد. دوست داشت اهل مطالعه باشند، برای همین هر چند ماه یکبار کلی کتاب برایشان میخرید. انقدر که یک بار پدرش به او گفت: بگذار من هم در خرید کتابها کمکت کنم، حقوقت کفاف این همه خرج رو نمیده! اما سیدمصطفی قبول نکرد. میگفت برکت حقوقم همین علم و آگاهی بچههاست!»
@mhatir
مادر و دختری که هنوز زیر آوارند...
(ادامه... 👇👇)