💢خرافات پایان ماه صفر
کوبیدن درب هفت مسجد تا قبل از اذان صبح و روشن کردن شمع!
این #خرافات سندیت و اعتباری دینی ندارند.
@mhdyfatme2
#حدیث_روز
💠 امیر مومنان(علیه السلام) می فرماید: اهل دنیا کسی است که خوابش بسیار باشد؛ همچنین می فرماید: پرخوری و پرخوابی جان را فاسد می کنند و زیانبار است.
نهج البلاغه
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
#رهبرانقلاب
🌐فضای مجازی، مصافِ فرهنگها
🔹تقلید از غرب و از بیگانه در سبک زندگی، درست نقطهی مقابل استقلال فرهنگی است.
امروز نظام سلطه بر روی این مسئله دارد کار میکند؛ همین مسئلهی مهندسی اطّلاعات، این ابزارهای جدیدی که وارد میدان شده است، اینها همه ابزارهایی هستند برای تسلّط بر فرهنگ یک کشور.
🔹بنده با این حرف نمیخواهم بگویم این ابزارها را از زندگی خودمان خارج کنیم؛ نه، اینها ابزارهایی هستند که میتوانند مفید واقع بشوند امّا سلطهی دشمن را از این ابزارها بایستی سلب کرد. نمیتوانید شما برای اینکه مثلا فرض بفرمایید رادیو و تلویزیون داشته باشید، رادیو تلویزیونتان را بدهید در اختیار دشمن؛ #اینترنت هم همینجور است، #فضای_مجازی هم همینجور است، دستگاههای اطّلاعاتی و ابزارهای اطّلاعاتی هم همینجور است، اینها را نمیشود در اختیار دشمن قرار داد؛ امروز در اختیار دشمن است؛ وسیله و ابزار نفوذ فرهنگی است؛ ابزار سلطهی فرهنگی دشمن است.
🗓۱۳۹۵/۳/۱۴
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
روزمان را با #قرآن آغاز کنیم
#دفاع ادامه دارد
🔰👇مبانی عقلانی و منطقی برای محاسبهی اقتدار
[سوره الأنفال (8): آيه 60]
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60)
و براى (آمادگى مقابله با) دشمنان، هر چه مىتوانيد از نيرو و از اسبان سوارى فراهم كنيد تا دشمن خدا و دشمن خودتان و نيز (دشمنانى) غير از اينان را كه شما آنان را نمیشناسيد، ولى خداوند آنها را میشناسد، به وسيله آن بترسانيد، و در راه خدا (و تقويت بنيهى دفاعى اسلام) هر چه انفاق كنيد، پاداش كامل آن به شما میرسد و به شما ستم نخواهد شد.
امام خامنه ای در ارتباط تصویری با مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
مبنای اقتدار در جمهوری اسلامی یک مبنای «عقلانیّتی» است؛ یعنی ما اقتدار را بر اساس احساسات و عواطف و توهّمات و مانند اینها دنبال نمیکنیم. محاسبهی اقتدار ملّی یک محاسبهی عقلانی است؛ یعنی یک محاسبهِی درست و منطقی. حد و اندازهی قدرت دفاعی، عرض و طول نیروهای مسلّح، چگونگی تقسیم مسئولیّتها میان نیروهای مسلّح و تعیین انواع ابزارهای دفاعی، همه بر اساس محاسبات درست و منطقی است؛ یعنی بر اساس عقلانیّت است. ما اگر بخواهیم عقلانیّت را به کار بگیریم برای مشخّص کردن حد و حدود قدرت دفاعیمان، بایستی تهدید را به شکل واقعی خودش ببینیم. دشمنان گاهی تهدید را مخفی میکنند، پنهان میکنند برای غافلگیری، گاهی تهدید را ده برابر بزرگتر نشان میدهند برای ایجاد ترس و رعب در ملّتهای عالم که این کار دوّم را بیشتر ابرقدرتها میکنند؛ تهدید خودشان را، قدرت خودشان را، خیلیخیلی بیشتر از آنچه هست نشان میدهند برای اینکه دیگران را وادار به تسلیم بکنند. اگر چنانچه یک ملّتی، یک کشوری و نیروهای مسلّح او و سردمداران و مدیران نیروهای مسلّح تهدید را در اندازهی واقعی خودش ببینند، از طرفی ظرفیّتهای خودشان و توان و استعداد خودشان را هم به صورت واقعی ببینند و آن را اِعداد کنند، آن را بسیج کنند، آماده کنند -وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم؛ هر چه میتوانید اِعداد کنید- امکانات خود را اِعداد بکنند و توان تهدید دشمن را هم ببینند، این قطعاً منافع ملّی را تأمین خواهد کرد و موجودیّت ملّی را حفظ خواهد کرد، هویّت ملّی را محفوظ خواهد داشت. اگر ملّت قدرت دفاعی پدیدآمدهی از یک چنین محاسبهای را داشته باشد، آن وقت مسئولان طمأنینه پیدا میکنند، مردم آرامش پیدا میکنند و با آرامش خیال مشغول کارهای اساسیای که در یک کشور لازم است میشوند. بنابراین، قدرت دفاعی این جوری است.
