- شاید بعضی شبا رو نشده بخوابی
لحظه به لحظه دعا کردی بگذره
تا از شر کلی فکر و خیال و دغدغه و مشکل خلاص بشی
ولی خب مگه یه انسان چقدر تحمل کنه؟
چقدر شبا درد بکشه روزا خوب بشه؟
چرا نمیزاری خدا بیاد کمک کنه همه بارو فرضا تنهایی به دوش نکشی؟
باشه کسی نبود گوش بده کمکت کنه
اما خدا رو که خیلی وقت یادمون رفته
اون هست
اون کمکت میکنه اون میشنوت
اون که مثل آدما نیست
اون که شبا تنهات نمیزاره تو گریه کنی و کسی نفهمه!
اون امار تک تک اشکاتم داره
بهش تکیه کن حل میکنه همه چیز و
چرا میگن آنجا که راه نیست خدا راه میگشاید ..؟
اما خب ما که همیشه گردنمون جلو بقیه کج بوده
کی همه چیز و سپردیم به خدا ؟ . .
mahor؛🇵🇸
تو ببینیام مرا بس اگر عالمین نبیند، رسد آدمی به جایی که به جز حسین نبیند :)
تو باشی برای من کافیست
به عالمیان گویم تنها حسین است که می ماند برام❤️✨
mahor؛🇵🇸
تا رسیدم به حرم، گویی کسی میگفت در گوشم بیا ای خسته از دنیا، که من باز است آغوشم..
امروز که هیئت بودم
نگاهم گره خورده بود به کتیبه نامش
تو افکار خودم بودم که یکی از بچه ها از پشت ازم عکس گرفت:)
امام رضا جاننم
#امام_رضا
mahor؛🇵🇸
تا رسیدم به حرم، گویی کسی میگفت در گوشم بیا ای خسته از دنیا، که من باز است آغوشم..
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش:)
هدایت شده از استودیوماهنی؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همینقدر ساده و قشنگ(:🤍
#ماشاءالله
mahor؛🇵🇸
همینقدر ساده و قشنگ(:🤍 #ماشاءالله
مبارکه عزیزِ قلبِ مننن:))))
خوش بخت بشیییییننن💚
زیر سایه امام رضا باااشیید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
بازم تبریک میگم زیبای من:) ❤️
mahor؛🇵🇸
تا رسیدم به حرم، گویی کسی میگفت در گوشم بیا ای خسته از دنیا، که من باز است آغوشم..
کاش امشب یه بغل تولدی به همه اونایی که دوست دارن بدی.
آقایامامرضایِما :)💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارون و حرم چه حالی دارد:)؟
mahor؛🇵🇸
بارون و حرم چه حالی دارد:)؟
پر کردی روز و شبم و از فکرت بیرون نمیام
حسین تو قلبم داره ریشه ؛حسین که تکراری نمیشه:)
maddahi-har-kas-ye-shab-jome(02).mp3
9.9M
هرکس یہ شبِ جمعھ بِینُالحَرَمِین باشہ ؛
باید همہ عمرش هم دلتنگ ِحسین باشہ :)
#امیربرومند | #مداحیزمینه
mahor؛🇵🇸
خسته از خویشم، در آغوشم بگیر :) #جمعه
این منو این روضهی تو نمیخام هیچ کی و اندازهی تو
این منو این روضهی تو سر به را شد گدا لجبازهی تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا سوگند، یاد مرگ است که من را از سرگرمیها و بازیهایِ دنیا باز میدارد.
✍🏻امامعلی(ع) 📖نهجالبلاغه/خ۸۳
mahor؛🇵🇸
به خدا سوگند، یاد مرگ است که من را از سرگرمیها و بازیهایِ دنیا باز میدارد. ✍🏻امامعلی(ع) 📖نهجا
از آیت الله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی(ره) نقل شده: بعد از مرگِ آیت الله حائری، شبی او را در خواب دیدم.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است!
پرسیدم: آقای حائری اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن..
ایشان گفتند: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدنِ مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت؛ دُرُست مثل این که لباسی را از تنت درآوری.
کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم! این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم از پایینِ پاهایم، صداهایی وحشتناک میآید!
به زیر پاهایم نگاهی انداختم، از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود!
بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین!
دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند و تمام وجودشان از آتش بود!
آتشی که زبانه میکِشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم.
انگار داشتند باهم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند.
ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع به لرزیدن کرد.. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمیآمد! تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد.
بدجوری احساس بیکسی و غربت کردم!
گفتم خدایا به فریادم برس، خدایا نجاتم بده، در این جا جز تو کسی را ندارم..
همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم، متوجه صدایی از پشت سرم شدم..
صدایی دلنواز، آرامشبخش و روحافزا و زیباتر از هر موسیقیِ دلنشین✨
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهایِ دور دست به سوی من میآمد.
هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد، آن دو نفرِ آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند.. تا این که بالاخره ناپدید گشتند.
نفس راحتی کِشیدم و نگاهِ دیگری به بالای سرم انداختم.
آقایی را دیدم از جنس نور
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود
نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکر کنم
اما خودِ آقا که گلِ لبخند بر لبانِ زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
آقای حائری، ترسیدی؟
من هم به حرف آمدم و گفتم: بله آقا ترسیدم.
اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید، حتما زَهره تَرک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
راستی، نفرمودید شما چه کسی هستید؟
آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند، فرمودند: من علی بن موسی الرضا(علیه السلام) هستم.
آقای حائری!
شما ۷۰ مرتبه به زیارت من آمدید؛ من هم ۷۰ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد. این اولین مرتبهاش بود؛ ۶۹ بار دیگر هم خواهم آمد.💛🌱
میشه نفری یه صلوات برای یه بنده خدایی که فوت شدن بفرستید؟:)💚
یه روزی هم ما...
منتظر میشیم تا برامون خیر بفرستن..
mahor؛🇵🇸
تا رسیدم به حرم، گویی کسی میگفت در گوشم بیا ای خسته از دنیا، که من باز است آغوشم..
تو باشی حال نوکر که بد نمیشه:)💚
،
- نگاهش همراهم شده و خیالش همدمم !
همه وقت هست و هیچوقت نیست ،
همهجا هست و هیچ جا نیست!
آخ از این قرار بعد از بیقراری :)
اما این احوالات به جنون ،
بیشتر شبیه است تا عشق :)!'
mahor؛🇵🇸
-❤️🩹 جوونم اما پیرم..(: از زندگانی سیرم.. بگو بمیرُ، آقاجان برای تو میمیرم
وحنینی الیک یقتلنی
و دلتنگی تو میکشد مرا:)
_آقای اباعبدالله
mahor؛🇵🇸
بارون و حرم چه حالی دارد:)؟
من و ببخش ارباب دلم !
من و بخشش بی تابه دلم
دوست دارم گفتم به تو
و یکی نبود حرف و عملم :). . .