eitaa logo
گروه فرهنگی یاران امام رضایی شهدا 🥀🌷🇮🇷🌴
162 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
6 فایل
این گروه درراستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت توسط اینجانب به عنوان خادمیار افتخاری استان قدس رضوی با کمک وهمیاری شما بزرگواران یاران امام رضا یی شهدا فعالیت می کند و از نشر توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری خواهيم کرد وازهمکاریتان سپاسگزارم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 شــــــیرمردی از خط شــــــیر اگر شهید زاهدی نبود خرمشهر در مرداد ماه ۱۳۶۷، بار دیگر توسط صدام تصرف شده بود و مشکلات بسیار زیادی سر میز مذاکره ایجاد می‌شد. 🔻 صدام از همان هفته شروع تجاوز، شعار صلح طلبی می‌داد و امام (ره) در جواب فرموده بودند: «آتش بسی که صدام می‌گوید، آتش بسی است که دنبالش آتش می گشاید.» 🔸 امام(ره) دشمن را خوب به یاران خود معرفی کرده بودند. سه روز پس از پذیرش قطع نامه ۵۹۸ از سوی ایران، عراقی‌ها با آخرین توان و قدرت، در حالی که ۵۷ لشکر زرهی و مکانیزه توان رزم آن‌ها بود، با هدف تصرف مجدد خرمشهر، حملات خود را شروع کردند. 🔹 مهم ترین تلاش، حمله آن‌ها از جاده شلمچه بود. دشمن در آن چند روز تمام نقاط را بمباران شیمیایی و حتی در اهواز حملات هوایی بسیار شدید و بی سابقه‌ای کرد که در آن بیش از چهار هزار نفر از مردم شهید و مجروح شدند. 🔰 حاج علی در آن یک ماهه حد فاصله ۱۳۶۷/۴/۲۹ تا ۱۳۶۷/۵/۲۹ که صدام ناچار شد قطع نامه را بپذیرد، اثر گذارترین مرد صحنه نبرد بود که فرازهایی از آن این گونه بود: حاج علی محکم رفت توی خط دفاعی منطقه پل نو و نهر خین و گردان‌ها را تقویت کرد. او توانست پاتک‌های یک ماهه عراق را خنثی کند. 👈🏻 در نگاه من اگر شهید زاهدی نبود، خرمشهر در مرداد ماه ۱۳۶۷، بار دیگر توسط صدام تصرف شده بود و مشکلات بسیار زیادی سر میز مذاکره ایجاد می‌شد. 🛑 ارتش بعثیِ دست نشانده آمریکا، جدای از فشار بر شلمچه، از طلائیه و جُفیر هم با چند لشکر زرهی وارد شد و پس از طی حدود ۱۴۰ کیلومتر از مسیر اهواز به خرمشهر، به سی کیلومتری این شهر رسید. وقتی خبرِ رسیدن تانک‌های دشمن به سه راه حسینیه به ما رسید، خیلی تعجب کردیم؛ زیرا این کار غیر ممکن به نظر می‌رسید. 💠 به سرعت با شهیدان حاج علی و به سه راه حسینیه رفتیم و در صد متری، عراقی‌ها را مشاهده کردیم که خیلی انگیزه جنگیدن نداشتند. با این حال، حالت جنگ و گریز بسیار خطرناکی بود و وانتی که ما را آورده بود از معرکه گریخت. 🔴 بدون وجود خاکریز و اسلحه این دو فرمانده لشکر ایستاده و هاج و واج به صدها تانک عراقی که روی آسفالت می آمدند نگاه می‌کردند؛ در یک لحظه احساس کردم الان اسیر می‌شویم. به یک نفر که از بچه های لشکر خودمان نبود و موتور داشت، گفتم: «برادر این دو نفر فرمانده لشکرهای امام حسین (ع) و نجف اشرف هستن. تا اسیر نشدن موتورت رو بده تا اونا از معرکه بیرون برن.» در یک آن، با فریاد صدا زدم: «سوار شید.» 🏍 احمد و علی سوار موتور شدند. در آن غوغا و آتش سنگین دشمن، از معرکه دور شدند. ⏪ ادامه دارد... ✍🏻 برگفته از 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 لحظه_ای_با یاد وخاطره شهدا 🥀🥀❤️🌷🇮🇷🌴