✅تدوین : رجبعلی بازیاد
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
🔴 تضمین بهشت با شش شرط
🔻 #زمانـه| شرح حدیثی از #پیامبر اکرم (ص) توسط رهبر معظم انقلاب:
🔻 این شش چیز را شما قبول کنید، ما هم در مقابل بهشت را برای شما قبول میکنیم:
◾ إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَکْذِبُوا
◽ [هرگاه سخن گفتید،] دروغ [مگویید.]
◾ وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تُخْلِفُوا
◽ [هر گاه وعده دادید، خُلف وعده نکنید.]
◾ وَ إِذَا ائْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا
◽ [هرگاه امینتان دانستند، خیانت نکنید. در] امانت مالی، امانت موقعیت و مسئولیت، امانت سخن و حرف و خبر خیانت نشود.
◾ وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ
◽ [چشمانتان را] از چیزهایی که خلاف محارم الهی است [فرو بندید.]
◾ وَ احْفَظُوا فُرُوجَکُمْ
◽ شهوت خودتان را نگه دارید.
◾ وَ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَلْسِنَتَکُمْ
◽ زبان و دست خودتان را نگه دارید؛ یعنی در اختیار داشته باشید.
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام حسین (ع):
🔹فرزندم! بپرهيز از ستم بر كسى كه غير از خدا ياورى در مقابل تو ندارد. ( اعيان الشيعه: ج۱، ص۶۲۰ )
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
🌸 زن و شوهر باید هنرمند باشند 🌸
💠 یکی از مشکلاتی که تقریباً در عموم خانوادهها وجود دارد، اختلاف سلیقهٔ بین زن و شوهر است. این اختلاف گاه در ارتباط با مسائل اصولی و اساسی و گاه در امور بسیار ساده و پیش پا افتاده به چشم میخورد.
💠 حتی اگر زن و شوهر اصول همانندی و #کفویت را در امر ازدواج در نظر گرفته باشند، باز هم اختلاف سلیقه بین آن دو امری قطعی است؛ زیرا هر انسانی دارای آرا و افکار خاصی است. این اختلاف #سلیقه، به دلیل اختلاف خلقوخو ایجاد میشود و بروز اختلاف سلیقه در محیط خانوادگی امری اجتنابناپذیر است.
💠 نکتهٔ حائز اهمیت این است که باید اختلافهای سلیقهای را حل و فصل کرد. زن و شوهر علاوه بر رعایت اصول همانندی، باید با هنرِ زندگی کردن نیز آشنا باشند.
💠 به همهٔ زنان و مردانی که #ازدواج کردهاند، توصیه میکنیم این واقعیت را بپذیرند که همانندی کامل بین زن و شوهر امکانپذیر نیست و هر دو ضمن داشتن #کمالات متعدد، از عیوب و نواقص نیز برکنار نیستند و باید بکوشند با #عقل و درایت و هنرِ زندگی مشترک، اختلافها را حل و فصل نمایند.
📚 برشی از کتاب: عوامل استحکام خانواده / مجید رشیدپور، انتشارات انجمن اولیا و مربیان.
