🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 هيچ شرافتی برتر از اسلام، و هيچ عزتی گرامی تر از تقوا، و هيچ سنگری نيكوتر از پارسایی، و هيچ شفاعت كننده ای كارسازتر از توبه، و هيچ گنجی بی نيازكننده تر از قناعت، و هيچ مالی در فقرزدایی، از بين برنده تر از رضايت دادن به روزی نيست. و كسی كه به اندازه كفايت زندگی از دنيا بردارد به آسايش دست يابد، و آسوده خاطر گردد، در حالی كه دنياپرستی كليد دشواری، و مركب رنج و گرفتاری است، و حرص ورزی و خود بزرگ بينی و حسادت، عامل بی پروایی در گناهان است، و بدی جامع تمام عيبها است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت371
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 (حضرت به جابر بن عبدالله انصاری فرمود:) ای جابر! استواری دنيا به چهار چيز است، عالمی كه به علم خود عمل كند، و جاهلی كه از آموختن سر باز نزند، و بخشنده ای كه در بخشش بخل نورزد، و فقيری كه آخرت خود را به دنيا نفروشد، پس هرگاه عالم علم خود را تباه كند، نادان به آموختن روی نياورد، هرگاه بی نياز در بخشش بخل ورزد، تهيدست آخرت خويش را به دنيا فروشد. ای جابر! كسی كه نعمتهای فراوان خدا به او روی آورد، نيازهای فراوان مردم نيز به او روی آورد، پس اگر صاحب نعمتی حقوق واجب الهی را بپردازد، خداوند نعمتها را بر او جاودانه سازد. و آن كس كه حقوق واجب الهی در نعمتها را نپردازد، خداوند آن را به زوال و نابودی كشاند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت372
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 (ابن جرير طبری در تاريخ خود از عبدالرحمان بن ابی ليلی فقيه نقل كرد، كه برای مبارزه با حجاج به كمك ابن اشعث برخاست، برای تشويق مردم گفت من از علی (علیه السلام) (كه خداوند درجاتش را در ميان صالحان بالا برد، و ثواب شهيدان و صديقان به او عطا فرمايد) در حالی كه با شاميان روبرو شديم شنيدم كه فرمود:) ای مومنان! هركس تجاوزی را بنگرد، و شاهد دعوت به منكری باشد، و در دل آن را انكار كند خود را از آلودگی سالم داشته است، و هركس با زبان آن را انكار كند پاداش داده خواهد شد، و از اولی برتر است، و آن كس كه با شمشير به انكار برخيزد تا كلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او راه رستگاری را يافت و نور يقين در دلش تابيد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت373
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 (و همانند حكمت گذشته، سخن ديگری از امام نقل شد) گروهی، منكر را با دست و زبان و قلب انكار می كنند، پس آنان تمامی خصلتهای نيكو را در خود گرد آورده اند. گروهی ديگر، منكر را با زبان و قلب انكار كرده، اما دست به كاری نمی برند، پس چنين كسی دو خصلت از خصلتهای نيكو را گرفته و ديگری را تباه كرده است. و بعضی منكر را تنها با قلب انكار كرده، و با دست و زبان خويش اقدامی ندارند، پس دو خصلت را كه شريف تر است تباه ساخته و يك خصلت را به دست آورده اند. و بعضی ديگر منكر را با زبان و قلب و دست رها ساخته اند كه چنين كسی از آنان، مرده ای ميان زندگان است. و تمام كارهای نيكو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منكر، چونان قطره ای بر دريای مواج و پهناور است، همانا امر به معروف و نهی از منكر نه اجلی را نزديك می كنند، و نه از مقدار روزی می كاهند، و از همه اينها برتر، سخن حق در پيش روی حاكمی ستمكار است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت374
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 (از ابی جحيفه نقل شد، گفت از امير مومنان شنيدم كه فرمود:) اولين مرحله از جهاد كه در آن باز می مانيد، جهاد با دستانتان، سپس جهاد با زبان، و آنگاه جهاد با قلبهايتان می باشد، پس كسی كه با قلب معروفی را ستایش نکند، و منكري را انكار نكند، قلبش واژگون گشته، بالای آن پايين، و پايين قلب او بالا قرار خواهد گرفت.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت375
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
#ختم_قرآن 🌸
#سوره_آلعمران
[...بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ...]
♡[...ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ...]♡
♥ آل عمران
وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ♥
📌ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺷﻤﺎ [ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺍﺯ ﺩﺭﺟﺎﺕ ﺷُﻬﺪﺍﻱِ ﺑﺪﺭ ] ﻣﺮﮒِ [ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ] ﺭﺍ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺭﻭﻳﺎﺭﻭﻳﻲ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺳﺨﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﺪ ، ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻳﺪ [ ﺑﻪ ﻫﺮﺍﺱ ﺍﻓﺘﺎﺩﻳﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﺍﻗﺪﺍﻣﻰ ] ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﻱ ﺁﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻴﺪ ! !
📚(آیه : ۱۴۳ )
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#تفسیر_قرآن
#استاد_قرائتی
📌نکاتی پیرامون آیه ۱۴۳ سوره آل عمران
🔍 فریب آرزوهاى خود را نخورید و به هر شعار و شعاردهنده اى اطمینان نکنید. «ولقد کنتم... فقد رایتموه...»
