یک روایت!
تنشها رفته رفته از آخرین مناظره شروع شد. ته دلم امید کم رنگی بود که وحدتی رخ بدهد. اما میدانستم مبانیها متفاوت است. احتمال وقوع چنین وحدتی هم را کم میدانستم. آقای قالیباف در تمام مناظرات کار را بدون تنش و فقط با تمرکز روی توضیح اهداف خودش پیش برد. حتی گاهی شاهد بودیم که پشت دست بعضی از نامزدهای جبههی مخالف بازی کرد و سخنانشان را تایید کرد. آقای جلیلی هم به دور از تنش پیش آمد اما وقتی پای حرفهای ناحق به وسط آمد رگ غیرتش بیرون زد و سکوتش را شکست. پروندهی فسادشان را رو کرد و در مقابلشان با جدیت و قدرت تمام ایستاد. توی همین مناظره بود که فهمیدم احتمال وحدت بسیار بسیار کم است ...
روزی که گذشت اختلافات و خبرهای گوناگون به اوج رسید. من اما بیکار ننشستم. به دور از هر حاشیهای و پیشینهی ذهنیام، تمام صفحات مجازی را گشتم. بین مردم قدم زدم. کف جامعه را سنجیدم. نظرات مختلف را شنیدم و با قطعیت میتوانم بگویم رأی بدنهی جامعه به غیر از شهر تهران بین آقای جلیلی و پزشکیان تقسیم شده است. و رای بیشتر هم توی خیلی از شهرها برای آقای جلیلی است.
من به آقای جلیلی رأی خواهم داد؛ نه فقط به خاطر آنچه از ایشان خواندهاید و دیدهاید، بلکه عقیدهام این است، اگر آقای جلیلی بر این مسند نشیند، نه تنها راه به روی جوانان و دانشجویان دغدغهمند برای فعالیت و پیشرفت کشور باز میشود، بلکه راه برای رئیسجمهورهای بعد از ایشان هم هموار خواهد شد.
گول چندتا نظرسنجی که یک ساعت معتبر است و ساعتی دیگر تکذیب میشود را نخورید. و عقلتان را هم دست فلان شخص فلان چهره ندهید. مطمئنم بسیاری از چهرهها که از شخص خاصی حمایت کردهاند، از رأی خیلی شهرها و روستاها بیخبرند و فقط طبق نظرسنجیها چنین تصمیمی گرفتهاند.
با اطمینان خاطر به آقای جلیلی رأی بدهید و دچار حرفها و توییتهای عوام فریبانه عده ای نشوید. به امید جهش، برای رسیدن به قلهای که کنج دلمان میپرورانیمش؛
بیرون پراکنی درونییاتم!
-
صدای اذان توی گوشم پیچید. دست بردم که مهر بردارم.
دلم نرفت. حالم دگرگون میشود. به جامهری نگاه میکنم. به مهرهایی که در هم تنیده نشسته بودند. یکی کوچکتر، یکی بزرگتر. یک مهر گوشهاش پریده است، مهر دیگری از وسط نصف شده. چشمم به ته جامهری میخورد. خاکهای چند مهر پودر شده را میبینم. دستم نرفت و نتوانستم یکیشان را بردارم. چه میدانم چرا و از کجا توی دلم گذشت که شاید دوست نداشته باشند از آغوش هم جدا شوند. شاید خواهر برادرانی بودند که دلشان نمیآمد از هم دور باشند. احتمالا همهیشان از یک خاک بودند. از یکجا گِلشان را برداشته بودند و حالا هرکدامشان تکهای شده بودند جدا. شاید هم در هر مهر چیزی باشد که ریز ریز شده و قسمتی از آن در هر مهر است. مثلا پری از یک گُل که قطعه قطعه شده روی خاک و حالا هر قسمت پر گُل، مهری شده که در جامهری بهم رسیدهاند و در آغوش هم، بهم چسبیدهاند. یا شاید هم هولناکتر. مثلا قطعه قطعههایی بودهاند که پیوندشان خونی بوده. مثلا درون یک مهر تکه ریزی از پوست بدنی باشد و در مهر دیگری یک گوشت ریز نوک انگشتی از همان بدن. یا مثلا لابهلای خاکهای پودر شدهی ته جامهری ذره ذرهای از یک قسمت پای آن بدن باشد؛
میگویند مهر تربت خاکش از کربلاست. میگویند سالها قبل در کربلا عدهای خاندان پیغمبر را کشتند. و نه فقط کشتند بلکه روی پیکرهایشان اسب دواندند و گوشت و پوست و استخوانشان را با خاک یکی کردند. در مقاتل نوشتهاند علیاکبر حسین را روی خاک کربلا اول ارباً اربا کردند و بعد اسب روی پیکرش دواندند. دلم نمیرود مهر بردارم. نمیخواهم سر روی مهر تربت بگذارم. از کجا معلوم؟! شاید قطعهای از علیاکبر حسین لابهلای مهرهای تربت باشد ...
مهدی شفیعی
بیرون پراکنی درونییاتم!
-
حرم آقا امیرالمومنین اینطوره که خسته، کوفته و داغون میای. میری یه گوشه کز میکنی. چند دقیقه توی حالت خودت و ویرانهای که درونته غرق میشی و بعدش یهو حالت اشکی میشه و چشمات میباره. و همینجاست که انگار قطره قطره غصهها و گردهای نشسته توی قلبت شسته میشه و گل از گلدونت میشکفه و با یه حال مستی و پر انرژی از حرم میای بیرون؛ انگار که وقتی میریم توی حرم، آقا امام علی (ع) بغلمون میکنه :)
اربعین ۰۳ - نجف
#تجربیات
زیارت اربعین توی مسیر و میون همون قدم زدنهاست. اگه به قصد مشرف شدن توی حرمها میخواین بیاین در حد یه زیارت کوتاه باشه. وگر نه ممکنه زیارت به دلتون نچسبه و هم خودتون اذیت بشید و هم همراهانتون.
#تجربیات
برای استفاده از اینترنت، رومینگ همراه اول هم به صرفهتره و هم سرعت قابل قبولی داره. سیمکارتهای عراقی با همون تعرفههای ایرانی گرونتر هستند و هم اینکه نرم افزارهای بانکی، فضاهای مجازی ایرانی و سایتهای ایرانی رو ممکنه باز نکنه.
فقط یادتون نره اینترنت رومینگ رو از توی ایران فعال کنید!
یه نظریه شخصی نامحبوب هست که میگه:
- تا حد الامکان توی کوفه چیزی ننوشید و نخورید، آب و نمک کوفه وفا نداره.
بیوفایی جاری میشه توی رگهاتون ...
عراقیها با ما مثل یه زائر رفتار نمیکنند؛ مثل یه رفیق هوامون رو دارند حقیقتاً.