هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این عکسها خیره شو خیره شو
#من_رای_میدهم
خیلی قشنگه
لطفا ببینید
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمایت استاد عزیز حجةالاسلام #شجاعی از دکتر سعید جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری؛
من به ایشون رای میدهم.
و ایشان را تبلیغ می کنم
🇮🇷🇵🇸🇮🇷
« مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ »
🚩 وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرفسور درخشان استاد تمام اقتصاد از دانشگاه آکسفورد:
برخی کاندیدا بجای پرداختن به عمق مسائل، شروع میکنند به وعده و وعید دادن و تصاویر زیبایی را ترسیم کردن.
اما دکتر جلیلی به خاطر اخلاق اسلامی که دارد چنین کاری را نمیکند. کم هستند سیاست مدارانی که موضع گیری سیاسی خود را منطق کنند بر اخلاق
من اطمینان دارم که دکتر جلیلی نقطه عطف در تاریخ ایران خواهد شد.
🇮🇷🇵🇸🇮🇷
« مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ »
🚩 وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
هدایت شده از هیات رزمندگان دارالشهداءتهران
🔹️بسم رب.دارالشهداء والصدیقین🔹️
سی و ششمین سالگرد
شهادت بسیجی پاسدار
شهید عبدالله سعدی را گرامی میداریم
▪️چهارشنبه ۱۴٠۳/٠۳/۲۳
همراه با اقامه نماز ظهر وعصر
▪️در قطعه ۵۳ مزار شهید والامقام
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
کلیپ صوتی2.mp3
8.44M
فقط بگیم اللهم عجل لولیک الفرج
✔️دوای همه دردها و رنج ها..
✔️عالی ترین فرصت در دستان ماست
حجت الاسلام #دارستانی
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خصوصیات معنوی و ایمانی ماه ذیالحجّه
رهبر_معظم_انقلاب
هدایت شده از سعیدیسم ✅
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
17.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی حضرت آقا همه را میخنداند
حکایت ازدواج برخی جوانها...
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
مردم آزاری به شکل عرفانی
دکتر حمید حبشی میگفت؛
غرق خواب بودیم که با صدای اذان، بیدار شدیم. دیدم شهید مجید افقهی با استفاده از بلندگو دستی اذان میگوید. با خودم گفتم چقدر زود صبح شد، که بچهها یکییکی از خواب بیدار شدند.
چشمهایم از شدت بیخوابی میسوخت و وقتی همه از چادرها بیرون آمدند، وضو گرفتند و آماده نماز شدند که مجید توی بلندگو گفت:
- برادرها، هنوز وقت اذان نشده، الان ساعت دو و نیمه، اذان صبح ساعت چهار، برید بخوابید.
یکی از بچهها گفت:
- مجید، چرا این قدر مردم آزاری میکنی؟
بچهها به سمت چادرها رفتند تا دوباره بخوابند که مجید افقهی دوباره با بلندگو اعلام کرد؛
- برادرها کجا میرید؟ وضو که دارید، اگه میخواهید ریا نشه، برید توی این بیابون، نماز شبتونو بخونید.
روز بعد، عدهای از بچهها گفتند:
- دیشب اولین شبی بوده که لذت مناجات با خدا را چشیدهاند
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
سالروز شهادت گونه سید آزادگان
حاج آقا ابوترابی گرامی باد
قسمت اول
ماجرای اسارتِ ایثارگرانه
۲۶ آذر ۱۳۵۹، سید علیاکبر برای تکمیل شناسایی قبلی خود مأموریت مییابد در منطقه تپههای «اللهاکبر» شناسایی انجام دهد تا نیروهای ستاد جنگهای نامنظم آماده یک عملیات گسترده شوند. در حالی که هفت کیلومتر از نیروهای خودی دور شده و تا فاصله ۲۰۰ متری دشمن پیشروی کرده بود، در بازگشت مورد حمله دشمن قرار گرفت. در هنگام شناسایی، سرباز همراه آقای ابوترابی زخمی شد. در حالی که خود میتوانست از دام دشمن رها شود و بازگردد، اما به دلیل تلاش برای نجات همرزم زخمیاش، در اسارت دژخیمان بعثی گرفتار شد.
آقای ابوترابی آن لحظات را چنین تعریف نموده است:
«من وقتی اوضاع را چنین دیدم، با توسل به ائمه، بدون هدف مشخصی شروع به دویدن کردم و در همین حال وقتی به پشتسر خود نگاه کردم، متوجه شدم که «شنی» تانکی که مرا تعقیب میکرد درآمده و آن تانک دیگر قادر به تعقیب کردن من نیست. مقداری که از تانک دور شدم، دیدم دور از انصاف است که آن برادر مجروح را تنها رها کنم و با خود گفتم باید جای او را شناسایی کنم تا بلکه بتوانیم شب به آن محل بازگشته و آن برادر را با خود ببریم. وقتی به طرف او میرفتم، دیدم یک دستگاه نفربر از سمت ایران به سوی من میآید. به سرنشینان آن اشاره کردم و آنها همصدا میزدند: بیا، بیا. به خیال اینکه آنها ایرانیاند به سمت برادر مجروح حرکت کردم تا او را هم با خود ببریم. ولی متأسفانه وقتی نفربر نزدیک شد، متوجه شدم آنها عراقی هستند و لذا برای نجات خود به پشت تپه رفته و خودم را داخل چاله خمپاره انداختم. عراقیها من را در چاله پیدا کردند ولی هرچه اصرار کردند که بلند شوم، بلند نشدم و گفتم اگر شهید شوم بهتر از این است که به اسارت درآیم. عراقیها پیاده شدند و به زور دست مرا کشیده و به داخل نفربر انداختند. برادرانی که در آن نزدیکی بودند و با دوربین منطقه را زیر نظر داشتند این صحنه را که دیده بودند، فکر کرده بودند من شهید شدهام و لذا نام مرا به عنوان شهید اعلام کردند.»
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت چهارم
مأمورصلیب سرخ با نگاهی گذرا زخمهای سید را ورانداز کرد و برگه ثبت مشخصات را بالا گرفت و گفت: آیا اینجا شکنجه میشوید؟
کارد میزدی خون فرماندهان بعثی در نمیآمد. فکر میکردند حالا که سید اذیتها را رو کند و بگوید چطور شکنجه شده، کارشان تمام است. منتظر بودند سید دهن باز کند و از کابل و گونیهای شبانه بگوید. یا حتی از آن میخها که توی سرش کوبیده بودند و مدام عفونت میکرد. اما سید خیلی آرام و باوقار انگشتهایش را توی هم قفل کرد و گفت: هر کجا شرایط مخصوص به خودش را دارد. گرمای کرسی در زمستان زیر برف خوب است. زندان هم زندان است و اردوگاه که هتل نیست.
صدایش را آرامتر کرد و طوری که عراقیها نشنوند، پرسید: سربازان صدام شما را شکنجه میکنند؟ اما سید جواب درست و حسابی نداد. همه هاج و واج ماندند؛ نماینده صلیبسرخ، اسرا و حتی فرمانده بعثی اردوگاه.
فردا فرمانده دنبال سید فرستاد تا او را به اتاقش بیاورند.
سید آمد. با همان آرامش همیشگی. فرمانده با تردید ایستاد: من خودم کسی هستم که بارها تو را شکنجه کردم، اما تو هیچ حرفی نزدی، به خاطر حضور من ترسیده بودی که بعد از رفتن آنها دوباره شکنجهات کنم؟ سید با متانت سرش را بالا آورد و نگاهی به فرمانده انداخت: من که اگر از این چیزها میترسیدم که با پای خودم به جنگ نمیآمدم.
سید به میز نزدیکتر شد و صدایش را شمردهتر کرد: من هرچه فکر کردم علیه کشور و مسئولان عراقی شکایتی کنم، دیدم انصاف نیست. بالاخره ما دو کشور مسلمان هستیم و داریم با هم میجنگیم. این مقطع از جنگ هم تمام میشود و دائمی نیست، اما نخواستم شکایت یک کشور مسلمان را پیش کفار ببرم و در روز قیامت نتوانم پاسخگو باشم.
آن نور پنهان شده در گوشه دل فرمانده بعثی روشن شد. درخشان شد و به خاطرش آمد که او قبل از بعثیِ شکنجهگر بودن، یک انسان مسلمان بود. دستپاچه کلاهش را از سرش برداشت و دستهایش را به میز تکیه داد. هقهق گریه مردانهاش شانهاش را به لرزه انداخته بود. با شرمندگی به چشمان سید که از اولین سالی که اسیر شده بود، خیلی پیرتر شده بود، نگاهی انداخت و گفت: تو مسلمانی و من هم مسلمانم. اینکه بگویم آزادت میکنم، دروغ است، چون قدرت چنین کاری را ندارم اما جز این هر کاری را بخواهی برایت انجام میدهم.