🌺 روشنای خانه 1️⃣ نظامی ولی بسیار عاطفی 🔸 من عروس اول شهید محمدرضا زاهدی هستم. پدر شوهرم عمویم بودند و بنده با پسر اول ایشان که پسر عمویم هستند، ازدواج کردم. 🔹 با وجود این که شهید زاهدی عمویم بودند، خیلی کم ایشان را می‌دیدیم؛ چون برای مأموریت یا در لبنان بودند یا در تهران. هرچند ماه یک بار که برای دیدن پدر و مادرشان به اصفهان می‌آمدند، همه در خانه پدربزرگم جمع می‌شدیم و ایشان را در آنجا می‌دیدیم. 🌷 شهید زاهدی به علت موقعیت شغلی در شهرهای مختلفی سکونت داشتند. مدتی در رشت، مدتی در خوزستان، مدتی هم در تهران و این چند سال اخیر هم در لبنان بودند. از لبنان که می‌آمدند، وقتی من و دخترشان را می‌دیدند که هم‌بازی هستیم، خیلی خوشحال می‌شدند. با وجود این که من هشت عموی دیگر هم دارم، با دختر عمویم خیلی صمیمی بودم. 💍 سال ۸۸، زمانی که در ترم چهارم در دانشگاه در حال تحصیل بودم، عمویم مرا از پدرم خواستگاری کردند و قرار خواستگاری گذاشته شد. 💐 زمانی که به خواستگاری من آمدند، عمو تشریف نداشتند. آقامهدی، مادر شوهرم و مادرشان آمده بودند. خیلی دوست داشتم که عمویم نیز حضور داشته باشند؛ ولی خب می‌دانستم که مشغله‌های کاری زیادی دارند. 💞 وقتی من وارد خانواده عمویم شدم، دیدم که ایشان، دخترشان را در آغوش می‌گرفتند و می‌بوسیدند. این مسأله برای من جای تعجب داشت که یک مرد می‌تواند تا این اندازه عاطفی باشد؛ در حالی که یک شخصیت نظامی است. تصورم از یک فرد نظامی، فردی بسیار خشک، بسته و رسمی بود؛ ولی ایشان اصلاً این طور نبودند. 🍀 خیلی کم پیش می‌آمد که ما با عمو به سفر برویم، قبل از به دنیا آمدن فرزندم با ایشان به کربلا رفتیم. ایشان خیلی به من و همسرم تاکید می‌کرد که زود صاحب فرزند بشویم. وقتی به ایشان خبر دادیم که صاحب فرزند شده‌ایم، عمو از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد. وقتی در بیمارستان بودم، ایشان آمدند و به من سر زدند و من که اصلاً فکر نمی‌کردم بیایند، خیلی خوشحال شدم. 📷 عمو عکسی را که از محمد علی (فرزندمان) با گوشی همراه گرفته بودند، در لبنان روی درب منزل شان زده بودند تا دلتنگی های‌شان را با آن عکس رفع کنند. ✍🏻 برگفته از (با اندکی تصرف و تلخیص) 🎙 راوی: عروس شهید زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 لحظه_ای_باشهدا
🌺 روشنای خانه 2️⃣ اینبار متفاوت بود، و بیشتر ماند 🔸 ما همیشه از عمو می‌خواستیم که برایمان دعا کند تا صاحب فرزند دیگری شویم و ایشان هم خواسته‌مان را اجابت می‌کردند. چون می‌دانستم همیشه نماز شب میخوانند، می‌خواستم که فراموشمان نکنند. خیلی وقت‌ها با تسبیح صلوات می‌فرستادند و اگر نداشتند، با مقداری نخود این کار را می‌کردند و هر نخود، نشانه‌ی هزار صلوات بود. من آن نخودها را به عنوان تبرک برمی‌داشتم تا در غذا بریزم. 💓 وقتی عمو خبردار شدند که به خواست خدا داریم صاحب فرزند دوم می‌شویم، از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدند. 