📌پسرک فلافل فروش
قسمت سی و پنجم
نه تنها من كه بيشتر رفقا اعتقاد دارند كه هادی هر چه می خواست در اين سفر به دست آورد.
به نظر من آن اتفاقی که بايد برای هادی می افتاد، در همين سفر رخ داد.
در حرم ها که حضور می يافتيم حال او با بقيه فرق می کرد.
اين موضوع در سوز و صدا و حالات ايشان به خوبی مشخص بود.در زيارت ها بسيار عجيب و غريب بود.
اتفاقی که در آن سفر افتاد، تحول عظيم در شخصيت هادی بود که ايشان را زير و رو کرد.
بالاخره همه ی ما که در آن سفر حضور داشتيم اهل هيئت بوديم، اما همه احساس می كرديم كه اين هادی با هادی قبل از سفر به كربلا خيلی تفاوت دارد.
ديگر از آن جوان شوخ و خنده رو خبری نبود! او در کربلا فهميد كجا آمده و به خوبی از اين فرصت استفاده كرد.
پس از آن سفر بود كه با يكی از دوستان طلبه آشنا شد. از او خواست تا در تحصيل علوم دينی ياری اش کند.
بعد از سفر كربلا راهی حوزه ی علميه ی حاج ابوالفتح شد. ما ديگر كمتر او را می ديديم.
يك بار من به ديدن او در محل حوزه ی علميه رفتم. قرار شد با موتور هادی برگرديم.
در مسير برگشت بوديم كه چند خانم بدحجاب را ديد.
جلوتر كه رفت با صدای بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ كن. بعدحركت كرد.
توی راه با حالتی دگرگون گفت: ديگه از اينجا خسته شدم. اين حجاب ها بوی حضرت زهرا نمی ده.
اينجا مثلا محله های مذهبی تهران هست و اين وضعيت رو داره‼
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت سی و دوم
هادی پريد تو حرف من و گفت: دارم تو دبيرستان دکتر حسابی غير حضوری درس می خوانم.
چند واحد از سال آخر دبيرستان مانده بود كه به زودی ديپلم می گيرم.ُ
خيلی خوشحال شدم و گفتم: الحمدالله، خيلی خوبه، خب برو دنبال دانشگاه. برو شركت كن. مثل خیلی بچه های ديگه.
هادی گفت: اينكه اومدم با شما مشورت كنم به خاطر همين ادامه تحصيله، حقيقتش من نميخوام برم دانشگاه به چند علت.
مگه ما چقدر دكتر و مهندس ومتخصص می خوايم. اين همه فارغ التحصیل داريم.
پس بهتره يه درسی رو بخونم كه هم به درد من بخوره هم به درد جامعه.
در ثانی اگر ما دكتر و مهندس نداشته باشيم، می تونيم از خارج وارد كنيم.
اما اگه امثال شهيد مطهری نداشته باشيم، بايد چی كار كنيم.
تا آخر حرف هادی را خواندم. او خيلی جدی تصميم گرفته بود وارد حوزه شود. برای همين با من مشورت می كرد.
هادی ادامه داد: ببين من مدرك دانشگاهی برايم مهم نيست. اينكه به من بگن دكتر يا مهندس اصلا برام ارزش نداره.
من می خوام علمی رو به دست بيارم كه لااقل برای اون دنيای من مفيد باشه.
از طرفی ما داريم توی مسجد وبسيج فعاليت می كنيم هرچقدراطلاعات دينی ما كاملتر باشه بهتر می تونيم بچه ها و جوانها رو ارشاد كنيم.
می دانستم که بيشتر اين حرفها را تحت تأثير سيد علی مصطفوی می زد.
زمانی که سيد علی زنده بود اين حرفها را شنيده بودم. هادی هم بارها در حوزه ی علميه ی امام القائم (عج)به ديدن سيد علی می رفت.
از وقتی سيد علی از دنيا رفت، هادی انسان ديگری شد. علاقه به حوزه ی علميه از همان زمان در هادی ديده شد.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت سی و چهارم
از مدتها قبل شاهد بودم كه كتاب خصائص الحسينيه را در دست دارد و مشغول مطالعه است.
هادی مرتب مشغول مطالعه بود. عشق و شوری كه از زيارت امام حسين در قلب ما پديد آمده بود، در او چند برابر بود.