#ما_ملت_امام_حسینیم
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
↩️ #تلنگـــــــــر ↯
هر سال بعد از ماه محرم و صفر که میشد
مرحوم علامه امینی خطاب به عزاداران سیدالشهداء علیهالسلام میفرمودند:
کبوتربازها وقتی یه کبوتر از بازار میخرند
چند روزی بال و پرش رو میبندند
روی پشت بام خونه بهش آب و دانه میدن
بعد چند روز بال و پرش رو باز میکنند
و پروازش میدن
اگه اون کبوتر رفت و مجددأ برگشت
و روی همون پشت بام نشست
میگن هنر داره و رگه داره
اما اگه برنگشت و رفت
روی پشت بام کس دیگهای نشست
میگن بیهنر و بیرگ بود
📢 آهای مردم
📢 آهای جوانها
محـرم و صفـر گذشـت
و توی این دو ماه امام حسین علیهالسلام
ماهارو خرید، بال و پرمون رو بست
پیش خودش نگهداشت
در این دو ماه میهمان امام حسین علیهالسلام بودیم و هرجا دعوتمون کردند به احترام امام حسین علیهالسلام بود و در واقع از آب و نان امام حسین علیهالسلام خوردیم
حالا بعد از دو ماه
بال و پرمون رو باز کرده که پرواز کنیم
⚠️نکنه که بیهنر و بیرگ باشیم
بریم روی بام کس دیگه بشینیم
نکنه نان و نمک بخوریم و نمکدون بشکنیم❗️
بیائید به امام حسین علیهالسلام یه قول بدیم
قول بدیم که تا ماه محرم سال دیگه
فقط کبوتر امام حسین علیهالسلام باشیم
و فقط واسه اون پرواز کنیم
و فقط روی پشت بام اون بشینیم
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
#حدیث_روز
💠 امام باقر (ع) :
سخن نیک را از هر کسی، هر چند به آن عمل نکند، فرا گیرید.
بحارالانوار، ج 75، ص170
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
عبرت بگیریم:
اقای قرائتی نقل کرد:
روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت
داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد:
روزی شخص ثروتمندی یک من انگور خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و
خود به سر کاری که داشت رفت.
عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالش
گفت لطفا انگور را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم،
همسرش با خنده گفت:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم،
خیلی هم خوش مزه و شیرین بود ...!
مرد، با تعجب گفت تمامش را خوردید!؟
زن لبخند دیگری زد و گفت بله تمامش را!
مرد، ناراحت شد و گفت:
یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!!
الان هم داری می خندی، جالب است ...!خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت ...
ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد.
همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید، مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت.
به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری کرد.
سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت:
می خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود.
معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و مسجد کرد.
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانه اش برگشت.
همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟
چرا بی جواب و بی خبر!؟
مرد در جواب همسرش گفت:
هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش گفت چطور؟ مگر چه شده!؟
اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت می خواهم.
در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید
البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست!
جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده ام
چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید!؟
و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد.
امام جماعت تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ...
۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،
محبوب ترین مردم، تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.
#درس_اخلاق
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
⭕️ ماجرای بسیجی که در محله تهرانپارس برای دفاع از خانمی شهید شد
🔸همین ۲ روز پیش بود که چند نفر از اراذل و اوباش منطقه تهرانپارس موقع پارک خودرو و خرید نون با خودرو خانمی برخورد کردند که پس از اعتراض اون خانم و ورود نانوا، درگیری شروع شد.
🔸این اراذل با الفاظ رکیک و با صدای بلند به اون خانم فحاشی و ایجاد رعب و وحشت در محله کردند.
🔸همین موقع بود که شهید محمد محمدی وارد صحنه شد و از اراذل درخواست کرد درگیری رو تموم کنن، اما اونا که اول دو سه نفر بودند به فحاشی ادامه دادند و با این بسیجی هم درگیر شدند و بقیه دوستانشون رو هم مطلع کردند.
🔸در جریان این درگیری، یکی از اراذل با چاقو به پهلوی محمد محمدی ضربه وارد میکنه که به دلیل عمق زیاد این ضربه و پاره شدن ریه و قلب، این بسیجی به شهادت میرسه.
