هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
🌸تا هست علی
💞فقط قرینش زهراست
🌸انگشتر عشق
💞حق نگینش زهراست
🌸مردیکه
💞احاطه بر دو عالم دارد
🌸معشوق
💞سماوات و زمینش زهراست
🌸پیوند آسمانی
حضرت علی و حضرت زهرا مبارک💐
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 چیکار کنیم گره های
زندگیمون باز بشه ؟
استاد انصاریان
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
محمود+کریمی-+شد+سرود+روی+لبامون-+شادمانه+ازدواج+حضرت+علی+و+حضرت+زهرا-+.mp3
5.66M
مولودی زیبا💗💗
شد سرود رو لبامون....
حاج محمود کریمی
🌺 ویژه ازدواج مولا
علی علیه السلام و
حضرت زهرا سلام الله
#
هدایت شده از هیات رزمندگان دارالشهداءتهران
👤سلام : ثواب نماز اول ماه و صدقه از دست نره رفیق عزیز . 🌸 صلوات 🌸
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
#هیات_رزمندگان_دارالشهداءتهران_منطقه۱۷
iD➠://eitaa.com/hiatrazmandegan17
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
گفت: آقای خاتمی گفته است «انتخابات باید سالم و رقابتی باشد و انتخابکننده مردم باشند نه حاکمان و ما تا رسیدن به انتخاباتی معیار فاصله داریم»!
گفتم: باید از او پرسید؛ چه دستاویزی پیش جرج سوروس داری که جرأت نمیکنی حتی یک کلمه هم برخلاف نظرات دیکتهشده او علیه ایران و انقلاب بر زبانآوری؟!
گفت: یادش رفته که در انتخابات ۸۸ به دستور مستقیم جرج سوروس و با اسم رمز تقلب، زیر میز جمهوریت زدند حالا همان طرح توطئه سوروس را با تغییر صورتمسئله دنبال میکند!
گفتم: در فتنه آمریکایی - اسرائيلی ۸۸ با ادعای تقلب ۸ ماه مملکت را به آشوب کشید ولی بعد اعتراف کرد که تقلبی صورت نگرفته است! و هیچ مرکز اطلاعاتی و قضائی هم او را به محاکمه نکشید که وقتی میدانستید تقلبی در کار نیست چرا مملکت را به آشوب کشیدید؟! بیحساب نبود که تارنمای فارسیزبان وزارت خارجه اسرائيل از قول نتانیاهو این جماعت را بزرگترین سرمایه اسرائیل در داخل ایران معرفی کرده بود!
گفت: کجای کاری؟! همان شب قبل از انتخابات ۸۸ یعنی ۲۱ خرداد (۱۱ ژوئن)
مایکل لدین در مصاحبه با نیویورک تایمز گفته بود «فردا در ایران یک انتخابات برگزار نخواهد شد، بلکه یک انقلاب رنگی کلید میخورد»! و فردای آن روز، خاتمی و موسوی و بقیه اجق وجقهای مدعی اصلاحات همان برنامه رسماً اعلامشده مایکل لدین را به اجرا گذاشتند.
گفتم: یارو با عجله نزد یک فالگیر رفت که فالش را بگیرد. فالگیر گفت؛ فردا یکی از نزدیکانت کشته میشود! طرف گفت؛ این را که خودم هم میدانم. بگو دستگیر هم میشوم؟!
هدایت شده از 🇮🇷🇮🇶🇱🇧خبر کــوتـاه🇾🇪🇵🇸🇮🇷
🇮🇷درس عبرت از نتایج انتخابات سال ۱۳۹۲
➖انقلابیهای عزیز؛
این نتایج انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۹۲ را در مقابل دیدگان خود قرار دهیم و از آن درس عبرت بگیریم
➖کمتر به اختلافات دامن بزنیم و کمتر به تخریب قالیباف، جلیلی، زاکانی، قاضیزاده، بذرپاش و... بپردازیم.
