هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حلال تمام مشکلاتی ای عشق
تنها تو بهانۀ حياتی ای عشق
برگرد که روزمرّگی ما را کشت
الحق که سفينةالنجاتی ای عشق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
برای رسیدن به امام_زمان
مواظب چشمهایت باش
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
#سلام_امام_زمانم
خودت گفتی که وعده در بهار است
بهار آمد دلم در انتظار است ...
بهار هر کسی عید است و نوروز
بهار عاشقان دیدار یار است ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
#سلام_امام_زمانم✋🌸
آقاجان امروز یک امید
و آرزو در قلبم کاشته
و ورد زبانم جارے میشود؛
کـاش دَر صَحراے مَحـشَر
وَقتی خُدا پُرسید
بَندِه مَن روزِگآرَت رآ چِگونه گُذَراندے
مَهدے فآطِمه بَرخیزَد وگویَد
مُنتَظِر مَن بود
🌷#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج🌷
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
4.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعایی که آیتالله بهجت به رهبر انقلاب توصیه کردند
🗓 سالگرد ارتحال حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی بهجت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
🦋عارف بالله آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) :
🔸سفارش میکنم پیوسته با طهارت و وضو باشید که سبب نورانیت باطن و برطرف کننده آلام و اندوه هاست.
🌺 سفارش مىكنم به خواندن سوره «یس» بعد از نماز صبح هرروز یك مرتبه،
سوره «نباء» (عم یتسائلون) بعد از نماز ظهر،
سوره «عصر» بعد از نماز عصر،
سوره «واقعه» بعد از نماز مغرب و
سوره «الملك» بعد از نماز عشاء؛
و تأكید میكنم بر مداومت كردن به آنچه یادآور شدم،
زیرا من شخصاً روایت مىكنم این روش را از استادان بزرگوار خود، و بارها نیز تجربه آموختهام.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
#حاجت_روایی
✩
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
#سلام_امام_زمانم
#یا_مهدی(عجل الله)
بر گِل نشسته ایم بدون حضورتان
ای ناخدای کِشتی طوفان زده بیا...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فکر میکنید اگه دشمنان بدونن امام زمان کجاست؟ چیکار می کنند؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فرض کنید دختر یک خانواده ثروتمند هستید در تبریز...
با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و به خاطر ادامه تحصیل همان طلبه ساده راهی نجف میشوید
گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد بعد این فرزند میمیرد
بعد دوباره فرزند میدهد دوباره در همان بچگی میمیرد!
دوباره فرزند میدهد دوباره....!!
این در حالیست که فقر گریبانتان را گرفته در حدی که یکی یکی اسباب خانه را میفروشید حتی رختخواب!...
همسر علامه طباطبایی همیشه مرا به فکر میبرد علامه درباره ایشان گفته بودند من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم و نیز گفتند
اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه تحصیل بدهم
صبر حیرت انگیز؛ نوشتن المیزان
علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند
علامه در جایی فرموده بودند ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه (سلام الله علیها )سلام میدادند من جواب خانم را میشنیدم
و همچنین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین علیه السلام را میشنیدم
همیشه به جایگاه او حسرت میخورم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
یه داستان تکراری جیگر حال بیار
بخونید حال اومد التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرهای، جذاب، شنیدنی، درس آموز از شاعر معاصر، دکتر شفیعی کدکنی،
استاد نامدار ادبیات ایران و
عضو هیئت دانشگاه تهران
●آخر سال تحصیلی بود، بیشتر بچهها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستانهای خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند، اما استاد بدون هیچ تأخیری سرکلاس آمد و شروع به درس دادن کرد.
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
«استاد آخر سال است؛
دیگر بس است!»
استاد هم دستی به سر خود کشید و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز میگذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
●استاد ۵۰ ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطرهای را برایتان تعریف کنم.
من حدوداً ۲۱ یا ۲۲ ساله بودم، مشهد زندگی میکردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند،
با دستهای چروک خورده و آفتاب سوخته،
دستهایی که هر وقت آنها را میدیدم دلم میخواست ببوسمشان، بویشان کنم،
کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم!
اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام بو میکردم و در آخر بر لبانم میگذاشتم.
●استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله میکند.
نمیدانم شما شاگردان هم به این پیبردهاید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟
ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش میشدم از چادر کهنه سفیدی که گلهای قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم.
چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس میکشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها، هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم!
نزدیکیهای عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود،
رفتم آب انبار منزلمان تا برای شستن ظروف صبحانه، آب بیاورم.
از پلهها بالا میآمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانهای را شنیدم، از هر پلهای بالا میآمدم، صدا را بلندتر میشنیدم...
●استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود،
مادر هم او را آرام می کرد، میگفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچهها کوچک شویم! فوقش به بچهها عیدی نمیدهیم!...
اما پدر گفت:
خانم! نوههای ما در تهران بزرگ شدهاند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریههای پدر را از مادرم بپرسم.
دست کردم توی جیبم، ۱۰۰ تومان بود؛ کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم. روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود، بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد،
با بچههای قد و نیم قد که هر کدام به راحتی با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم میکردند.
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها ۱۰ تومان عیدی داد. ۱۰ تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛
رفتم.
بستهای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: باز کنید؛ می فهمید.
باز کردم، ۹۰۰ تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟!
فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید ۱۰۰۰ تومان باشد، نه ۹۰۰ تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟
کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی!
هزار تومان بوده نه نهصد تومان!
آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود،
که خودم رفتم از او گرفتم؛
اما دادنش یک شرط دارم...
گفتم: "چه شرطی؟"
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد. ..!
✍ پی نوشت: آری! خداوند تبارک و تعالی در سوره انعام آیه ۱۶۰ به صراحت می فرماید:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا؛
ترجمه: هر کس کار نیک انجام دهد، پاداش آن ده برابر است.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهمترین سوال قیامت چیست ؟
#استاد_شجاعی
بیایید هر روز یه کاری یا دعایی
برای امام زمان داشته باشیم.
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌱
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فرازی از وصیتنامه مدافع حرم
شهید سجاد زبرجدی
🔹شما چهل روز دائم الوضو باشید؛ خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#شهید_مدافع_حرم_سجاد_زبرجدی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راز موفقیت دوقلوهای برتر کنکور!
🔹فاطمه و زهرا ناطقی، دوقلوهای نابغه اسلامشهری که به رتبههای ۵ و ۶ کنکور انسانی ۱۴۰۴ رسیدند از شیوه درسخواندن متفاوتشان، پرهیز از فضای مجازی و انس با قرآن و نهجالبلاغه بهعنوان رمز موفقیت خود گفتند.
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