سید تشکر کرد. با خنده دستش را به شانه لرزان فرمانده کشید: شکنجهام بده! فرمانده لرزید و خودش را عقب کشید: تو چه میگویی سید؟ سید با یقین خندید و سر تکان داد: شکنجهام بده! از تو میخواهم شلاق و کتکم بزنی و به این بهانه که در اردوگاه هرجومرج میکنم به اردوگاه دیگری منتقل کنی. وقتی چند روزی در اردوگاه دیگری بودم باز همین کارها را تکرار کنی و زمینه انتقالم به اردوگاه بعدی را فراهم کنی.
فرمانده عراقی با تعجب دست سید را گرفت: چرا برادر؟ سید سر فرمانده را بوسید و گفت: اسرای ایرانی خیلی تحت فشار هستند. میترسم در راهی که قدم گذاشتهاند کم بیاورند. میخواهم دلداریشان بدهم، کنارشان باشم و کمک کنم بتوانند این شرایط سخت را تحمل کنند.
سید به اردوگاه برگشت. فرمانده با اشک شکنجهاش داد و سید علیاکبر ابوترابی، ده سالِ تمام، سیدالاسرای اسیران اردوگاههای عراقی بود.»(با تلخیص)
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت سوم
در بخشی از این خاطره آمده است:
«[بعد از شکنجههای طاقتفرسا و خونین] سر سید را توی گونی پیچیدند و نیمه هوشیار به اردوگاه منتقل کردند.
رزمندههای ایرانی منتظر ماندند تا زندانبانها بروند و بعد هولزده به سمت سید دویدند. یکی از رزمندهها آستین زیرپیرهنی رنگ و رو رفتهاش را پاره کرد و روی زخم پیشانی سید گذاشت. حتی یک جای سالم توی بدنش نبود و هر کجا را که میگرفتند تا بلندش کنند زخم تازهای سر باز میکرد.
آن شب با همه دردهایش هر چقدر هم که کش میآمد اما آخر سر تمام شد و سیدِ زخمی، شد مرهم اردوگاه. به منافقین آب میداد. دور سرشان میچرخید. حتی وقتی که فحشش میدادند، دستشان را فشار میداد و قربان صدقهشان میرفت. یکی از رزمندههای ایرانی که از این همه بیادبی کفری شده بود، تمامقد ایستاد تا چیزی بگوید، اما سید دوید و مانعش شد.
«زخم بدن خوب میشود؛ با دارو، با درمان اما زخم دل است که هیچ مرهم و درمانی ندارد جز محبت.» سید این را گفت و دست رزمنده اسیر ایرانی را بوسید. رزمنده، خجالتزده و درمانده دهنش را به گوش سید چسباند: اما اینها دارند از بزرگواری شما سوءاستفاده میکنند، حاج آقا. سید خندید و سر رزمنده را بوسید: ما باید به هم کمک کنیم. با هم رشد کنیم. اینجا سختیها آن قدر زیاد است که شما جز محبت کردن راهی برای آسان شدن زندگی داری؟ اصلاً ببینم، تخصصات چیست؟ رزمنده ایرانیهاج و واج به سید نگاه کرد. سید مصمم ایستاد: از امروز هرکدام ما هرچه بلد است، لطف کند و به بقیه یاد بدهد؛ زبان عربی، انگلیسی، پزشکی، تاریخ، خیاطی و هر هنر و دانشی که دارید. یکی از اسیرهای مجاهدین خلق با طعنه به سید تشر زد: اینجا دانشگاه است یا اردوگاه؟ اما کنایهاش راه به جایی نبرد، چون حتی همبندهایش هم داشتند به همدیگر درس یاد میدادند
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت پنجم
سید و کاظم عراقی
سید در آن نقطه مبهم و ترسآلود یک طرف بود و کاظم عراقی همیشه آن طرفش. کاظم همه را شکنجه میداد اما برای سید سنگتمام می گذاشت. از آویزان کردن و سوزاندن بگیر تا شلاق و مشت و لگد و گونیهای شبانه. دعای همه اسرا بعد از نماز صبح هر روز این بود که فرمانده، آن روز به کاظم عراقی مرخصی بدهد و از شرش یک نفس راحت بکشند اما همیشه با کابل و باتوم جلوی در اردوگاه رژه میرفت و تا چشمش به سید میافتاد به باد کتکش میگرفت. آن روز هم کاظم عراقی مثل همیشه ایستاده بود که دید چطور همه حتی اسیرهای مخالف امام خمینی(ره) هم دور سید جمع شدهاند. شروع به بد و بیراه گفتن کرد و سید را با خودش برد.