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«« احترام به سادات »»
««راوی دکتر سیداحمد نواب »»
سن من زیاد نبود. اولین بار بود که به جبهه می آمدم. تعریف گردان
یازهرا (س)را زیاد شنیده بودم.
رفتیم برای تقسیم. چند نفر دیگر هم مثل من دوست داشتند به همین گردان
بروند. اما مسئول تقسیم نیرو گفت: ظرفیت این گردان تکمیل است.
از ساختمان آمدم بیرون. جوانی را دیدم که به طرف ساختمان آمد. چهره اش
بسیار جذاب و دوست داشتنی بود.
چند نفر به استقبالش رفتند. او را تورجی صدا می کردند. فهمیدم خودش است!
آنها سوار تویوتا شدند و آماده حرکت.
جلو رفتم و سلام کردم. بی مقدمه گفتم: آقای تورجی من دوست دارم به گردان
یازهرا (س) بیایم. گفت: شرمنده، جا نداریم.
بعد گفتم: من میخواهم به گردان مادرم بروم برای چی جا ندارید؟! نگاهی به من
کرد و پرسید: اسمت چیه؟ گفتم: سید احمد
یکدفعه پرید تو حرفم و باتعجب گفت: سید هستی! با تکان دادن سر حرفش
را تأیید کردم.
آمد پایین و برگه من را گرفت. رفت داخل پرسنلی و اسم مرا در گردان ثبت کرد.
بعد هم با اصرار من را به جلو فرستاد و خودش در قسمت بار ماشین نشست!
من به گردان آنها رفتم. تازه فهمیدم که نه تنها من بلکه بیشتر بچه های گردان
از سادات هستند. با آنها هم بسیار با محبت برخورد میکرد.
آمدم چادر فرماندهی گروهان. برادر تورجی تنها نشسته بود. جلو رفتم و سلام
کردم. طبق معمول به احترام سادات بلند شد.
گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستان قرار دارم. باید بروم مرخصی و
تا عصر برگردم.
بی مقدمه گفت: نه نمیشه! گفتم: من قرار دارم. اون آقا منتظر منه!
دوباره باجدیت گفت: همین که شنیدی.
کمی نگاهش کردم. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی
خیلی جدی بود.
عصبانی شدم. از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم
میکنم!
هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم. دوید دنبال من. با پای برهنه. دستم را
گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟!
به صورتش نگاه کردم. خیس از اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی.
سفید امضاء کردم. هر چقدر دوست داری بنویس! اما حرفت رو پس بگیر!
ً گفتم: به خدا شوخی کردم. اصلا منظوری نداشتم.
خودم هم بغض کرده بودم. فکر نمیکردم اینگونه به نام مادر سادات حساس
باشد!
یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعت قبل از شهادتش بود. مرا دید. باز یاد
آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید: راستی اون حرفت رو پس گرفتی؟!
ً گفتم: به خدا غلط کردم. اشتباه کردم. من به کسی شکایت نکردم. اصلا غلط
میکنم چنین کاری انجام بدهم.
محمد در عملیاتها میگفت: بچه سیدها پیشانی بند سبز ببندند. واقعًا صحنه
زیبایی ايجاد میشد.
نیمی از گردان ما پیشانی بند سبز داشتند. خود محمد به شوخی میگفت: یک
اشتباه صورت گرفته من باید سید میشدم! برای همین من شال سبز میبندم!
يادم هست بعد از کربلای پنج گردان به عقب برگشت. آن زمان محمدتورجی
فرمانده گردان شده بود.
نشسته بود داخل چادر. برگهای در مقابلش بود. خیره شده بود و اشک
میریخت. جلو رفتم و سلام کردم.
برگه اسامی شهدای گردان در شلمچه بود. تعداد شهدای ما صد وسی وپنج
نفر بود.
محمد گفت: خوب نگاه کن. نود نفر اینها سادات هستند. فرزندان حضرت
زهرا (س)
آن هم در عملیاتی که با رمز یافاطمه الزهرا سلام الله علیها بود!
ادامه دارد.........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm