🌱 #حدیث_گرافی | عمل ها و عکس العمل ها
📜قال امام رضا (ع):
هرگاه زمامداران دروغ بگویند، خشکسالی میشود، هرگاه حاکم، ستم کند، حکومت سست میشود و هرگاه زکات نپردازند، چهارپایان میمیرند.
📚منبع: امالی، شیخ مفید، صفحهی ۳۱۰
@emamreza | معارف، سیره و احادیث امام رضا
🌱 #یک_دقیقه_مطالعه
💧یک قطره؛ یک دریا
روزی هیثم بن عبدالله از امام رضا(علیه السلام) پرسید:
چرا حضرت علی علیه السلام ۲۵ سال بعد از پیامبر خدا(ص) با دشمنانش نجنگید؟
اما در زمان حکومت خود به جنگ آنها رفت؟!
امام رضا علیه السلام فرمودند: «چون به پیامبر(ص) اقتدا کرد، حضرت محمد(ص) سیزده سال در مکه و نوزده ماه در مدینه با مشرکان نجنگید و علتش کمبود یاور بود. علی علیه السلام هم(در آن ۲۵ سال) جنگ با دشمنان را رها کرد، چون یارانش اندک بودند.»
📚برگرفته از کتاب مهربانترین(قصهی زندگی امام رضا علیه السلام) صفحه ۷۷
❣ در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
الآن این مملکت ایران یک مملکت انقلابی [است] و مردم شده اند یک مردم انقلابی؛ و این مردم انقلابی را به این چیزها نمی شود ساکت کرد. اینها آنچه که می خواهند که عبارت از آن قدم آخر است که دست خیانتکارِ اجانب از مملکتشان کوتاه بشود و همه مقدرات مملکت دست خودشان باشد، خودشان اداره کنند مملکتشان را، خودشان اداره کنند فرهنگشان را، خودشان اداره کنند نظامشان را؛ همه، دست خودشان باشد؛ یک همچو چیزی مقصد عمومی ملت ماست و مثل سیل خروشان دنبال این مطلب دارند می روند و کسی نمی تواند دیگر جلوی اینها را بگیرد.
صحیفه امام، ج4، ص: 115
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شش روز تا آسمانی شدنت
#جانفدا
التماس دعا
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🥀
پیکر #شهیدسیدرضیموسوی در کربلا تشییع شد. #عند_ربهم_یرزقون
شهدا
نگاهی
اللهم ارزقنی....
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
روزے شهید میشے
که تو گلزار شهدا
بیشتر از شهر
رفیق داشته باشے ... !
#صلوات
🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
📌 *ماجرای ژیانی که خودروی تشریفات حاج حسین همدانی شد*
🔹️ {مردادماه ۸۰} صبح زود، بین خواب و بیداری بودم که زنگ تلفن خانه خواب را از سرم پراند. گوشی را که برداشتم صدای *آقای همدانی* کاملاً هوشیارم کرد.
♡- برادر، هنوز که خوابیدی!
◇- نه حاج آقا. در خدمتم. امری باشد؟
♡- یک کار فوری دارم. سریع با ماشین خودت را برسان منزلمان.
🔹️آن طور که *حاج حسین* بر سریع رفتنم تاکید کرد، با خودم گفتم: «حتماً حاج آقا کار کوچکی دارد.» به همین علت سریع لباس سادهای پوشیدم و با دمپایی سوار خودروی ژیان شدم و به طرف خانه ایشان حرکت کردم.
◇ یک ماشین تویوتا هم داشتم که آن شب در محل کار مانده بود. همیشه حاجی را با آن خودرو این طرف و آن طرف میبردم. ولی آن روز چون *حاج حسین* عجله داشت دیگر نرفتم به محل کار تا تویوتا را بیاورم.
🔹️ *حاج حسین* با لباس کامل نظامی، مثل همیشه، تمیز و اتوکشیده، با آن دو درجه و مدال فتحش، از در خانه بیرون آمد.
◇ ناگهان یادم آمد که حاجی این لباس ها را فقط برای جلسات رسمی میپوشد.
◇ باخودم گفتم: «وای خدای من ... حالا چه کارکنم با دمپایی و ماشین ژیان؟» فکر کردم « *حاج حسین* الان من را سرزنش میکند.»
◇ سریع از ژیان پیاده شدم. *حاج حسین* یک نگاه به ظاهر من و دمپاییام کرد و یک نگاه به ژیان.
◇ بعد تبسمی شیرین بر لب آورد و سریع، بدون اینکه حرفی بزند، سوار ژیان شد.
♡- سریع برو استانداری. یک جلسه مهم دارم.
◇ اسم استانداری که به گوشم رسید، با خودم گفتم: «خدای من، با این وضع و این ماشین چطور برم روبهروی استانداری؟! خودم خجالت میکشم؛ وای به حال *حاج حسین!*»
🔹️ اما جالب بود که *حاج حسین* یک کلمه هم درباره این مسائل صحبت نکرد. من هم جرئت نکردم حرفی بزنم.
◇ جلوی استانداری همدان، *حاج حسین*، قبل از اینکه پیاده شود، گفت: « من میروم جلسه و یک ساعت دیگر میآیم.»
🔹️ یک ساعت بعد، دیدم *حاج حسین* همراه دیگر مسئولان همدان از استانداری خارج شد. هر یک از آن ها به طرف خوردوهای مدل بالای خود رفتند. *حاج حسین* هم بدون هیچ شرمندگی و خجالتی آمد و سوار ژیان شد.
🔹️ در راه بازگشت، *حاج حسین* هیچ حرفی در این زمینه نزد. من خیلی خجالت میکشیدم. خواستم در این باره حرفی بزنم و معذرت خواهی کنم که گفت: دنیا محل گذر است نباید به فکر دنیا باشید. ضمنا ماشین شما با همه آن ماشین ها فرق می کرد به این میگویند ماشین تشریفات!»
🔹️یاد همه شیرمردان بی ادعا باذکر صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