📌پسرک فلافل فروش
#قسمت پنجاه و پنجم
ايام حضور هادی در نجف به چند دوره تقسيم می شود.
حالات و احوال او در اين سه سال حضور او بسيار متفاوت است.
زمانی تلاش داشت تا يك كار در كنار تحصيل پيدا كند و درآمد داشته باشد.
كار برايش مهيا شد، بعد از مدتی كار ثابت با حقوق مشخص را رها كرد و به دنبال انجام كار برای مردم و به نيت رضای پروردگار بود.
هادی كم كم به حضور در نجف و زندگی در كنار اميرالمؤمنين علی بسيار وابسته شد.
وقتی به ايران بر می گشت،نمی توانست تهران را تحمل كند. انگار گمگشته ای داشت كه می خواست سريع به او برسد.
ديگر در تهران مثل يك غريبه بود. حتي حضور در مسجد و بين بچه ها و رفقای قديمی او را سير نمی كرد.
اين وابستگی را وقتی بيشتر حس كردم كه می گفت: حتی وقتی به كربلامی روم و از حضور در آنجا لذت می برم، دلم برای نجف تنگ می شود.
می خواهم زودتر به كنار مولااميرالمؤمنين برگردم.
اين را از مطالعاتی كه داشت می توانستم بفهمم.
هادی در ابتدا برای خواندن كتاب های اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت.
آداب الطالب آقای مجتهدی را می خواند و...
🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت پنجاه و ششم
رفته رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت.
با مطالعه ي آثار و زندگی اين اشخاص، روزب هروز حالت معنوی اوتغيير می كرد.
من ديده بودم كه رفاقت های هادی كم شده بود❗ بر خلاف اوايل حضور در نجف، ديگر كم حرف شده بود.
معاشرت او با بسیاری از دوستان در حد
يك سلام و عليك شده بود.
به مسجد هندی ها علاقه داشت.
نماز جماعت اين مسجد توسط آيت الله
حكيم و به حالتی عارفانه برقرار بود.
برای همين بيشتر مواقع در اين مسجد
نماز می خواند.
خلوت های عارفانه داشت. نماز شب و برخی اذكار و ادعيه را هيچ گاه ترك نمی كرد.
اين اواخر به مرحوم آيت الله كشميری ارادت خاصی پيدا كرده بود.
كتاب خاطرات ايشان را می خواند و به دستورات اخلاقی اين مرد بزرگ عمل می كرد.
يادم هست كه می گفت: آيت الله كشميری عجيب به نجف وابسته بود.
زمانی كه ايشان در ايران بستری بودميگفت مرا به نجف ببريد بيماری من
خوب می شود.
هادی اين جمالات را می خواند و ميج گفت: من هم خيلی به اينجاوابسته شده ام
نجف همه ی وجود ما را گرفته است، هيچ مكانی جای نجف را برای من نمی گيرد.
اين سال آخر هر روز يك ساعت را به وادي السلام می رفت. نميدانم در اين يك ساعت چه می كرد
اما هر چه بود حال عجيب معنوی برای او ايجاد می كرد.
اين را هم از استاد معنوی خودش مرحوم آيت الله كشميری و آقا سيدعلی قاضی فراگرفته بود.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت پنجاه و هفتم
هادی يك انسان بسيار عادی بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود.
برای همين در مسير خودسازی و عرفان قرار گرفت.
اما مسير عرفانی زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم می شود.
مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفته اند، مسير من الخلق الی الحق و ... به خوبی طی نمود.
هادی زمانی كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل می كرد، نيمی از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود.
در ابتدا برای انجام كار حقوق می گرفت، اما بعدها كارش را فقط برای رضای خدا انجام می داد.
شهريه نمی گرفت برای كاری كه انجام می داد مزد نمی گرفت. حتی اگر كسی می خواست به او مزد بدهدناراحت می شد.
منزل بسياری از طلبه ها و برخی مساجد نجف را لوله كشی كرد اما مزد نگرفت!
توكل و اعتماد عجيبی به خدا داشت.
يك بار به هادی گفتم: تو كه شهريه
نمی گيری برای كار هم پول نمی گيری پس هزينه های خودت را چطور تأمين ميكنی؟
🔰 ادامه دارد ...🔰