وقتی که سید را برگرداندند از او چیزی نمانده بود و رد پاهای نیمهجان و خونینش پشتسرش کشیده میشد. اسرا دورش جمع شدند. یکی با ناراحتی گفت: حاج آقا، اینطور که نمیشود. هی شما را شکنجه بدهند و هی شما بگویید با احترام جوابشان را بدهیم. سید با تمام رمقی که داشت، صدایش را به گلویش رساند و دست رزمنده را میان دستهای پارهپارهاش گرفت: اگر یک عراقی شما را صدا زد مثل یک سرباز محترمانه به او عرض ادب کنید و بگویید بفرمایید امرتان چی بود؟ این کار شما باعث میشود که خوب بودنتان را به آنها نشان بدهید و وقتی خانوادههایشان این مسائل را بشنوند به انقلاب ما علاقه پیدا میکنند و خودشان هم یک روز خوب میشوند.
لختههای خون و رد سفید عرق روی لباس اسیرها خشک شده بود. سعی میکردند همانطوری که سید ازشان خواسته بود خوب باشند اما مطمئن نبودند که یک روزی از کاظم عراقی آدم خوبی دربیاید؛ تا اینکه آن شب کاظم آشفته وارد اردوگاه شد و به دست و پای سید افتاد. سید مثل همیشه با احترام خندید و پیشانی کاظم را بوسید. کاظم هم دست سید را سفت چسبیده بود و به چشمهای پر از اشکش میکشید و میگفت: مادرم خواب شما را دیده سید! خواب دیده که سیده زینب(س) به او میگوید که پسرت اسیری از اهلبیت ما را آزار میدهد! حلالم میکنی آقا؟!
سید، کاظم را بغل گرفته بود و از همان روز شدند دو دوست صمیمی. کاظم همیشه درد دلش را نگه میداشت تا به سید بگوید و احکام شرعیاش را هم از خود او میپرسید. حتی وقتی خواستند سید را به اردوگاه تکریت منتقل کنند، بیتوجه به توبیخ و تبعید تا جلوی در مینیبوس اعزام اسرا برایش هایهای گریه کرد. کاظم از اثر محبتهای سید یک مسلمان واقعی شده بود، آن قدر که بعد از پایان جنگ به ایران آمد و از نود رزمنده ایرانی که در اردوگاه شکنجهشان داده بود حلالیت طلبید و بعدها با شهادت در دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله) عاقبت به خیر شد
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
قسمت ششم
آزادی از اسارت و دیدار فوری با رهبری
سرانجام حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابیفرد پس از 10 سال اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق، در 24 شهریور 1369 به وطن بازگشت و یک روز بعد به دیدار با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی نایل گردید.
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار حجتالاسلام ابوترابی پس از آزادی از اسارت فرمودند:
«واقعاً دائماً خدا را شکر میکنیم. دیروز وقتی این خبر بسیار بسیار خوشحالکننده را دادند که شما آمدهاید، واقعاً برای من یک مژده بود....
ما همیشه شما را دوست داشتهایم و خاطرات با شما را فراموش نمیکنیم....
الحمدلله آنچه که شما گذراندید، فضیلتش کمتر از شهادت نیست. خدا را شکر میکنیم که امتحان خیلی خوبی دادید....
من میدانم در این دوران دهساله اسارت که شما ملجأ این جوانان بودید و به شما مراجعه میکردند، به شما چه گذشته است....
آقای ابوترابی، همان کسی بوده که همه به او پناه میبردند. واقعاً از درون به انسان خیلی سخت میگذرد و خیلی کاهیده میشود؛ چون کسی که همه به او پناه میبرند، دلش میخواهد که او هم به جایی پناه ببرد. البته آن کسی که اهل تقوا و توجه به خدا باشد، به خدا پناه میبرد و خدا را پیدا میکند؛ لیکن خیلی سخت است.