#انتخابات
@khabarekotahh
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
دیوان امام خمینی.pdf
27.71M
📚 دیوان امام خمینی (سروده های امام)
✏️نویسنده: امام خمینی
📄 تعداد صفحه: ۴۳۲
📣 زبان: فارسی
#️⃣ #شعر #دیوان_امام #امام_خمینی #تسنیم #کتابخانه_مجازی #کتابخانه_دیجیتال
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
برای دیدن کتابهای بیشتر و دانلود رایگان 👈 عضو شوید
🆔 @tasnim_pdf
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
اسرار نماز-سر الصلوه.pdf
1.74M
📚 اسرار نماز (ترجمه سر الصلاة)
✏️نویسنده: امام خمینی
🇮🇷 ناشر: نشر دیجیتال قائمیه
📄 تعداد صفحه: ۱۵۶
📣 زبان: فارسی
#️⃣ #نماز #سر_الصلاه #امام_خمینی
#اسرار_نماز #تسنیم #کتابخانه_مجازی #کتابخانه_دیجیتال
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
برای دیدن کتابهای بیشتر و دانلود رایگان 👈 عضو شوید
🆔 @tasnim_pdf
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
اطلاعیه شماره ۲ شورای نگهبان؛ فهرست اسامی تائید صلاحیت شده اعلام شد
مسعود پزشکیان
مصطفی پورمحمدی
سعید جلیلی
علیرضا زاکانی
امیرحسین قاضیزاده هاشمی
محمدباقر قالیباف
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمی خنده:
بلاهایی ک بچهها موقع نماز سر باباها در میارند
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
🛑خاطره ای از دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد نقل میکنم که در تاریخ ثبت بشه .
دوستی داشتم که سفیر اکرودیته ایران در منطقه امریکای لاتین (امریکای مرکزی ) بود ( به سفیری که علاوه بر کشور محل ماموریت سفارت کشورش در چند کشور اطراف که سفیر ندارد را سرپرستی کند اکرودیته میگویند ) در ایام ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد دیدم چند وقتی هست که دوستم تهران هست و بر خلاف معمول به محل ماموریت برنگشت ازش پرسیدم چند روز دیگه برمیگردی ؟ گفت از سفارت استعفا دادم و برنمیگردم ... !!! پرسیدم چرا ..!؟
گفت ماه گذشته اقای احمدی نژاد به منطفه امریکای لاتین سفر کرد و علاوه بر مکزیک ( محل ماموریت دوستم ) از چند کشور دیگر از جمله نیکاراگوئه بازدید کرد . طبق روال در تنظیم برنامه دیدار رئیس جمهورهای دو کشور تیتر و اطلاعات موارد مذاکرات را هم تنظیم کردیم و برای مطالعه به اقای احمدی نژاد دادیم . ایشان نگاهی به دستور مذاکرات انداخت و با ناراحتی پرسید این بند ۳ دیگه چیه .!؟ اقای متکی به من گفت اقای سفیر جزییاتش رو به اقای رییس جمهور توضیح بدید . گفتم ما از حدود دو دهه قبل چند صد میلیون دلار طلب از نیکاراگوئه داریم که در سر رسید ها پرداخت نکردند الان با توجه به بهبود اوضاع اقتصادی این کشور و مذاکراتی که من با وزیر اقتصاد و رییس بانک مرکزی و وزیر خارجه اشان داشتم امادگی دارند در چند قسط پرداخت کنند نیمی از طلب را ابتدا و مابقی در دوسال پرداخت میکنند...!!!
اقای احمدی نژاد با عصبانیت گفت شما با اجازه چه کسی به اینها فشار اوردید که بدهی شون رو پرداخت کنند ...!!
شما فقط سفیر هستید . مملکت ما رییس جمهور داره . من از یک کشور انقلابی که در خط مقدم نبرد با امریکا هست ، طلب وصول نمی کنم .اتفاقا قصد دارم یک خط تسهیلات اعتباری یک میلیارد دلاری مجدد بهشون بدم
گفتم آقای رییس جمهور من سه سال زحمت کشیدم طلب کشور که قابل بخشش نیست...!! الان اینها توان بازپرداخت رو دارن بعداً چنین فرصتی شاید پیش نیاد ... !!
اقای احمدی نژاد گفت همینکه که گفتم صورتجلسه اماده کنید مبنی بر بخشش بدهی نیکاراگوئه به ایران وزیر اقتصاد هم امضا میکنه .منم امضا میکنم
نگاهی به اقای متکی کردم دیدم سرش رو انداخته پایین و ناراحته ولی چیزی نمیگه . گفتم اقای رییس جمهور باور کنید ساندنیست ها و دانیل اورتگا اون انقلابیون سابق نیستند الان که بعد از بیست سال دوباره بقدرت برگشتند ادبیاتشون تغییر کرده حتی مانیفست ساندنیستها رو تغییر دادن و مبارزه با امپریالیسم ایالات متحده را حذف کردند . اقای اورتگا سه روز بعد از ادای سوگند ریاست جمهوری به امریکا سفر کرد و در ملاقات با رییس جمهور امریکا گفت پیاماین سفر تغییر دیدگاههای ما و فشردن دست دوستی با ایالات متحده امریکاست .