به ما می گفت: امام صادق فرموده اند: هر كس به زيارت امام حسين نرود تا بميرد،
درحاليكه خود را هم شيعه ی ما بداند، هرگز شيعه ی ما نيست. و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتيان است.
در جای ديگری می فرمايند: زيارت حسين بن علی بر هر كسی كه ايشان را از سوی خداوند،(امام)می داندلازم و واجب است.
هر كه تا هنگام مرگ، به زيارت حسين نرود، دين و ايمانش نقص دارد.
از طرفی كلام بزرگان را نيز به ما متذكر می شد كه می فرمودند: برای اينكه دين شما كامل شود و نقايص ايمان و مشكلات اخلاقی شما برطرف شود حتماً به كربلا برويد.
خلاصه آنچنان در ما شور كربلا ايجاد كرد كه برای حركت كاروان لحظه شماری می كرديم.
شهريور ۱۳۹۰ بود. مقدمات كار فراهم شد. با تعدادی از بچه های کانون شهيد آوينی از مسجد موسی ابن جعفر راهی کربلا شديم.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت سی و ششم
بعد با صدایی گرفته ترگفت:خسته ام، بعد از سفر كربلا ديگه دوست ندارم توی خيابون برم.
من مطمئن هستم چشمی 👀 كه به نگاه حرام عادت كنه خيلی چيزها رواز دست ميده. چشم گنه کار لایق شهادت نميشه.
هادی حرف می زد و من دقت می كردم كه بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادی هنوز در كربلا مانده.
با خودم گفتم: خوش به حال هادی، چقدر خوب توانسته حال معنوی کربلا را حفظ كند.
هادی بعد از سفر كربلا واقعاً كربلایی شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هيچ گاه به دنيای مادی ما برنگشت.
آنقدر ذكر و فكرش در كربلا بود كه آقا دعوتش كرد.
پنج ماه پس از بازگشت از كربلا، توسط يكی از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه ی علميه نجف را فراهم كرد.
بهمن ماه ۱۳۹۰ راهی شد. ديگر نتوانست اينجا بماند.برای تحصيل راهی نجف شد.
يكی از دوستان، که برادر شهيد و ساكن
نجف بود، شرايط حضور ايشان در نجف را فراهم کرد و هادی راهی شهر نجف شد.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت سی و هفتم
سال اول طلبگی هادی بود. يك روز به او گفتم: ميداني شهريه ای كه يك طلبه می گيرد، از سهم امام زمان( عج) است.
با تعجب نگاهم كرد و گفت: خب شنيدم، منظورت چيه⁉
گفتم: بزرگان دين می گويند اگر طلبه اي درس نخواند، گرفتن پول امام زمان (عج) برای او اشكال پيدا می كند.
كمی فكر كرد. بعد از آن ديگر از حوزه ی علميه شهريه نگرفت❗
با موتور كار می كرد و هزينه های خودش را تأمين می كرد، اما ديگر به سراغ سهم امام زمان (عج)نرفت.
هادی طلبه ای سخت كوش بود. در كنار طلبگی فعاليت هاي مختلف انجام مي داد. اما از مهمترين ويژگی های او دقت در حلال و حرام بود.
او بسيار احتياط می كرد؛ زيرا بزرگان راه رسيدن به كمال را دقت در حرام و حلال می دانند.
او به نوعی راه نفوذ شيطان را بسته بود. هميشه دقت می كرد كه كارهايش مشكل شرعی نداشته باشد.
به بيت المال بسيار حساس بود، حتی قبل از اينکه ساکن نجف شود.
يادم هست گاهی در پايگاه بسيج درس می خواند، آخر شب كه كار بسيج تمام می شد از دفتر پايگاه بسيج بيرون می آمد‼
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت سی و نهم
می گويند اگر می خواهی شيعه ی واقعي آقا ابا عبدالله را بشناسی سه بار در مقابل او نام مقدس حسين را بر زبان جاری كنيد.
خواهيد ديد كه محب و شيعه ی واقعی حالتش تغيير كرده و اشك در چشمانش حلقه می زند.
شدت علاقه و محبت هادی به امام حسين وصف ناشدنی بود. او از زمانی كه خود را شناخت در راه سيد و سالار شهيدان قدم بر می داشت.
