#تلنگࢪانھ⛓
-مۍگفت همیشـه با دو شـرط روزه بگیـرید:
ایمـان و قرب؛
نه اینکه بخـواۍ لـاغر بشۍ یا این صحبتا !
نه ! فقط براۍ خـدا !
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
به نام خدا... ممکنه برای بعضیا زندگی من بی معنا.باشه ممکنه برای بعضیا زندگی من جالب نباشه ولی من حتی
ادامه این داستان تو ناشناس یا آیدیمو میذارم بگو هر جور راحتین !😁🌷
@Earthiy
↻🗞🔗••||
بہیڪےازدوستاشگفتم:
جملہایازشھیدبہیاددارید؟!
گفت:
یڪبارکهجایدوستامقیافہگرفتهبودم
ابراهیمڪنارماومدوگفت:
نعمتےڪہخداوندبهتودادهروبہرخ
دیگراننڪش..(:
-شهیدابراهیمهادی
#حواسمونهست؟!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 استوری| رب شهر رمضان
🤲آغاز میکنم سخنم را به یاحسین
در میزنم به خانهی معبود با حسین
ما روزه دارها همه یاد لب تواییم
ای تشنه لبتر از همهی تشنهها حسین
آخر مرا برای خودش میخرد شبی
من میشوم مسافر کرببلا... حسین😭😭😭
-
-
دو چیز باعث تاریکی قلب و بیحالی
در عبادت می شود :
• زیاد حرف زدن
• زیاد خوردن
- علامهحسنزادهآملی
سلام دوستان امید وارم حالتون خوب باشه بنده هر شب براتون رمان مذهبی پسرک فلافل فروش رو میزارم هر ش ساعت۲۲
کتاب پسرک فلافل فروش زندگینامه مدافع حرم شهید محمدهادی ذوالفقاری💚
#معرفی_کتاب🌹
📌پسرک فلافل فروش
قسمت اول
اوایل کار بود به سختی مشغول جمع آوری خاطرات شهید هادی بودیم . شنیدم که قبل از ما چند نفر دیگر از جمله دونفر از بچهای مسجد موسی ابن جعفر (ع) چند مصاحبه با دوستان شهید گرفته اند.
سراغ آنهارا گرفتم بعداز تماس تلفنی قرار ملاقات گذاشتیم . سید علی مصطفوی و دوست صمیمی او هادی ذوالفقاری با یک کیف پر از کاغذ آمدند . سید را ازقبل میشناختم . مسئول فرهنگی مسجدبود و بسیار دلسوزانه فعالیت میکرد اما هادی را برای اولین بار می دیدم.
آنهاچهارمصاحبه انجام داده بودند که متن آنرا به من تحویل دادند بعد درباره ی شخصیت شهید ابراهیم هادی صحبت کردیم . دراین مدت هادی ذوالفقاری ساکت بود بعد روکرد به من و گفت : شرمنده ! ببخشید میتونم مطلبی رو بگم ؟ گفتم بفرمایید.
هادی باهمان چهره ی باحیا و دوست داشتنی گفت : قبل ازما و شما چند نفر دیگر به دنبال خاطرات شهید ابراهیم هادی رفتند اما ، هیچ کدام به چاپ کتاب نرسید !
شاید دلیلش این بوده که میخواستندخودشان را درکنار شهید مطرح کنند . بعد سکوت کرد. همین طورکه با تعجب نگاهش میکردم .
🔰 ادامه دارد ...🔰