یهو آقای احمدی نژاد با عصبانیت گفتند : اقای متکی چقدر گفتم این سفرای لیبرال و سازشکار رو عوض کن و سفیر انقلابی بذار جاشون . این سفیرت داره به من درس سیاست میده . هنوز نفهمیده دوره هاشمی و خاتمی تمام شده الان رییس جمهور خائن و سازشکار نداریم .
متکی گفت اقای احمدی نژاد ایشون از باسابقه ترین و خوشنام ترین سفرای ما هستند احمدی نژاد نگاهی به من انداخت و گفت اقای سفیر برید تفاهمنامه بخشش بدهی ها رو با وزارت خارجه نیکاراگویه اماده کنید فردا تو ملاقات با آقای اورتگا امضا کنم .
گفتم آقای رییس جمهور من از همین لحظه از سفارت استعفا میدم
خودم را تا این حد پایین نمیارم .
شما هم بیاموزید اگر در مواردی خاص قرار بر بخشش یا تخفبف بدهی کشوری باشه باید دولت با ادله کافی لایحه رو بفرسته مجلس پس از تصویب مجلس وتایید شورای نگهبان به امضای رهبری برسه تا قابل اجرا بشه شما اصلاً چنین اختیاری ندارید .
گفت : مجلس کیلویی چنده ...!؟ من انجاممیدم ؛ ببین اختیار یک رییس جمهور ارزشی و انقلابی تا کجاست؟
اقای احمدی نژاد اون کار رو انجام داد و صورتجلسه رو امضاء کرد .
در هشت سال دولت روحانی ؛ به هر دری زد تا برای دریافت طلب ایران از نیکاراگوئه راهی پیدا کنه نشد تا بحث شروع میشه میگن این امضای رییس جمهور خودتونه ما بدهی به شما نداریم .
✍صغر احمدخانی / کارشناس بازنشسته وزارت خارجه
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
♦️با این راهکارها مصرف برق خود را تا ۸۰ درصد کاهش دهید
🔹الگوی مصرف ماهانه برق برای مناطق عادی کشور ٣٠٠ کیلووات در مناطق عادی مثل تهران تعیین شده است.
🔹رعایت این سقف تاثیر زیادی در تامین برق پایدار برای کشور و کمتر شدن هزینه قبض برق شهروندان دارد.
راهکارهایی برای مدیریت مصرف برق وجود دارد که تا ۸۰ درصد باعث صرفهجویی بیشتر میشود؛ مثل:
🔹تنظیم دمای کولرگازی روی ۲۴ درجه
🔹استفاده از لوازم پرمصرف مثل اتو، جاروبرقی و لباسشویی در ساعات غیرپیک(۶ تا ۱۳)
🔹تعویض پوشال و نصب سایهبان برای کولر آبی
🔹استفاده حداکثری از روشنایی روز و لامپهای LED
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این عکسها خیره شو خیره شو
#من_رای_میدهم
خیلی قشنگه
لطفا ببینید
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمایت استاد عزیز حجةالاسلام #شجاعی از دکتر سعید جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری؛
من به ایشون رای میدهم.
و ایشان را تبلیغ می کنم
🇮🇷🇵🇸🇮🇷
« مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ »
🚩 وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرفسور درخشان استاد تمام اقتصاد از دانشگاه آکسفورد:
برخی کاندیدا بجای پرداختن به عمق مسائل، شروع میکنند به وعده و وعید دادن و تصاویر زیبایی را ترسیم کردن.
اما دکتر جلیلی به خاطر اخلاق اسلامی که دارد چنین کاری را نمیکند. کم هستند سیاست مدارانی که موضع گیری سیاسی خود را منطق کنند بر اخلاق
من اطمینان دارم که دکتر جلیلی نقطه عطف در تاریخ ایران خواهد شد.