آدم وقتی این جوانان را میبیند که با چه بیتابی این مدت را گذراندند و به ایشان مراجعه کردند و ایشان هم نرم و ملایم و دلنشین برخورد کرده و هر کسی را به فراخور حال خودش جواب داده و همه را به جای خود نشانده و ملاحظهشان را کرده است، متوجه میشود که به چنین انسان مسئولی چه گذشته است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید بگوییم که بلاتشبیه مثل حضرت زینب(سلاماللهعلیها) رفتار کرده است. در دوران اسارت، آن بزرگوار واقعاً همینطور بوده است؛ یعنی رکنی بوده که همه به او پناه میبردند.» 25/06/1369
شـهیـد ۱۶سـالـه ای کـه گنـاهان یک
هفته اش را در دفترش نوشته بود👆
هدیه به روح پرنور شـــــهدا صلواتی
عنایت فرمایید. 🌹🤲🏻
کانال معرفتی و اخلاقی نمازشب
🆔️ @namazeshab_net
هدایت شده از فقط میخوونم
شـهیـد ۱۶سـالـه ای کـه گنـاهان یک
هفته اش را در دفترش نوشته بود👆
هدیه به روح پرنور شـــــهدا صلواتی
عنایت فرمایید. 🌹🤲🏻
کانال معرفتی و اخلاقی نمازشب
🆔️ @namazeshab_net
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا به جلیلی رای میدهم👌👌👌✅
چرا سعید جلیلی اصلح است؟
1. به گفته دوست و دشمن، هیچ نقطه خاکستری در زندگی شخصی اش وجود ندارد. سالم، صادق، پاکدست، ساده زیست، دلسوز و با اخلاص است. با اینکه سالها در ساختار قدرت مسئولیت داشته اما کوچکترین نقطه ضعف اقتصادی یا اخلاقی ندارد. خانواده اش نیز هیچ حاشیه اقتصادی و... ندارند و هیچگاه از ایران مهاجرت نکردند. حتی بعضی از مخالفانش هم وقتی می خواهند بگویند به او رای نمی دهند، می گویند «قبول داریم آدم خوب و سالمی است»
2. چون سالها دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده، بر مسایل کلان و ملی مسلط است. او سالها مسئول نهادی بوده که دائم با رییس جمهور، رییس مجلس، رییس قوه قضاییه، ستاد کل نیروهای مسلح، بیت رهبری، بسیاری از وزراتخانه ها و... جلسه داشته و نقاط ضعف و قوت دستگاه های مختلف و حتی بسیاری از مسئولان ارشد کشور را خوب می شناسد و سالها با آنها تعامل و همکاری داشته است.
3. خیلی از کسانی که با جلیلی از نزدیک کار کرده اند شهادت میدهند که «قدرت تصمیم گیری» بالایی دارد. یعنی در بزنگاه های حساس می تواند درست ترین تصمیم را بگیرد و مدیر جسوری است. مثلا؛ وقتی قرار بود هواپیمای حامل ریگی به زمین فرود بیاید، بدون اطلاع برخی دستگاه های امنیتی او در چند دقیقه باید این تصمیم را ابلاغ می کرد یا از این تصمیم منصرف می شد. اما بهترین تصمیم را گرفت و پشت نیروهای امنیتی کف میدان ایستاد تا آن اتفاق معجزه آسا رقم بخورد.
4. منظومه فکری قوی و مشخص دارد و به همین خاطر هیچ تناقضی در گفتار و رفتارش نیست. به شدت اهل مطالعه، تعمق فکری و دارای ذهن چارچوب دار است. نگاه تمدنی و کلان به مسایل دارد و هرکس از راه رسید نمیتواند با نیم ساعت سخنرانی، او را دچار تذبذب کند.
5. در عرصه سیاست اهل خیالپردازی و توهم نیست، واقع گراست و و دنیا و جهان غرب را به خوبی میشناسند. هرآنچه سال 92 و 93 و 94 در حوزه سیاست خارجی گفت، درست از آب درآمد و تبدیل به تجربه برای ملت ایران شد. از همان اول گفت نباید با خوش بینی به دشمن امتیاز داد چون وقتی خرشان از پل بگذرد به هیچ کدام از تعهدات شان عمل نمی کنند، حرفش را گوش ندادند و به او خندیدند اما بعدا واو به واو حرفهایش درست از آب درآمد. به خاطر سالها تجربه در عرصه دیپلماسی، در شرایط فعلی منطقه و جهان ضرورت حضورش در راس دولت بسیار ضروری تر از قبل است.
