eitaa logo
میقات الصالحین
284 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
383 ویدیو
17 فایل
❁﷽❁ مجموعه آموزشی-فرهنگی میقات الصالحین 💠 آموزش های تخصصی مجازی تربیت افسر جنگ نرم و هدایت در خط مقدم💠 بایگانی آموزش نرم افزار @archive_miqat مدیر تبادل : @heydar224 مدیر کانال : @ammar_agha
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃قلّۀ همۀ خوبی‌ها تو قلّۀ همۀ خوبی‌ها و زیبایی‌ها هستی. کسی که شبیه تو شود قلّه را فتح می‌کند و اگر از تو فاصله گرفت قعر درّه می‌شود خانه‌اش. عقل ندارد کسی که قلّه‌ را رها می‌کند و به درّه قانع می‌شود پس به یقین می‌شود گفت آنهایی که دوست ندارند شبیه تو شوند، عاقل نیستند. من دوست دارم عقلم را به کار بیندازم عقلی که خدا داده تا با آن بهشت را به دست بیاورم. بهشت‌تر از وجود تو بهشتی سراغ ندارم من می خواهم با عقلم تو را به دست بیاورم پس باید شبیه تو شوم و گر نه تو را از دست می‌دهم. باز هم می‌خواهم بروم سراغ توحید تو از توحیدت بگویم و بگویم تا وقتی توحید خودم را نگاه کردم لااقل کمی به توحید تو شباهت داشته باشد. تو خیر و شرّ خویش را فقط در دست خدا می‌بینی. خدا بخواهد خیری به تو برساند یقین داری که هیچ قدرتی در عالم نمی‌تواند یک تکه سنگ کوچک را هم در مسیر خیر خدا بیندازد و تردید نداری که اگر خدا بخواهد بلایی نازل کند دست هیچ قدرتی توان بر گرداندنش را ندارد. این شعاعی از توحید توست که موجب شده دیگر از هیچ چیز و هیچ کسی نترسی جز خدا دست نیاز به سوی هیچ کسی دراز نکنی، جز خدا بر کسی توکّل نکنی، جز خدا. چه قدر این «فقط خدا»های زندگی تو قشنگ است. من خیر و شرّ خویش را در دست این و آن می‌بینم که این قدر شب و روزم پر است از اضطراب و تشویش. خدا برای من کسی است در کنار دیگران تازه اگر باشد و شاید اگر بخواهم بی‌پرده‌تر سخن بگویم باید بگویم قدرت دیگران در قاموس توحیدی من بیشتر از قدرت خداست زیرا من از دیگران بیشتر می‌ترسم تا خدا به سوی دیگران بیشتر دست دراز می‌کنم تا خدا توکل و اعتمادم به دیگران بیشتر است تا خدا تو می‌گویی چه کار باید کرد با این همه فاصله؟ من اگر تو را نمی‌شناختم و مهربانی بی‌اندازه‌ات را اگر ناامید نمی‌شدم،‌عقل نداشتم. داروی یأس این همه فاصله مهربانی توست که می‌دانم آینۀ رحمت بی‌انتهای خداست. کم کن این همه فاصله را آقا! شبت بخیر مرد مهربانی‌ها! •┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈• •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃دلیل نفس کشیدنم تحمّل دنیا سخت است، کار هر کسی نیست. باید آن را یاد گرفت. کسی جز تو نمی‌تواند تحمّل دنیا را به من یاد بدهد. زودتر باید یاد بگیرم. طاقتی برایم نمانده. تحمّل دنیا سخت است. باید دل بدهی به آن تا بارش را احساس نکنی. اگر غرورش را شکستی، عزمش را جزم می‌کند تا همۀ وجودت را بشکند. آن وقت باید بلد باشی مبارزه با دنیا را. چه ساده بودم که فکر می‌کردم دنیا با کسی که کاری به او ندارد، کاری ندارد. دنیا مغرور است. اگر حُرمت مغرور را زیر پا گذاشتی، تا زیر پایت نگذارد، آرام نمی‌گیرد. دارم زیر پای دنیا لِه می‌شوم. تحمّل دنیا سخت است. اگر زیر بار فشار دنیا کم بیاوری عقب می‌نشینی و تن می‌دهی به عار