🌷 بعضی وقت‌ها که می‌فهمیدیم زن عمو می‌خواهد بیاید و ایشان می‌گفتند که احتمال دارد عمو هم باشند، خیلی به دیدنشان امیدوار می‌شدیم. گاهی همسرم به یکباره می‌گفت که عمو به تهران آمده و فقط چند ساعت حضور دارند. ما برای دیدنشان به تهران می‌رفتیم و در حد همان چند ساعت ملاقاتشان می‌کردیم. 🌿 عید امسال بعد از شش یا هفت ماه، نزدیک سحر بود که بی‌خبر آمدند. ما خواب بودیم. زن عمو همه را بیدار کردند و من که خیلی دلتنگ عمو بودم، بعد از مدت‌ها ایشان را دیدم. هر بار که می‌آمدند، می‌گفتند که چند روز قرار است بمانند؛ اما این بار نگفتند، و ما هم دلمان نمی‌آمد بپرسیم. اما ریحانه، دختر خواهر شوهرم هر شب از عمو می‌پرسید: فردا هم هستید؟ و ایشان هم می‌گفتند: «بله، هستم.» ما هم خوشحال می‌شدیم و هم تعجب می‌کردیم. چون سابقه نداشت. 🌙 در ماه رمضان سال‌های قبل، دعوت‌های افطار را همراه ما نمی‌آمدند؛ ولی این دفعه هر کجا دعوت شدیم آمدند. حتی جاهایی که ما فکرش را هم نمی‌کردیم. این بار از سحر روز یکشنبه تا جمعه کنار ما ماندند. 🌹 عمو گفتند که روز جمعه قرار است بیایند دنبال‌شان و بروند. در آن چند روز قرار بود یک سفر مشهد هم بروند؛ ولی به دلایلی بهم خورد و خیلی ناراحت شدند. شبِ قبل از رفتن، وقتی که از مهمانی برگشتیم، برخلاف دفعات گذشته که می‌رفتند برای استراحت، این بار چراغ‌ها را روشن کردند و خیلی سرحال و با نشاط نشستند. همه دور هم نشستیم و گرم صحبت شدیم. 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 🌷🇮🇷🌴🥀🥀لحظه_ای_باشهدا
🌺 روشنای خانه 3⃣ حرف‌هایی که بیشتر، وصیت بودند. 📖 کمی بعد، عمو مشغول قرآن خواندن شدند و ما هم در کنار ایشان و با دوربین منزل، شروع به گرفتن عکس‌های یادگاری کردیم. من به ایشان گفتم حالا که دور هم هستیم به ما ملحق شوید، ایشان هم قرآن را بستند و شروع کردند با همه صحبت کردن. 🔸 عمو با لحنی وصیت‌گونه با پسرهایشان حرف زدند. سفارش همسرشان را کردند و گفتند: «اگر من نبودم، خیلی حواستان به مادرتان باشد.» دفعات قبل که لحن عمو این طور می‌شد، همسرم با شوخی حرف را عوض می‌کرد؛ اما این بار نتوانست و هرکاری کرد عمو حرفش را پیش برد. ✉️ ایشان سال خمسی‌شان را شب بیست و سوم ماه رمضان گذاشته بودند. به همسرم هم خیلی تاکید داشت که هر کاری در این چند شب قدر انجام بدهی ثوابش چندین برابر ایام دیگر است. همسرم نیز به تقلید از ایشان سال خمسی‌اش را در شب قدر قرار داده است. به برادر شوهرم که کارهای مالی عمو را انجام می داد، گفتند که از مال‌شان به چه اندازه کنار بگذارد. 🔹 بعد سفارش محمد علی را به ما کرد. زن عمو از این حرف ها خیلی ناراحت شدند و به آشپزخانه رفتند، چون عمو خیلی سفارش ایشان را به پسران‌شان می کرد که مبادا بگذارید تنها بماند. زن عمو هم طاقت شنیدن چنین حرف‌هایی را نداشتند. بعد از کمی صحبت و بگو و بخند و عکس گرفتن خوابیدیم. صبح فردایش هم بعد از خوردن سحری عمو به گلستان شهدا رفتند. 📣 اذان ظهر هم، عمو گفتند: «خب دیگه وقت رفتن ما شد.» نماز را به ایشان اقتدا کردیم. تا جلوی در بدرقه شان کردیم. با همه به گرمی خداحافظی کردند. 👋🏻 🌷 همیشه همسرم به اصرار دست و پای پدرشان را می بوسید. این بار هم با این که عمو مانع می‌شدند، این کار را انجام داد. عمو رفتند و ما دیگر ایشان را ندیدیم تا ملاقات در معراج شهدا ... ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: عروس شهید زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 🌷🇮🇷🌴🥀🥀