هادی از بچگی در هيئت ها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهایی که هميشه بر لب داشت، نام ياحسين را تکرار می کرد.
واقعاً نمی شود ميزان محبت او را توصيف كرد. اين سال های آخر وقتی در برنامه های هيئت شركت می كرد، حال و هوای همه تغيير می كرد.
يادم هست چند نفر از كوچكترهای هيئت مي پرسيدند: چرا وقتي آقاهادی در جلسات هيئت شركت می كند، حال و هوای مجلس ما تغيير می كند؟
ما هم می گفتيم به خاطر اينكه او تازه از كربلا و نجف برگشته.
اما واقعيت چيز ديگری بود. محبت آقا ابا عبدالله با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود.
او تا حدودی امام حسین را شناخته بود. برای همين وقتی نام مبارك آقا را در مقابل او می بردند اختيار از كف می داد.
وقتی صبح ها برای نماز به مسجد می آمد. بعد از نماز صبح در گوشه ای از مسجد به سجده می رفت و در سجده كل زيارت عاشورا را قرائت می كرد.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت سی و هشتم
او در راهرو، كه بيرون از پايگاه بود، مشغول مطالعه می شد.
شرايط خانه به گونه ای نبود كه بتواند در آنجا درس بخواند. برای همين اين کار را می کرد.
داخل راه رو لامپ هایی داريم که شب نيز روشن است. هادی آنجا در سرما می نشست و درس می خواند!
يك بار به هادی گفتم: چرا اينجا درس ميخوانی❓ تو حق گردن اين گچ كاری
پايگاه داری
همه ی در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن مزدگچ کاری كردی.
همه ی تزئينات اينجا كار شماست.خب بمون توی پايگاه و درس بخوان. تو كه كار خلافی انجام نميدی .
هادی گفت: من اين درس رو برای خودم می خوانم. درست نيست از نوری که هزينه اش را بيت المال پرداخت مي كند استفاده کنم.
از طرفی چون می دانم اين لامپها تا صبح روش است اينجا می مانم.
اما بيشترين احتياط او درباره ی غذا بود. هر غذایی را نمی خورد. البته دستور دين نيز همين است.
برخی از بزرگان به غذایی كه تهيه می شد دقت می کردند.
در قرآن نيز با اين عبارت به اين موضوع تأكيد شده: پس انسان بايد به غذای خودش و اينكه از چه راهی به دست آمده بنگرد.
در تهران وقتی غذایی تهيه می کرديم می گفت: از کجا آمده؟ چه کسی پخته؟
وقتی می گفتيم پخت مادر است خوشحال می شد، اما غذاهایی ديگر را
خيلی تمايل به خوردنش نداشت.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت چهلم
هادی هر جا ميرفت برای هيئت امام حسين هزينه می كرد.
درباره ی هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزءبانيان هزينه های هيئت بود.
زمانی که هادی ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا می رفت.
در مدت حضور در کربلا ازدوستانش جدا می شد و خلوت عجیبی با مولای خود داشت.
خوب به ياد دارم که هادی از ميان همه ی شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ی ويژه داشت.
بعضی وقتها خودش را مثل آن شهيد می دانست و جمله ی آن شهيد را تكرار می كرد.
هادی می گفت: من عاشق و غلام آقا ابا عبدالله هستم. چون در روز عاشورا به آقا حرفهایی زد كه حرف دل من به مولا است.
او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت نداردكه
خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد.
من هم همين گونه ام. نه آدم درستی هستم. نه...
در اين آخرين سفر هادی مطلبی را برای من گفت كه خيلی عجيب بود!
هادی می گفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين در روز عاشورا چه حالی داشت.
اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهی می رود.
من همه جا را مثل دود می ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمی توانستم
روی پای خودم بايستم.
از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگی و امام حسين را می فهمم.
🔰ادامه دارد ...🔰
#طنزخاکی ❗️
اومده بود از فرمانده مرخصی بگیره.
فرمانده یه نگاهی بهش کردو گفت:
میخوای بری ازدواج کنی؟!
گفت: بله میخوام برم خواستگاری!🕶
فرمانده گفت: خب بیا خواهر منو بگیر!😉
گفت: جدی میگی آقامهدی؟!