🇮🇷🇵🇸🇮🇷
« مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ »
🚩 وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
هدایت شده از هیات رزمندگان دارالشهداءتهران
🔹️بسم رب.دارالشهداء والصدیقین🔹️
سی و ششمین سالگرد
شهادت بسیجی پاسدار
شهید عبدالله سعدی را گرامی میداریم
▪️چهارشنبه ۱۴٠۳/٠۳/۲۳
همراه با اقامه نماز ظهر وعصر
▪️در قطعه ۵۳ مزار شهید والامقام
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
کلیپ صوتی2.mp3
8.44M
فقط بگیم اللهم عجل لولیک الفرج
✔️دوای همه دردها و رنج ها..
✔️عالی ترین فرصت در دستان ماست
حجت الاسلام #دارستانی
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خصوصیات معنوی و ایمانی ماه ذیالحجّه
رهبر_معظم_انقلاب
هدایت شده از سعیدیسم ✅
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
17.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی حضرت آقا همه را میخنداند
حکایت ازدواج برخی جوانها...
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
مردم آزاری به شکل عرفانی
دکتر حمید حبشی میگفت؛
غرق خواب بودیم که با صدای اذان، بیدار شدیم. دیدم شهید مجید افقهی با استفاده از بلندگو دستی اذان میگوید. با خودم گفتم چقدر زود صبح شد، که بچهها یکییکی از خواب بیدار شدند.
چشمهایم از شدت بیخوابی میسوخت و وقتی همه از چادرها بیرون آمدند، وضو گرفتند و آماده نماز شدند که مجید توی بلندگو گفت:
- برادرها، هنوز وقت اذان نشده، الان ساعت دو و نیمه، اذان صبح ساعت چهار، برید بخوابید.
یکی از بچهها گفت:
- مجید، چرا این قدر مردم آزاری میکنی؟
بچهها به سمت چادرها رفتند تا دوباره بخوابند که مجید افقهی دوباره با بلندگو اعلام کرد؛
- برادرها کجا میرید؟ وضو که دارید، اگه میخواهید ریا نشه، برید توی این بیابون، نماز شبتونو بخونید.
روز بعد، عدهای از بچهها گفتند:
- دیشب اولین شبی بوده که لذت مناجات با خدا را چشیدهاند
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
سالروز شهادت گونه سید آزادگان
حاج آقا ابوترابی گرامی باد
قسمت اول
ماجرای اسارتِ ایثارگرانه
۲۶ آذر ۱۳۵۹، سید علیاکبر برای تکمیل شناسایی قبلی خود مأموریت مییابد در منطقه تپههای «اللهاکبر» شناسایی انجام دهد تا نیروهای ستاد جنگهای نامنظم آماده یک عملیات گسترده شوند. در حالی که هفت کیلومتر از نیروهای خودی دور شده و تا فاصله ۲۰۰ متری دشمن پیشروی کرده بود، در بازگشت مورد حمله دشمن قرار گرفت. در هنگام شناسایی، سرباز همراه آقای ابوترابی زخمی شد. در حالی که خود میتوانست از دام دشمن رها شود و بازگردد، اما به دلیل تلاش برای نجات همرزم زخمیاش، در اسارت دژخیمان بعثی گرفتار شد.
آقای ابوترابی آن لحظات را چنین تعریف نموده است:
«من وقتی اوضاع را چنین دیدم، با توسل به ائمه، بدون هدف مشخصی شروع به دویدن کردم و در همین حال وقتی به پشتسر خود نگاه کردم، متوجه شدم که «شنی» تانکی که مرا تعقیب میکرد درآمده و آن تانک دیگر قادر به تعقیب کردن من نیست. مقداری که از تانک دور شدم، دیدم دور از انصاف است که آن برادر مجروح را تنها رها کنم و با خود گفتم باید جای او را شناسایی کنم تا بلکه بتوانیم شب به آن محل بازگشته و آن برادر را با خود ببریم. وقتی به طرف او میرفتم، دیدم یک دستگاه نفربر از سمت ایران به سوی من میآید. به سرنشینان آن اشاره کردم و آنها همصدا میزدند: بیا، بیا. به خیال اینکه آنها ایرانیاند به سمت برادر مجروح حرکت کردم تا او را هم با خود ببریم. ولی متأسفانه وقتی نفربر نزدیک شد، متوجه شدم آنها عراقی هستند و لذا برای نجات خود به پشت تپه رفته و خودم را داخل چاله خمپاره انداختم. عراقیها من را در چاله پیدا کردند ولی هرچه اصرار کردند که بلند شوم، بلند نشدم و گفتم اگر شهید شوم بهتر از این است که به اسارت درآیم. عراقیها پیاده شدند و به زور دست مرا کشیده و به داخل نفربر انداختند. برادرانی که در آن نزدیکی بودند و با دوربین منطقه را زیر نظر داشتند این صحنه را که دیده بودند، فکر کرده بودند من شهید شدهام و لذا نام مرا به عنوان شهید اعلام کردند.»
