eitaa logo
بیرون پراکنی درونی‌یاتم!
1.4هزار دنبال‌کننده
403 عکس
25 ویدیو
10 فایل
خرده نویس‌ها و ثبت‌های یک معلمِ نویسنده‌ی اهلِ ادبیاتِ غرق در کتاب. شناسه‌ی ارتباطی: @mahdi_shafiei
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 مدتی در فکر این بودم بخشی به کانال اضافه کنم و نویسی کنم اما سفری برای نوشتن پیش نمی‌آمد و یا اینکه در حدی نبود برای نوشتن. شب و روز گذشت و بر ورقه‌ی عمر سفری نوشته شد که باید قلم را در راهش قربانی کرد و با گوشتش همه‌ی عالم را مهمان کرد. سعی بر این است لحظات قلم زده شود و خدمت شما داده شود برای خواندن ... ها به صورت بداهی و گاهی در لحظه نوشته می‌شود و بازنویسی و ویراش چندانی ندارد. لذا اگر به دل‌تان ننشست و یا درخور ادبیات و نوشتن و خواندن شما نبود، بنده را حلال بفرمایید؛🌱
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم گردی نجف اشرف
📷 نجف گردی
رفاقت‌های‌مان ریشه‌اش سفت شده است؛ با نگاهی که عباس ابن علی به دل‌های‌مان دارد ...
بیرون پراکنی درونی‌یاتم!
-
پراید مقدس ۲ اوضاع و احوالش نابسامان بود. درون سینه‌اش سنگی حس می‌کرد که انگار به او دار کرده باشند. اینجور نبود که درخانه بنشیند و مثل مرده‌ای بی‌تحرک بماند. یک عمر رفت و آمدی داشته. برای مرد پرکار و اهل گشت و گذار خانه نشینی سخت است. موقع راه رفتن سرفه سرفه می‌کرد. نفسش دیر به دیر چاق می‌شد. جان می‌کند تا تایرش بچرخد. می‌خواستند ببرندش دکتر. از شانس بدش یا می‌خورد به تعطیلی و مطب‌ها بسته بود. یا به کار و راه بود و وقتش را نداشت. ایام به کامش تلخ می‌گذشت. غم نشسته بود توی موتورش که نویدی رسید و گل از گلدانش شکفت؛ از بدو ورودش به خانواده‌ی جدیدش، پایش بند بوده به زیارت. هنوز یک هفته از آمدنش نگذشته بود که بار و اساس گذاشتند روی بار بندش و رفت به پابوسی علی علیه‌السلام و اولاد شهیدش. بعد از آن هم، مکرر می‌رسید به محضر دخت موسی بن جعفر علیه‌السلام. دخیل بستنش‌هایش و نگاه‌های نور بالایش از پارکینگ کنار حرم به گنبد، حاجت روایش کرد! خسته و دست به کاپوت، تکیه داده بود به دیوار کوچه که خبر بهش رساندن:«خواهرش نگاه به دلت کرده، دستی به سر و درونت بکش که می‌خواهیم برویم مشهد». سپرهایش گل انداخت و لبخند کش‌داری نشست روی پنجره‌ی رادیاتورش. قوت غالب بنزینش شد ذوق فراوان. سریع‌ترین نوبت دکتر را با کمی چک و چانه زدن با دکتر -که می‌گفت مطب پر است و جا ندارم- برایش گرفتند. حالش رو به راه شد و سر شبی که از مطب برگشت، بار و بندیل گذاشتند در صندوقش و راه افتاد در جاده تا برود خدمت سلطان؛ تا برود خودش را بیمه‌ کند! بیمه‌ی امام رضا . . . *جمعه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲. بدون شرح.
"دوست داشتن بی‌‌حرکت نیست؛ با راکد بودن جور در نمی‌آید"