هدایت شده از مرهم
چند دقیقه ای توقف کردیم برای استراحت. پیرمرد کنارم با نوه اش داشت بازی میکرد.
اهل هند بود و اسمش را بعد از مسلمان شدن، محمدحسین گذاشته بود.
با دختر و داماد و دو نوه اش آمده بودند دور سر حسین بگردند...
محمدمهدی، نوه اش کوچکش بود و فاطمه نوه بزرگترش.
زینب ما هم این وسط همبازی پیدا کرد. آن هم از نوع هندی! حتی زبان هم را متوجه نمی شدند و مثل ما بزرگترها قابلیت تقلب گرفتن از مترجم گوگل را هم نداشتند ولی با هم گرم گرفته بودند...
#در_مسیر_حسین
#یجمعنا_الحسین
#مرهم
@marham133