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت چهارم
مأمورصلیب سرخ با نگاهی گذرا زخمهای سید را ورانداز کرد و برگه ثبت مشخصات را بالا گرفت و گفت: آیا اینجا شکنجه میشوید؟
کارد میزدی خون فرماندهان بعثی در نمیآمد. فکر میکردند حالا که سید اذیتها را رو کند و بگوید چطور شکنجه شده، کارشان تمام است. منتظر بودند سید دهن باز کند و از کابل و گونیهای شبانه بگوید. یا حتی از آن میخها که توی سرش کوبیده بودند و مدام عفونت میکرد. اما سید خیلی آرام و باوقار انگشتهایش را توی هم قفل کرد و گفت: هر کجا شرایط مخصوص به خودش را دارد. گرمای کرسی در زمستان زیر برف خوب است. زندان هم زندان است و اردوگاه که هتل نیست.
صدایش را آرامتر کرد و طوری که عراقیها نشنوند، پرسید: سربازان صدام شما را شکنجه میکنند؟ اما سید جواب درست و حسابی نداد. همه هاج و واج ماندند؛ نماینده صلیبسرخ، اسرا و حتی فرمانده بعثی اردوگاه.
فردا فرمانده دنبال سید فرستاد تا او را به اتاقش بیاورند.
سید آمد. با همان آرامش همیشگی. فرمانده با تردید ایستاد: من خودم کسی هستم که بارها تو را شکنجه کردم، اما تو هیچ حرفی نزدی، به خاطر حضور من ترسیده بودی که بعد از رفتن آنها دوباره شکنجهات کنم؟ سید با متانت سرش را بالا آورد و نگاهی به فرمانده انداخت: من که اگر از این چیزها میترسیدم که با پای خودم به جنگ نمیآمدم.
سید به میز نزدیکتر شد و صدایش را شمردهتر کرد: من هرچه فکر کردم علیه کشور و مسئولان عراقی شکایتی کنم، دیدم انصاف نیست. بالاخره ما دو کشور مسلمان هستیم و داریم با هم میجنگیم. این مقطع از جنگ هم تمام میشود و دائمی نیست، اما نخواستم شکایت یک کشور مسلمان را پیش کفار ببرم و در روز قیامت نتوانم پاسخگو باشم.
آن نور پنهان شده در گوشه دل فرمانده بعثی روشن شد. درخشان شد و به خاطرش آمد که او قبل از بعثیِ شکنجهگر بودن، یک انسان مسلمان بود. دستپاچه کلاهش را از سرش برداشت و دستهایش را به میز تکیه داد. هقهق گریه مردانهاش شانهاش را به لرزه انداخته بود. با شرمندگی به چشمان سید که از اولین سالی که اسیر شده بود، خیلی پیرتر شده بود، نگاهی انداخت و گفت: تو مسلمانی و من هم مسلمانم. اینکه بگویم آزادت میکنم، دروغ است، چون قدرت چنین کاری را ندارم اما جز این هر کاری را بخواهی برایت انجام میدهم.
سید تشکر کرد. با خنده دستش را به شانه لرزان فرمانده کشید: شکنجهام بده! فرمانده لرزید و خودش را عقب کشید: تو چه میگویی سید؟ سید با یقین خندید و سر تکان داد: شکنجهام بده! از تو میخواهم شلاق و کتکم بزنی و به این بهانه که در اردوگاه هرجومرج میکنم به اردوگاه دیگری منتقل کنی. وقتی چند روزی در اردوگاه دیگری بودم باز همین کارها را تکرار کنی و زمینه انتقالم به اردوگاه بعدی را فراهم کنی.
فرمانده عراقی با تعجب دست سید را گرفت: چرا برادر؟ سید سر فرمانده را بوسید و گفت: اسرای ایرانی خیلی تحت فشار هستند. میترسم در راهی که قدم گذاشتهاند کم بیاورند. میخواهم دلداریشان بدهم، کنارشان باشم و کمک کنم بتوانند این شرایط سخت را تحمل کنند.