🔰 مستشار عالی رتبه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سرلشکر یحیی رحیم صفوی 3⃣ فرمانده لشکر عراقی باور نمی کرد ما (علی آقا زاهدی و نیروهایش) به عمق ۱۵ کیلومتری مواضع‌شان رسیده‌ایم. 📷 تصویری از فرماندهان وقت سپاه: 🔸 فرمانده کل: سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی 🔸 جانشین: سردار علی اکبر احمدیان 🌹 فرمانده نیروی زمینی: شهید محمدرضا زاهدی 🌹 فرمانده نیروی قدس: شهید قاسم سلیمانی 🔸 فرمانده نیروی دریایی: سردار علی فدوی 🌹 فرمانده نیروی مقاومت بسیج: شهید سیدمحمد حجازی 🔸 فرمانده نیروی هوافضا: سرلشکر حسین سلامی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 🌴🇮🇷🌷
🔰 مستشار عالی رتبه 3⃣ فرمانده لشکر عراقی باور نمی کرد ما (علی آقا زاهدی و نیروهایش) به عمق ۱۵ کیلومتری مواضع‌شان رسیده‌ایم. 👌🏻 مأموریت‌ها را به نحو احسن انجام می‌داد. یادم هست آذر ماه سال شصت که می‌خواستیم برای آزادسازی بستان وارد عمل شویم، سه تا تیپ تشکیل دادیم. سخت‌ترین کار ما در این عملیات، این بود که باید لشکر ۹ زرهی عراق که شهر بستان را اشغال کرده بود، دور می زدیم. آن هم در شرایطی که وقتی با حسن باقری برای شناسایی منطقه رفتیم پاهایمان تا مچ توی رمل بود. ↩️ در این عملیات علی زاهدی باید با دو گردان نیرو، از پشت خودش را به توپ خانه عراقی‌ها در عمق ۱۵ کیلومتری خط دشمن می‌رساند. علی آقا با ابتکار عملی که به خرج داد، با وجود رملی بودن زمین عملیات، خودش را به توپ خانه دشمن رساند. 🔉 ما آن شب بی‌سیم‌های دشمن را شنود می‌کردیم. وقتی فرمانده توپخانه به فرمانده لشکر ۹ عراق اطلاع داد که ایرانی‌ها به ما حمله کرده‌اند، فرمانده لشکر که باور نکرده بود ما به عمق ۱۵ کیلومتری مواضع‌شان برسیم، یک فحش آب دار نثار فرمانده توپ خانه کرد و گفت: «از سنگرت برو بیرون و یه آب به صورتت بزن. ایرانی کجا بود؟!» اما با دلاوری علی زاهدی و نیروهایش توپخانه سقوط کرد و دشمن دستش را بالا برد. 🔰 فرماندهی گردان، قدم اول علی زاهدی بود. قدمی که او را به فرماندهی تیپ قمر بنی هاشم (ع) و بعدها لشكر امام حسین (علیه السلام) رساند. ⬅️ بعد از جنگ مدتی فرمانده سپاه قدس گیلان بود. ⬅️ کمتر از یک سال فرمانده نیروی هوافضای سپاه شد. ⬅️ بعد از شهادت احمد کاظمی با حکم رهبر معظم انقلاب، فرمانده نیروی زمینی شد. ⬅️ سپس با دستور حضرت آقا، حاج علی عازم لبنان شد تا با کوله باری از تجربیات ناب جنگ کردستان، هشت سال دفاع مقدس، فرماندهی هوافضای سپاه و نیروی زمینی، در مقابل رژیم صهیونیستی یاری گر سید حسن نصرالله و رزمندگان حزب الله باشد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سرلشکر سید رحیم صفوی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌴🇮🇷🌷🥀