دنیا. دنیا هم به قیمت خواری‌ات، زیر بالت را می‌گیرد. وای چه خفّتی بدتر از این! روزی با دنیا کنار آمدم. او کنارم نشست تا خوش بگذرد به من. امروز دنیا را کنار زدم. او ایستاده در برابرم تا سختی را بچشاند به من. لحظه‌هایی حیاتی را پشت سر می‌گذارم. در برزخ خطرناکی به سر می‌برم. اگر کم بیاورم، باز هم اسیر دنیا می‌شوم. هیچ مرگی بدتر از اسارت دنیا نیست. محتاج درس توأم آقا! یاد بده جنگیدن با دنیا را. شبت بخیر دلیل نفس کشیدنم! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃خوب‌ترین به بد بودن خودمان که فکر می‌کنم، دلم برای تو می‌سوزد. ما بدیم؛ بدتر از آنی که بشود فکرش را کرد. و همین بدها منتظر تو هستند. منتظر بودن بدها چیز بدی نیست. بد آن است که ما خودمان را خوب می‌دانیم و بدی‌هایمان را خوبی. مظلومیت تو در این است که بدهایی که توهّم خوبی دارند خودشان را منتظرترین‌های تو می‌دانند. ما توهّم خوبی داریم. این توهّم، راز مظلومیت توست. کاش فقط خودمان را خوب می‌دانستیم. تو مظلوم‌تر از این حرف‌هایی چون ما بدهایی هستیم که خودمان را ملاک خوبی می‌دانیم. دیدی تلخی قصّه چه قدر بیشتر شد!؟ کاش تلخی، در همین اندازه می‌ماند. امّا قصّه، غم‌انگیزتر از آنی است که در خیال بگنجد و مظلومیت تو بیشتر از آنی که زمین و آسمان، تاب تحمّلش را داشته باشند. چون ما تو را هم با ملاک خودمان می‌سنجیم. در نگاه ما تو خوبی، چون مثل خودِ مایی! باور کن اگر بیایی و شبیه ما نباشی بی هیچ تعارفی در برابرت می‌ایستیم. زیرا ما امامی را که شبیه خودمان نباشد، امام زمان نمی‌دانیم. این حرف‌ها بافتۀ خیال من نیست. همان چیزی است که در متن زندگی ما موج می‌زند. این، یعنی تو در مظلومیت، روی این زمین خاکی، همتایی نداری. کاش برسد روزی که تو را ملاک خوبی‌ها بدانیم! و قبول کنیم که بد هستیم و برای خوب شدن دست و پا بزنیم. برایمان دعا کن که حال و روزمان خوب نیست. •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃یار مظلومم من خیلی دلم به حال تو می‌سوزد. آیا این سوختن‌ها عبادت است؟ من دلم را خوش کرده‌ام به عبادت بودن این سوختن‌ها. اشتباه که نمی‌کنم؟ وقتی که می‌خواهم حسابی دلم را آتش بزنم به خودمان فکر می‌کنم تا دلم بیشتر برای تو بسوزد. این طور، به خود فکر کردن هم می‌شود یک جور عبادت. اشتباه که نمی‌کنم؟ هر چه قدر به ادّعاهای خودمان فکر می‌کنم سوز دلم بیشتر و بیشتر می‌شود. تا حالا فکر نمی‌کردم فکر کردن به ادّعاهای تو خالی خودش یک جور عبادت است. اگر چه عبادت تلخی است؛ ولی عبادت است. اشتباه که نمی‌کنم؟ وقتی که به «یابن الحسن کجایی» گفتن‌هایمان فکر می‌کنم طور دیگری آتش می‌گیرم. زیرا آتش خشم، سوز دیگری دارد. این هم یک عبادت نو: خشمگین شدن از شعرهای تو خالی. اشتباه که نمی‌کنم؟ طعم این عبادت، اگر چه تلخ است امّا حقیقت خودمان را روشن می‌کند برایمان. ما از حقیقت خویش غافلیم که راز مظلومیت تو شده‌ایم. اشتباه که نمی‌کنم؟ آقا! التماس می‌کنم هیچ گاه این سوز را از دلم نگیر. من اگر این گونه آتش نگیرم امیدی به نجاتم نمی‌ماند. شبت بخیر یار مظلومم! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃چارۀ بیچارگان گاهی که به ابتلاها فکر می‌کنم،‌ این سؤال آزارم می‌دهد: ابتلاهایی که گرفتارشان هستم، نوازش خداست بر روی سرم یا چوبی است که به خاطر گناهانم می‌خورم؟ این سؤال هر چه توان دارم را با خودش می‌برد. وقتی به این فکر می‌کنم که ابتلاها نوازش خداست آرام می‌گیرم و ابتلاها را با آغوشی باز می‌پذیرم. وقتی خیال می‌کنم چوب خداست که بر روی سرم قرار گرفته بی‌قرار می‌شوم و دوست دارم از ابتلاها فرار کنم. درست است که ابتلا حتی اگر چوب خدا باشد باز هم باید خوشحال بود که خدا در همین دنیا، بار گناه را سبک می‌کند. امّا من تاب خوردن چوب خدا را ندارم. ابتلا وقتی نوازش خدا باشد، مایۀ مباهات من به آسمانیان است. این کجا و چوب خدا کجا؟ حالا باید از کجا بدانم ابتلا نوازش است یا چوب؟ نمی‌دانم،‌ شاید این سؤال، خودش وسوسۀ شیطان باشد. ولی هر چه هست، وجود دارد و مرا آزار می‌دهد. نمی‌خواهی فکری به حال من کنی؟! راهی سراغ داری برای پاسخ به این سؤال؟ چه قدر خوبی که به من نمی‌خندی. به گمانم اگر کسی جز تو این سؤال را از من می‌شنید با نگاه عاقل اندر سفیهی و با لبخند معناداری می‌گفت: مگر تردید داری که در حال چوب خوردن هستی؟ تو کجا و نوازش‌های خدا کجا؟ آقا! راستش می‌ترسم به پاسخ این پرسش برسم. من اگر یقین کنم که با این ابتلاها چوب خدا را می‌خورم بعید است لحظه‌ای زیر بارشان دوام بیاورم. ببین حیرتم را! از سویی این سؤال آزارم می‌دهد و از طرفی می‌ترسم به پاسخش برسم؟ بیچاره معنایی جز من هم دارد؟ فکر چاره‌ای باش برایم. شبت بخیر چاره بیچارگان! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃حضرت کریم بگذار بشمارم آنهایی را که دلم را خرجشان کردم. یک نفر، دو نفر، سه نفر، ... معلوم است که از شماره به رد هستند. پس برای چه زحمت بیهوده بکشم؟ بگذار بشمارم روزهایی را که دلم را به این و آن بستم. یک روز، دو روز، سه روز، ... اصلاً مگر می‌شود شمرد؟ پس برای چه زحمت بیهوده بکشم؟ بگذار ببینم تا امروز دلم را چه قدر گرو گذاشتم. خیلی کم، کم، زیاد، ... معلوم است که خیلی زیاد دلم گرو ماند پیش این و آن. پس برای چه زحمت بیهوده بکشم؟ بگذار به یاد بیاورم تو چند بار صدایم کردی و جوابت را ندادم. یک بار، دو بار‌، سه بار، ... مگر می‌شود تردید کرد که تو هر روز صدایم کردی و من جوابت ندادم؟ پس برای چه زحمت بیهوده بکشم؟ آقا! این همه گناه کرده‌ام با به این و آن دل بستن و از تو گسستن! حالا آمده‌ام پیش تو به امید توبه. شنیده‌ام توبه اگر کنیم، خدا گناهانمان را به ثواب بدل می‌کند. حالا دوست دارم بشمارم همۀ آنهایی که دلم را خرجشان کردم روزهایی که دل بستم به غیر تو حساب کنم میزانی را که دلم را گرو گذاشتم پیش این و آن و همۀ دفعه‌هایی که صدایم کردی و پاسخت را ندادم. یعنی همۀ اینها از نامۀ عملم پاک می‌شود و به جای آنها ثواب عاشقی نوشته می‌شود؟ می‌خواهم توبه کنم. توبه‌ام قبول است آقا؟ شبت بخیر حضرت کریم! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃ماه بی‌بدیل شنیده‌ام توبه وقتی به کمال می‌رسد که همان طوری که شیرینی گناه را به کام چشاندیم سختی عبادت را هم بر خودمان تحمیل کنیم. من گناهکارم، گناهم خیلی بزرگ است. من از تو دل کندم و به کسانی غیر از تو دل بستم. حالا آمده‌ام به توبه؛ ولی می‌خواهم حقیقتی را با تو در میان بگذارم. آن روزهایی که دل به غیر تو می‌بستم اضطرابی همیشه همراهم بود که نمی‌گذاشت شیرینی گناه را در کامم احساس کنم. من هر چه قدر که بد شدم و بدی کردم هیچ گاه از اضطراب دوری و دل کندن از تو جدا نشدم. همیشه ترسِ نداشتن تو با من همراه بود. دیگران لبخندها و قهقهه‌هایم را می‌دیدند و می‌شنیدند ولی خودم و تو می‌دانستیم که اضطرابِ نداشتن تو چگونه این خنده‌ها را نمایشی کرده بود. اشتباه کردم که فردا فردا کردم. همان روزی که رفتم، شب نشده باید بر می‌گشتم. حالا که آمده‌ام، بودنب با تو سختم نیست که بخواهم با آن، شیرینی نچشیدۀ گناهم را جبران کنم. اصلاً کسی که دلش را به تو می‌دهد کدام سختی را باید تحمّل کند. برای چنین کسی، سختی چه معنایی دارد؟ آقا! شاید دلم را که گرفتی، خودت را نشانم ندهی تا با سختی ندیدنت، روزهایِ با تو نبودنم جبران شود. اگر صلاح می‌دانی و دلت می‌آید، من حرفی ندارم. فقط به من بگو با این کار توبه‌ام قبول است آقا؟! شبت بخیر ماه بی‌بدیل! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃همۀ دلخوشی‌ام «دل به دل راه دارد». آیا دل من هم به دل تو راه دارد؟ باید چطور بفهمم راه داشتن دلم به دل تو را؟ اصلاً معنای «دل به دل راه داشتن» چیست؟ وقتی دل کسی می‌گیرد و دل ما هم می‌گیرد می‌گوییم دل به دل راه دارد. وقتی کسی دلش برای ما تنگ می‌شود و ما هم دلمان برای او می‌گوییم دل به دل راه دارد. وقتی کسی ما را دوست دارد و ما هم او را دوست داریم می‌گوییم دل به دل راه دارد. دل به دل راه دارد. آیا دل من هم به دل تو راه دارد؟ چند روز است که دل من گرفته. یعنی دل تو گرفته که دل من هم باز نمی‌شود؟ دلم برای تو تنگ شده خیلی بیشتر از آنی که بشود تابش آورد. بی‌قرار دیدنت شده‌ام. هیچ گاه به یاد ندارم این قدر بی‌تاب دیدنت شده باشم. یعنی دل تو هم برای من تنگ شده؟ تو هر وقت بخواهی می‌توانی مرا ببینی ولی من باید چه کار کنم با این دل‌تنگی؟ من دوستت دارم و معنای دل به دل راه داشتن یعنی این که تو هم مرا دوست داری. درست می‌گویم؟ دوستم داری؟ این که واقعاً دل من به دل تو راه دارد یا نه، نمی‌دانم و نمی‌خواهم بدانم. دوست دارم دلم را خوش کنم به این که دلم به دل تو راه دارد. با این دل‌خوشی، دل‌تنگی‌هایم را می‌توانم تاب بیاورم. دل‌خوشی‌ام را از من نگیر آقا! شبت بخیر همۀ دل‌خوشی‌ام! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃 حضرت مهربان هر چه فکرهایم را عمق ببخشم و آنها را طول بدهم باز هم نمی‌توانم قدر نعمتِ مهربان بودنت را بفهمم. تو مهربانی، بیشتر از اندازه‌ای که در خیال چون منی بگنجد. اصلاً ظرف ذهن آدم، برای فهم مهربانی تو خلق نشده. من اگر مهربانی تو را بفهمم، می‌میرم زیرا دلم هم گنجایش فهمیدن مهربانی تو را ندارد. وای که اگر مهربان نبودی! وای که اگر کمتر از حالا مهربان بودی! باید چه خاکی می‌ریختم به سرم!؟ فرض بکن عمق مهربانی‌ات کم شده باشد و من مهربانی‌هایت را با نامهربانی پاسخ بگویم، درست مثل همین حالا و بنا شود تویی که مهربانی‌ات کم شده نامهربانی مرا مثل خودمان پاسخ بدهی. می‌شد بعد از پاسخ تو، حتّی نام زندگی را بر زبان آورد؟ اصلاً تو اگر پاسخ نامهربانی کسی را با نامهربانی بدهی چند نفر زیر سقف آسمان زنده می‌مانند؟ تو اگر به آسمان نگاه کنی، در یک آن، روی سرِ زمین خراب می‌شود برای هر بار نامهربانیِ هر کدام از ما شایسته است آسمان هزار بار روی سرمان خراب شود. چرا نه به آسمان فرمان خراب شدن روی سر زمین می‌دهی و نه به زمین، فرمان بلعیدن ما را؟ مگر کسی که با تو نامهربانی می‌کند شایستۀ زندگی زیر سقف آسمان و روی فرش زمین است؟ چگونه شکر این همه مهربانی را به جا بیاورم؟ ما از نامهربانی‌های خودمان خسته‌ایم. دلمان خوش است به مهربانی تو. التماس می‌کنم هر چه قدر هم که ما نامهربان شدیم تو مهربان بمان آقا! شبت بخیر حضرت مهربان! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃یار مهربان گاهی که کسی زیاد دست و پا می‌زد تا تو را ببیند به او می‌گفتم لازم نیست دست و پا بزنی. هر وقت صلاح باشد خودش پیشت می‌آید. این بار چندم است که اعتراف می‌کنم اشتباه کردم و باید توبه کنم از توصیه‌ام. دلم بدجور تنگ شده برایت. تحمّل دنیا سخت است بدون دیدنت. می‌دانم که باید خوب شوم تا اجازۀ حضور بیابم ولی من که دیگر از خودم ناامیدم تو مگر امیدی داری به خوب شدنم؟ آقا! اگر شرط حضور، خوب شدن باشد باید آرزوی دیدنت را با خودم به گور ببرم. الآن خودت بگو برای تحمّل روزها و شب‌هایی که مثل تیغ روی حنجرم کشیده می‌شوند باید چه خاکی به سر بریزم؟ من دوایی جز دیدن تو پیدا نکردم. سینه‌ام تنگ شده. راه نفسم دارد بسته می‌شود. نمی‌خواهی کاری کنی برای نجات من از این مرگ تدریجی؟ نکند دارم چوب توصیه‌هایم را می‌خورم؟ می‌خواهی جار بزنم تا همه بشنوند که خوب یا بد، همه دست و پا بزنید برای دیدار امامتان؟ خسته‌ام آقا! کاری برایم کن. شبت بخیر یار مهربان! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃رشتۀ متّصل خدا به آسمان از دست خودم عصبانی‌ام. آدمی که از دست خودش عصبانی است چه کار باید بکند تا خشمش فرو بنشیند؟ از دست خودم عصبانی‌ام. چرا وقتی می‌خواهم تدبیر زندگی‌ام را به دست تو بسپارم این قدر دلم تکان می‌خورد و آشوب می‌شود؟ تدبیر زندگی من را تو بهتر بلدی یا خودم؟ در سال‌هایی که زندگی‌ام را خودم تدبیر کردم چه گلی به سرم زدم که حالا می‌ترسم تدبیرم را به تو بسپارم؟ از دست خودم عصبانی‌ام. کاش به همین اندازه که از به دست تو سپردنِ تدبیرم می‌ترسم از رشتۀ تدبیری که در دست خویش دارم می‌ترسیدم. با این همه بی‌عقلی در تدبیر زندگی، چه کار باید کرد؟ از دست خودم عصبانی‌ام. نشد حتّی یک بار هم که شده رشتۀ تدبیر زندگی‌ام را دو دستی تقدیم تو کنم و هنوز نتوانسته‌ام پاسخ این سؤال را بدهم: چرا این قدر به تو بی‌اعتمادم؟! چه سؤال شرم‌آوری! آقا! رشتۀ تدبیر وقتی در دست خودم باشد می‌شود افعی خطرناکی که لحظه به لحظه جای جای زندگی‌ام را نیش می‌زند و زهرآلود می‌کند. من در میان نیش‌های این افعی خطرناک زندگی می‌کنم. ولی وقتی رشتۀ تدبیر به دست تو می‌افتد می‌شود همان عروة الوثقایی که انسان را به آسمان می‌رساند. از دست خودم عصبانی‌ام که عروة‌ الوثقی را رها کردم و افعی را به دست گرفتم. به جبر هم که شده رشتۀ تدبیر مرا به دست بگیر تا نجات پیدا کنم از زهر این نیش‌های پی در پی. شبت بخیر رشتۀ متصل خدا به آسمان! •┈••✾🍃  میقات الصالحین 🍃✾••┈•  •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•