6. با برنامه ترین کاندیدای انتخابات است و بیش از ده سال است که در حوزه های مختلف اقتصادی، صنعتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، ورزشی، آموزشی و... ریز ترین برنامه های قابل اجرا را تهیه کرده. برای رسیدن به راه حل خیلی از مشکلات، کل ایران را از نزدیک دیده و تا دورافتاده ترین روستاها را نیز سر زده است. برنامه هایش فقط روی کاغذ نیست بلکه پشتوانه اش سالها تجربه عملیاتی است.
7. اولویت های کشور را به خوبی می شناسد و اهل اداره کشور با روزمرگی و دهن بینی نیست. دقیقا میداند که در هر موضوعی باید کدام وزارتخانه چه کاری انجام دهد و کشور را با آزمون و خطا و هدر دادن زمان اداره نخواهد کرد.
8. بسیار پرکار است و علیرغم مجروحیت جنگی از دوره دفاع مقدس (پای راست) بسیار پر سفر، فعال و پیگیر است. بارها شاهد بودم که قبل از روشن شدن هوا جلسات کاری اش شروع می شد و تنها چند ساعت مانده به اذان صبح به خانه بر میگشت.
9. تعاملش با گروه های سیاسی و فکری مختلف نه بر اساس پیش فرض ها و جناح بازی بلکه براساس فکر و تخصص آنهاست. اصلاح طلبان مختلفی را می شناسم که با وجود اختلاف سیاسی با او، همیشه میگویند شخصیت جلیلی با بقیه سیاستمداران متفاوت است و حتی خانم دکتر خوش خلق را فراموش نمی کنم که با وجود گرایشهای سیاسی اصلاح طلبانه ای که داشت، بعد از آشنایی و همکاری با جلیلی، می گفت این مرد نگاه من را نسبت به خیلی از سیاستمداران عوض کرد. او به عنوان یک رییس جمهور میتواند خیلی از شکافهای سیاسی و اجتماعی بیهوده را کم کند.
10. بسیار دوراندیش و عقلانی است. اهل هوچی گری و نمایش و شلوغ کاری نیست. صبور است و هیجانی تصمیم نمیگیرد و اگر روزی رییس جمهور شود، پیشرفت ایران تا 20 سال آینده تضمین است. جلیلی رییس جمهوری خواهد بود که نه فقط رای دهندگان به او بلکه نسل های بعدی نیز به او و اقداماتش افتخار خواهند کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃
مفید برای رفع چین_و_چروک_پیشانی
چین و چروک پیشانی، رینیت مزمن، تقویت مغز
به پیشانی خود دست بزن.
1. تحریک آگاهی مغز
2. کاهش چین و چروک پیشانی.
3. بهبود رینیت مزمن(گرفتگی و آبریزش بینی).
3-5 دقیقه در روز.
هدایت شده از ( یاران حضرت مهدی عج🌹)
24.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎥 ببینید کیا، چیا میگن در مورد جلیلی؟!!!😳😳
تا آخر آخر آخر آخر آخر آخرش ببینید
🇮🇷 @jahadetabeein
هدایت شده از کانال خبری رزمندگان گمنام ولی عصر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ دیپلمات بازنشسته آمریکایی پاسخ میدهد:
📍چرا نسل جدید در آمریکا از اسرائیل حمایت نمیکنند؟
🌱 بـه مـا بـپـیـونـدیـد 👇👇
✅کانال خبری رزمندگان گمنام ولی عصر
✅@dafein
هدایت شده از مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدانی چرا باید به جلیلی را داد
چون نمره اش بیست است میگی نه تا آخر ببین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلح در کلام مقام معظم رهبری
🔻 این ۳۰ ثانیه را از دست ندهید
کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
🔴 شعار انتخاباتی هر کاندیدا چیست؟
💢 پزشکیان: برای ایران
💢 پورمحمدی: دولت قرار؛ عدالت ثروت، قدرت
💢 جلیلی: یک جهان فرصت، یک ایران جهش؛ هر ایرانی یک نقش باشکوه
💢 زاکانی: دولت خدمت
💢 قاضیزاده: دولت مردم و خانواده
💢 قالیباف: خدمت و پیشرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 اگه جلیلی نبود کار جمع نمیشد!!! 🛑
🔰 دائم میگن سعید جلیلی سابقه اجرایی نداره، بیا اینم یکی از صد ها مثال نقض
روایت سعید جلیلی از حل پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیاردی که به قول آقای اژه ای اگر سعید جلیلی نبود کار جمع نمیشد