📌
مدتی در فکر این بودم بخشی به کانال اضافه کنم و #سفرنامه نویسی کنم اما سفری برای نوشتن پیش نمیآمد و یا اینکه در حدی نبود برای نوشتن. شب و روز گذشت و بر ورقهی عمر سفری نوشته شد که باید قلم را در راهش قربانی کرد و با گوشتش همهی عالم را مهمان کرد. سعی بر این است لحظات قلم زده شود و خدمت شما داده شود برای خواندن ...
#سفرنامه ها به صورت بداهی و گاهی در لحظه نوشته میشود و بازنویسی و ویراش چندانی ندارد. لذا اگر به دلتان ننشست و یا درخور ادبیات و نوشتن و خواندن شما نبود، بنده را حلال بفرمایید؛🌱
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سفرنامه حرم گردی نجف اشرف
رفاقتهایمان ریشهاش سفت شده است؛
با نگاهی که عباس ابن علی به دلهایمان دارد ...
#سفرنامه
بیرون پراکنی درونییاتم!
-
#سفرنامه پراید مقدس ۲
اوضاع و احوالش نابسامان بود. درون سینهاش سنگی حس میکرد که انگار به او دار کرده باشند. اینجور نبود که درخانه بنشیند و مثل مردهای بیتحرک بماند. یک عمر رفت و آمدی داشته. برای مرد پرکار و اهل گشت و گذار خانه نشینی سخت است. موقع راه رفتن سرفه سرفه میکرد. نفسش دیر به دیر چاق میشد. جان میکند تا تایرش بچرخد. میخواستند ببرندش دکتر. از شانس بدش یا میخورد به تعطیلی و مطبها بسته بود. یا به کار و راه بود و وقتش را نداشت. ایام به کامش تلخ میگذشت. غم نشسته بود توی موتورش که نویدی رسید و گل از گلدانش شکفت؛ از بدو ورودش به خانوادهی جدیدش، پایش بند بوده به زیارت. هنوز یک هفته از آمدنش نگذشته بود که بار و اساس گذاشتند روی بار بندش و رفت به پابوسی علی علیهالسلام و اولاد شهیدش. بعد از آن هم، مکرر میرسید به محضر دخت موسی بن جعفر علیهالسلام. دخیل بستنشهایش و نگاههای نور بالایش از پارکینگ کنار حرم به گنبد، حاجت روایش کرد! خسته و دست به کاپوت، تکیه داده بود به دیوار کوچه که خبر بهش رساندن:«خواهرش نگاه به دلت کرده، دستی به سر و درونت بکش که میخواهیم برویم مشهد». سپرهایش گل انداخت و لبخند کشداری نشست روی پنجرهی رادیاتورش. قوت غالب بنزینش شد ذوق فراوان. سریعترین نوبت دکتر را با کمی چک و چانه زدن با دکتر -که میگفت مطب پر است و جا ندارم- برایش گرفتند. حالش رو به راه شد و سر شبی که از مطب برگشت، بار و بندیل گذاشتند در صندوقش و راه افتاد در جاده تا برود خدمت سلطان؛
تا برود خودش را بیمه کند! بیمهی امام رضا . . .
#مهدی_شفیعی
*جمعه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲. بدون شرح.
#سفرنامه
#اربعین۱۴۰۴
"دوست داشتن بیحرکت نیست؛
با راکد بودن جور در نمیآید"
بیرون پراکنی درونییاتم!
#سفرنامه #اربعین۱۴۰۴ "دوست داشتن بیحرکت نیست؛ با راکد بودن جور در نمیآید"
#سفرنامه
#اربعین۱۴۰۴
"من پا برهنه به میکده میآیم،
اگر که ساقی تو باشی .. :)"