سید به اردوگاه برگشت. فرمانده با اشک شکنجهاش داد و سید علیاکبر ابوترابی، ده سالِ تمام، سیدالاسرای اسیران اردوگاههای عراقی بود.»(با تلخیص)
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت سوم
در بخشی از این خاطره آمده است:
«[بعد از شکنجههای طاقتفرسا و خونین] سر سید را توی گونی پیچیدند و نیمه هوشیار به اردوگاه منتقل کردند.
رزمندههای ایرانی منتظر ماندند تا زندانبانها بروند و بعد هولزده به سمت سید دویدند. یکی از رزمندهها آستین زیرپیرهنی رنگ و رو رفتهاش را پاره کرد و روی زخم پیشانی سید گذاشت. حتی یک جای سالم توی بدنش نبود و هر کجا را که میگرفتند تا بلندش کنند زخم تازهای سر باز میکرد.
آن شب با همه دردهایش هر چقدر هم که کش میآمد اما آخر سر تمام شد و سیدِ زخمی، شد مرهم اردوگاه. به منافقین آب میداد. دور سرشان میچرخید. حتی وقتی که فحشش میدادند، دستشان را فشار میداد و قربان صدقهشان میرفت. یکی از رزمندههای ایرانی که از این همه بیادبی کفری شده بود، تمامقد ایستاد تا چیزی بگوید، اما سید دوید و مانعش شد.
«زخم بدن خوب میشود؛ با دارو، با درمان اما زخم دل است که هیچ مرهم و درمانی ندارد جز محبت.» سید این را گفت و دست رزمنده اسیر ایرانی را بوسید. رزمنده، خجالتزده و درمانده دهنش را به گوش سید چسباند: اما اینها دارند از بزرگواری شما سوءاستفاده میکنند، حاج آقا. سید خندید و سر رزمنده را بوسید: ما باید به هم کمک کنیم. با هم رشد کنیم. اینجا سختیها آن قدر زیاد است که شما جز محبت کردن راهی برای آسان شدن زندگی داری؟ اصلاً ببینم، تخصصات چیست؟ رزمنده ایرانیهاج و واج به سید نگاه کرد. سید مصمم ایستاد: از امروز هرکدام ما هرچه بلد است، لطف کند و به بقیه یاد بدهد؛ زبان عربی، انگلیسی، پزشکی، تاریخ، خیاطی و هر هنر و دانشی که دارید. یکی از اسیرهای مجاهدین خلق با طعنه به سید تشر زد: اینجا دانشگاه است یا اردوگاه؟ اما کنایهاش راه به جایی نبرد، چون حتی همبندهایش هم داشتند به همدیگر درس یاد میدادند
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت پنجم
سید و کاظم عراقی
سید در آن نقطه مبهم و ترسآلود یک طرف بود و کاظم عراقی همیشه آن طرفش. کاظم همه را شکنجه میداد اما برای سید سنگتمام می گذاشت. از آویزان کردن و سوزاندن بگیر تا شلاق و مشت و لگد و گونیهای شبانه. دعای همه اسرا بعد از نماز صبح هر روز این بود که فرمانده، آن روز به کاظم عراقی مرخصی بدهد و از شرش یک نفس راحت بکشند اما همیشه با کابل و باتوم جلوی در اردوگاه رژه میرفت و تا چشمش به سید میافتاد به باد کتکش میگرفت. آن روز هم کاظم عراقی مثل همیشه ایستاده بود که دید چطور همه حتی اسیرهای مخالف امام خمینی(ره) هم دور سید جمع شدهاند. شروع به بد و بیراه گفتن کرد و سید را با خودش برد.
وقتی که سید را برگرداندند از او چیزی نمانده بود و رد پاهای نیمهجان و خونینش پشتسرش کشیده میشد. اسرا دورش جمع شدند. یکی با ناراحتی گفت: حاج آقا، اینطور که نمیشود. هی شما را شکنجه بدهند و هی شما بگویید با احترام جوابشان را بدهیم. سید با تمام رمقی که داشت، صدایش را به گلویش رساند و دست رزمنده را میان دستهای پارهپارهاش گرفت: اگر یک عراقی شما را صدا زد مثل یک سرباز محترمانه به او عرض ادب کنید و بگویید بفرمایید امرتان چی بود؟ این کار شما باعث میشود که خوب بودنتان را به آنها نشان بدهید و وقتی خانوادههایشان این مسائل را بشنوند به انقلاب ما علاقه پیدا میکنند و خودشان هم یک روز خوب میشوند.