🔍 در میدان عمل، مردان آزموده مى شوند. «رایتموه... و انتم تنظرون»
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
میقات الصالحین
#آماج #قسمت_سی_هشتم +میشه من هم یه سوال بپرسم ؟ -بفرمایید. +میگم خودت گفتی با شنیدن نوحه ای از حضرت
#آماج
#قسمت_سی_نهم
با تعجب گفت:
+چه شکلی بود ؟ چیزی گفت؟
-نه نه... فقط .... فقط نگاهم می کرد بعد از چند دقیقه محو شد چیزی ازش نفهمیدم فقط لباسش به نظر میومد سپاهی باشه .
کمی چهره اش پَکَر شد و زرد. گوشی های را برداشت و انگار که به دنبال چیزی باشد در گوشی اش جست و جو می کرد سریع از صندلی اش بلند شد و به سمتم آمد عکس همان مرد را جلویم گرفت و گفت:
+این نبود؟
کمی دقت کردم چون چهره آن مرد درست در خاطرم نبود . خودش بود خودِ خودش . ولی او که بود؟ در کنار رهبر چه می کرد ؟ سوالم را به زبان آوردم و گفتم :
-صابر این آقا کیه ؟ برای چی کنار رهبره؟
-همین آقا تو خوابت بود؟
-آره آره همین بود ولی... این مرد کنار رهبر چه میکنه؟
بدون هیچ حرفی بلند شد و با کنترل، تلویزیون را روشن کرد. نمی دانم زیر نویس خوب دیده نمیشد و ریز بود یا چشمانم اجازه خواندن زیر نویس را نمی داد فقط تصویر مجری شبکه یک بود و صدایش که با اشک و آه و با صدای لرزان می گفت:
+انا لله و انا الیه راجعون . شهادت پر افتخار مالک اشتر رهبرمان را خدمت تمامی مردم عزیز ایران .... تسلیت می گوییم .
کلیپ های آن مرد می چرخید حال فهمیدم آری آری حاج قاسم شهید شده. هر چه می گفتند با گوش و جان و دل می شنیدم و اشک می ریختم . صابر هم سرش پایین بود. هیچ نمی دانستم از او. هیچ هیچ هیچ . شاید بگویی تحت تاثیر اشک های مجری برنامه قرار گرفته ای آری بود اما بیشتر اشک می ریختم که او.... مردی با آن عظمت ،حاج قاسم به خواب چه کسی؟ من منی که تا ۱۷-۱۸ سالگی در خطا بودم آمده بود و من فقط می توانستم نگاه کنم و نگاه. کم کم پیام های همه ی قوا، رهبر معظم انقلاب آقای رییسی و نیرو های دیگر رسید . اما من خارج از تحت تاثیر قرار گرفتن و خواب دلم به حال مظلومیتش،شهادتش در شهر غریب، دلم اصلا برای همه چیزش همه چیزش می سوخت و خاکستر می شد. نمی دانم چند دقیقه یا چند ساعت گذشت که صابر که می دانم حالش بهتر از من نبود ولی خودش را نگه می داشت و گریه نمی کرد جلو و آمد و روبه رویم نشست و با لبخندی مضخرف گفت:
+ ببین دیانا طحام شب اول که اومدیم رفتیم رستوران این که هیچی . ناهار دیروز رو نیمرو دادی گفتی که می خوایم بریم بیرون شام دیشب نیمرو بود باز هم گفتی نصفه شبه ُ وقت نداری ولی تو رو خدا ناهار رو یه چیزی درست کن خونه خودمون بودیم من و سمیه یکی در میان غذا درست می کردیم یعنی تابحال چند وعده پست سر هم نیمرو نخوردم
به چهره اش نگاهی انداختم دلم نمی آمد همچنان مخفی کاری کنم و از این روز به آن روز بیاندازم آشپزی را . همانطور که به سمت آشپزخانه می رفتم گفتم:
-حالا چی درست کنم؟
با خوشحالی دنبالم اومد و گفت:
+من قورمه سبزی و دلمه رو خیلی دوست دارم.
با تعجب گفتم:
-یعنی یکی از اینا رو درست کنم؟
+آره اگه میشه
محکم دستم رو کوبیدم به پیشانی ام و گفتم:
-من یاد ندارم
+خب....خب... کتلت
آب پاکی را ریختم روی دستش و گفتم :
-می دونی آخه عمه فقط وقت کرد یه نیمرو یادم بده.
با تعجب گفت:
+ها؟؟ فقط نیمرو؟ اونم عمه ات یادت داده؟
-ببخشیدا از شکم مادرم که بدنیا آمدم یاد نداشتم یاد گرفتم دیگه.
با ناامیدی گفت:
+باشه پس خودم درست می کنم.
-ممنون. ان شاالله جبران کنم.
با لبخند گفت:
+باید جبران کنی عزیز من.
با اینکه هیچ غذایی یاد نداشتم و باید الان سرافکنده می بودم اما برای اولین بار خدا رو شکر کردم که یاد ندارم و می توانم با خیال راحت و آسوده حاج قاسم را از تلویزیون تماشا کنم.
امروز یکشنبه قرار بود که حاجی و همرزمانشان و شهید ابومهدی المهندس را به مشهد بیاورند . دیروز خوزستان،امروز مشهد، فردا تهران و پس فردا سه شنبه کرمان. مشهد ماندیم با اینکه قرار بود تا دوشنبه یزد و اصفهان هم برویم اما آنجا
💠این رمان در انجمن مهدویت علوی منتشر شده است و هر نوع کپی بدون ذکر منبع پیگرد دارد. 💠
➖🎀➖#فاطمه_علوی🧕
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•