7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کاش میدانستم در کجا سکونت داری:)🤚🏼
امیدهمچونخوندرروانآدمیستڪھ
اگرنباشدگامیبہپیشنمیرود!
واگرباشدجھانیرادگرگونمیسازد(:🍊🌱
→@Faaliat_Kadhe💜🌿:-)
بَندگیـمونجورۍشِہکہاگہدَرمَحضرخَلق
خدابـٰاشیمشَھیدزندهایـموَلۍاگردَرمحضر
خداوخَلوتخودمونباشیماللهاڪبَر..🚶🏾♂!'
#آخُـداخودتۍکارۍکُنآدمبِشیـم..💔!'
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم خبر خوب، برای کسانی که عکس شهدا را به در و دیوار می زنند، قبر شهدا را می شویند، قاب عکس کهنه شهدا را با قاب عکس جدید عوض می کنند، یادواره شهدا می گیرند، به خانواده های شهدا سر کشی می کنند، شهدا را یاد می کنند و راه شان را ادامه می دهند و ...
🌹🌹🌹🌹
😭🌺🙏😍
••🌸
شیخ رجبعلی خیاط (ره) میگه:
امام زمان دنبال رفیق میگرده ،
تو خوب باش خودش میاد سراغت ! ♥️
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
چشماتو ببند خیال کن
تا کِی"چشماتو ببند خیال کن الان کربلایی"رو بخونم و به جای من بقیه برن، زیارت کنن؟💔🚶♂
#بیتابیمبیقراریمحسین..
📌پسرک فلافل فروش
📌 قسمت یازدهم
هادی پسری بود كه تك و تنها راه خودش را ادامه داد. او مسير دين را از
آنچه بر روی منبرها ميشنيد انتخاب ميكرد و در اين راه ثابت قدم بود.
مدتی از حضور او در بسيج نگذشته بود كه گفت: بايد يكی از مسائل مهم
دين را در محل خودمان عملی كنيم.
ميگفت: روايت از حضرت علی ع داريم كه همه اعمال نيک و حتی
جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل قطره در مقابل
درياست. برای همين در برخی موارد خودش به تنهایی وارد عمل ميشد.
يك سی دی فروشی اطراف مسجد باز شده بود. بچه های نوجوان كه به
مسجد رفت و آمد داشتند از اين مغازه خريد ميكردند.
اين فروشنده سی دی های بازی و فيلم كپی شده را به قيمت ارزان به بچها
ميفروخت.
مشتريهای زيادی برای خودش جمع كرد. تا اينكه يك روز خبر رسيد كه
اين فروشنده فيلمهای خارجي سانسورنشده هم پخش ميكند!
چند نفر از بچها خبر را به هادی رساندند. او هم به سراغ فروشنده ی اين
مغازه رفت.
خيلی مؤدب سالم كرد و از او پرسيد: بعضی از بچها ميگويند شما
سی دی های غير مجاز پخش ميكنيد، درسته!
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت دوازدهم
....فروشنده تكذيب كرد و اين بحث ادامه پيدا نكرد.بار ديگر بچه های نوجوان خبر آوردند كه نه تنها سی دی های فيلم، بلكه سی دی های مستهجن نيز از مغازه ی او پخش ميشود.
هادی تحقيق كرد و مطمئن شد. لذا بار ديگر به سراغ فروشنده رفت. با او
صحبت كرد و شرايط امر به معروف را انجام داد. بعد هم به او تذكر داد كه اگر به اين روند ادامه دهد با او با حكم ضابطان قضایی برخورد خواهد شد.
اما اين فروشنده به روند اشتباه خودش ادامه داد. هادی نيز در كمين فرصتی بود تا با او برخورد كند.
يك روز جوانی وارد مغازه شد. هادی خبر داشت كه يك كيسه پر از
سی دی های مستهجن برای اين شخص آورده اند.لذا با هماهنگی بچه های بسيج وارد مغازه شد. درست زمانی كه بار سی دی ها رسيد به سراغ اين شخص رفت. بعد فروشنده را با همان كيسه به
مسجد آورد!
در جلوی چشمان خودش همه سی دی ها را شكست. وقتی آخرين سی دی خرد شد، رو كرد به آن فروشنده و گفت: اگر يك بار ديگر تكرار شد با تو برخورد قانونی ميكنيم.همين برخورد هادی كافی بود تا آن شخص مغازهاش را جمع كند و از اين محل برود.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
قسمت سیزدهم
دوكوهه به عنوان خادم راهيان نور فعاليت ميكرديم. در آن ايام هادي
با شوخ طبعی هایش خستگی كار را از تن ما خارج می كرد.
يادم هست كه يك پتوي بزرگ داشت كه به آن ميگفت: (پتوی اِجكت) يا پتوی پرتاب!
كاری كه هادی با اين پتو انجام ميداد خیلی عجيب بود. يكی از بچه ها را روی آن می نشاند و بقيه دورتادور پتو را می گرفتند و با حركات دست آن
شخص را بالا و پايين پرت می كردند.
يك بار سراغ يكی از روحانيون رفت. اين روحاني از دوستان ما بود. ايشان
خودش اهل شوخي و مزاح بود. هادی به او گفت: حاج آقا دوست داريد
روی اين پتو بنشينید؟
بعد توضيح داد كه اين پتو باعث پرتاب انسان می شود. حاج آقا كه از خنده های بچه ها موضوع را فهميده بود، عبا و عمامه را برداشت و نشست روی پتو.
هادی و بچه ها چندين بار حاج آقا را بالا و پايين پرت كردند. خیلی سخت
ولی جالب بود.
بعد هم با يك پرتاب دقيق حاج آقا را انداختند داخل حوضه معروف
دوكوهه.
بعد از آن خیلی از خادمان دوكوهه طعم اين پتو و حوض دوكوهه را
چشيدند!
🔰ادامه دارد ...🔰