لختههای خون و رد سفید عرق روی لباس اسیرها خشک شده بود. سعی میکردند همانطوری که سید ازشان خواسته بود خوب باشند اما مطمئن نبودند که یک روزی از کاظم عراقی آدم خوبی دربیاید؛ تا اینکه آن شب کاظم آشفته وارد اردوگاه شد و به دست و پای سید افتاد. سید مثل همیشه با احترام خندید و پیشانی کاظم را بوسید. کاظم هم دست سید را سفت چسبیده بود و به چشمهای پر از اشکش میکشید و میگفت: مادرم خواب شما را دیده سید! خواب دیده که سیده زینب(س) به او میگوید که پسرت اسیری از اهلبیت ما را آزار میدهد! حلالم میکنی آقا؟!
سید، کاظم را بغل گرفته بود و از همان روز شدند دو دوست صمیمی. کاظم همیشه درد دلش را نگه میداشت تا به سید بگوید و احکام شرعیاش را هم از خود او میپرسید. حتی وقتی خواستند سید را به اردوگاه تکریت منتقل کنند، بیتوجه به توبیخ و تبعید تا جلوی در مینیبوس اعزام اسرا برایش هایهای گریه کرد. کاظم از اثر محبتهای سید یک مسلمان واقعی شده بود، آن قدر که بعد از پایان جنگ به ایران آمد و از نود رزمنده ایرانی که در اردوگاه شکنجهشان داده بود حلالیت طلبید و بعدها با شهادت در دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله) عاقبت به خیر شد
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت ششم
آزادی از اسارت و دیدار فوری با رهبری
سرانجام حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابیفرد پس از 10 سال اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق، در 24 شهریور 1369 به وطن بازگشت و یک روز بعد به دیدار با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی نایل گردید.
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار حجتالاسلام ابوترابی پس از آزادی از اسارت فرمودند:
«واقعاً دائماً خدا را شکر میکنیم. دیروز وقتی این خبر بسیار بسیار خوشحالکننده را دادند که شما آمدهاید، واقعاً برای من یک مژده بود....
ما همیشه شما را دوست داشتهایم و خاطرات با شما را فراموش نمیکنیم....
الحمدلله آنچه که شما گذراندید، فضیلتش کمتر از شهادت نیست. خدا را شکر میکنیم که امتحان خیلی خوبی دادید....
من میدانم در این دوران دهساله اسارت که شما ملجأ این جوانان بودید و به شما مراجعه میکردند، به شما چه گذشته است....
آقای ابوترابی، همان کسی بوده که همه به او پناه میبردند. واقعاً از درون به انسان خیلی سخت میگذرد و خیلی کاهیده میشود؛ چون کسی که همه به او پناه میبرند، دلش میخواهد که او هم به جایی پناه ببرد. البته آن کسی که اهل تقوا و توجه به خدا باشد، به خدا پناه میبرد و خدا را پیدا میکند؛ لیکن خیلی سخت است.
آدم وقتی این جوانان را میبیند که با چه بیتابی این مدت را گذراندند و به ایشان مراجعه کردند و ایشان هم نرم و ملایم و دلنشین برخورد کرده و هر کسی را به فراخور حال خودش جواب داده و همه را به جای خود نشانده و ملاحظهشان را کرده است، متوجه میشود که به چنین انسان مسئولی چه گذشته است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید بگوییم که بلاتشبیه مثل حضرت زینب(سلاماللهعلیها) رفتار کرده است. در دوران اسارت، آن بزرگوار واقعاً همینطور بوده است؛ یعنی رکنی بوده که همه به او پناه میبردند.» 25/06/1369
شـهیـد ۱۶سـالـه ای کـه گنـاهان یک
هفته اش را در دفترش نوشته بود👆
هدیه به روح پرنور شـــــهدا صلواتی
عنایت فرمایید. 🌹🤲🏻
کانال معرفتی و اخلاقی نمازشب
🆔️ @namazeshab_net
هدایت شده از فقط میخوونم
شـهیـد ۱۶سـالـه ای کـه گنـاهان یک
هفته اش را در دفترش نوشته بود👆
هدیه به روح پرنور شـــــهدا صلواتی
عنایت فرمایید. 🌹🤲🏻
کانال معرفتی و اخلاقی نمازشب
🆔️ @namazeshab_net