گفت: به خانوادت بگو برن ببینن، اگه پسندیدن بیا
مرخصی بگیر برو!!
اون بنده خداهم خوش حال دویده بود مخابرات تماس گرفته بود.
به خانوادش گفته بود:
فرماندهی لشکرمون گفته بیاخواهرمنو بگیر، زود بریش خواستگاریش خبرشو به من بدید😅
بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!🤣
پرسیده بود: چرا می خندید؟!
خودش گفت بیادخواستگاری خواهرمن
بچه ها گفتن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن یکیشونم یکی دوماهشه!😐😂
[ 💔 ]
شیخ هادی به عشقش رسید.او عاشق شهادت بود.
خبر دادند که در جریان یک انفجار انتحاری در شمال سامرا، پیکر هادی از بین رفته و ظاهرا چیزی از او نمانده!
دوربین هادی پر از آب و تقریبا منهدم شده بود این نشان از انفجار مهیبی بود که رخ داده بود.
همه بدنبال پیکر هادی بودند.
از هر کسی که می پرسیدیم،نمی دانست و می گفت:
تا آخرین لحظه هادی مشغول تهیه عکس و فیلم بود.
یاد آخرین شبی که با هادی بودم افتادم.
هادی به خودش اشاره کرد و گفت: برادرت در یک انفجار تکه تکه می شه! اگه چیزی پیدا کردید،در نزدیک ترین نقطه به حرم امام علی علیه السلام دفنش کنید
══════🌱🌷🌱═══════
~🕊
#روایت_عشق
گفتم:
ببینمتوی دنیاچهآرزویی داری؟»
قدری فڪرڪردوگفت:
«هیچی»
گفتم:
یعنی چی؟مثلاًدلتنمیخوادیهڪارهای بشی،ادامهتحصیلبدی یاازاینحرفهادیگه؟!
گفت:
«یهآرزودارم.ازخداخواستمتاسنمڪمه
وگناهم ازاینبیشترنشده،شهیدبشم.»
#شهید_نورالله_اختری🕊
🥀🍃🥀🍃
خدا ڪند پاڪ بشومـــ....
پاڪ بمانمـــ.....
وپاڪ شهید شومــ.....
شہادت لیاقت مےخواهد....
خداوندا وقتے بہ نماز مےایستم من تو را مےخوانمــ یا تو مرا؟...
خدا ڪند این خواستنها دو طرفہ باشد....
خدا کند شهید شویمـــ....
اگر شهید نشویمـــ ....
مـــیــمیـــریـــمــــ....
و چہ دردے از این بیشتر....
فرازے از مناجات شهید مڪرمے
التماس دعای شہادت ...
یا علے✋✋
ـ
بچه ها!
سعي ڪنيد عاشق باشيد
عاشق #خدمت_ڪردن!
منتظرنباشيدڪہ ڪسے بہ شمابگويد خداقوت، ڪسے ازتان تشڪر ڪند
ویاکسے قدرڪاروتلاش ومشقتے راڪہ ڪشیده اید بداند
#تواضعفیسبیلاللهباش✨🕊
🌹شهید یوسفکلاهدوز
💠در مصرف #بیت_المال وسواس خاصی داشت. در آن روزها، سركوبی گروههای ضدانقلاب كه در گوشه و كنار قد علم كرده بودند، باعث میشد خریدها با شتاب انجام شود. خاطرم هست، در یكی از جلسات وقتی لیست اقلام خریداری شده را نگاه كرد، با دیدن بعضی از اقلام كه خرید آن ضروری نبود، برآشفته شد و با اعتراض گفت:« چه ضرورت دارد این چیزها از خارج خریداری شود و ارز مملكت صرف آنها بشود!»
شهـادت . . .🍃
رحمت خاص خداست
و بارانــی است❄️🌈
که بر هر کس نمیبارد ...
عاشق دنیا🌍 شده را
جام شهادت ندهند ..!!💔
#شهیدمحمدرضادهقان 🕊
🌱
شیخ هادی هیچوقت بیکار نمی ماند.
از لحظه لحظه ی وقتش استفاده می کرد.
در کارهای عمرانی خستگی را نمی فهمید.
مثل بولدوزر کار می کرد.
وقتی کار عمرانی تمام می شد، به سراغ کارهای
فرهنگی می رفت.
بعد به آشپز خانه جهت پخت غدا کمک می کرد و ...
با آن بدن نحیف اما همیشه اهل کار و فعالیت بود.
هیچگاه احساس خستگی نمی کرد چون خالصانه و
فقط برای خدا کار می کرد.
📚 منبع :
کتاب پسرک فلافل فروش
🌱
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#عاشق_و_معشوق_شاه_نجف
#طلبه_ی_مجاهد_نجف
#مدافع_حرم_سامرا
#ࢪهبـــــࢪانہ↯
🔗👆ديديد هنوز عشق لشکر دارد
ديديد که اين قافله رهبر دارد
🖇🤝اي مانده نهرواني عهد شکن
اين ملک علي مالک اشتر دارد
⇨⇩⇨⇨⇨⇩⇨
#امݩێـــــټ✋️
ࢪَھْــبَــرانـِـھ•°🌸🌱ツ
🥀🍃🥀🍃
خدا ڪند پاڪ بشومـــ....
پاڪ بمانمـــ.....
وپاڪ شهید شومــ.....
شہادت لیاقت مےخواهد....
خداوندا وقتے بہ نماز مےایستم من تو را مےخوانمــ یا تو مرا؟...
خدا ڪند این خواستنها دو طرفہ باشد....
خدا کند شهید شویمـــ....
اگر شهید نشویمـــ ....
مـــیــمیـــریـــمــــ....
و چہ دردے از این بیشتر....
فرازے از مناجات شهید مڪرمے
التماس دعای شہادت ...
یا علے✋✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب بگو که ای خدا شرمنده تم
شرمنده تم😔
وا کن به روی من درو... ، من هر چی باشم
بنده تم💔
#شب_قدر🥀
امشب تایید میشه.. :)!🖤
هر چی از خدا میخوای بگو🙂
#شب_قدر است مُقدر بِنما یاالله
اربعین پای پیاده حرم ثارالله♡
#تلنگرانھ👀🖐🏻
جمعهها
ادایواینیامدنترا
درمیاوریم...
دوباره
شنبهرابا
گناهآغازمیکنیم...💔
#بهخودمونبیایم!
#اینجاگناهممنوع🖐🏻❌
هدایت شده از « بسم رب الحسین »
حالم خرابه وقتی منو محل نمیدی . . .
|🖤🔗|
''امامخامنهاۍ:
اگرمۍخواهیددرشبهاۍقدر
دعاۍمستجابداشتهباشید
#شهدا راشفیعقراردهید(:💚🖐🏻''
داداش هادی
:
هشدار🔥
ادمین ها و مدیر های گرامی لطفا این متن تو همه کانال ها گروه ها قرار دهید
یه نــــفر به اسم کوثر وارد کانال شمـــا می شود
و تقاضا می کند که ادمینش کنیــــد
اوبرای ۳هفته اول فوق العـــاده عالیــــی عمــل می کند
بعد چند روز،اعضای کانالتون رو هک و از کانال به بیرون می کنه
بعد از این که این کار انجام شد ۲نفر در کانال می مانند یعنی خودتون وکسی که کانالتون به هم زده
(این کارو انجام میدن چون حک کردن و فیلتر کردن کانالی که تعداد اعضاش کمه خیلی اسون تره)
وبعد کانال شما هک میــــشه و بلافاصله که هک شد کسی که کانالتون هک کرده از کانال لفــت میده و کانال شما و خود شما فیلتر می شوید
لطفا این متن را در کانال ها و گروه های خود قرار دهیـــد تا اکانت و کانال کسیــــی فیلتر نشـــه
فوری فوری❌❌
دسته میکی موس را دست کم نگیرید😱😱
اومدی پیوی دوستم😱😱😱😱😱😱😱
۱-به تهدیداش گوش نکنید
۲-اصلا پیاماشا سین نکنید
۳-همه چیزاتون را قفل کنید
۴-اگه هک شدید باطری و سیم کارت تموم را در بیارید و دوباره بزارید
۵-با ی برگه روی دوربین هاتون را بگیرید که نتونند شمارا ببینند
توجه کنید
نمیدونم قسدشون چیه
اونی که داری اینا میخونی😡😡🤬🤬
بزار کانال و گروهت
پخش کنید
همه جا هستند
واتساپ، تلگرام ،اینستا، روبیکا، سروش و ....