🌷 #خاکریزخاطرات
🔔 برخورد شگفتانگیز شهید با دختر خیابونی...
بخاطر این رفتارها بود که بهش لقب #بابا دادند...
بچهها توی خیابون دختری رو دستگیر کرده بودند. ظاهراً کس و کاری نداشت و میخواستند بفرستنش بهزیستی. اما محمد اجازه نداد. دختر رو با خودش بُرد خونه. اتاقی رو براش آماده کرد و به خانومش گفت: این دختر رو مثل دختر خودمون بدون؛ اگه بره بهزیستی، معلوم نیست سرنوشتش چی میشه... این رو گفت و رفت سمتِ کردستان برا مقابله با منافقین. همسر محمد سنش نزدیکِ سنِ دختر بود، برا همین گفت: منو مثل خواهرِ بزرگترِ خودت بدون... خلاصه اون دختر چند ماه اونجا موند، و محمد پدرانه او رو مثـلِ دخترِ خودش فرستاد خونهی بخت. و حالا دختر، خودش رو بخاطرِ خوشبختیِ کنارِ شوهرش، مدیونِ بابا محمد میدونه...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید بابامحمد رستمی
🌷 #خاکریزخاطرات
🔔 اینجوری عاشقِ امام و ایران باش...
حاج یونس عاشقِ ایران بود. با شهيد ميرحسينی رفته بود حج. اما اونجا چیزی نخریدند و وقتی برگشتند؛ تمام سوغاتیهاشون رو از قم خريدند. میگفتند: اين پول ارز كشور ماست؛ بايد برگردونیم ایران و نباید از کشور خارج بشه... امام رو هم خیلی دوست داشت. تازه بچهدار شده بود، بهشگفتم: حاجیونس! دلت برا بچهات تنگ نشده جبهه و جنگ بس نيست؟ لبخند زد و گفت: اگر صد تا بچه داشته باشم و روزی صد مرتبه هم خبر بياورند که بچهات رو ازت گرفتند، من دست از خمينی بر نمیدارم...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید حاجیونس زنگیآبادی
🌷 #خاکریزخاطرات
🔔 اتفاقی شگفتانگیز در تشییع شهیدی که عاشق امامرضا علیهالسلام بود
علیعباس خیلی امامرضایی بود. توی دانشگاهِ مشهد پنجرهی اتاقش رو به گنبد حرم باز میشد و مدام به امام رضا(ع) سلام میداد. اونقدر هم میرفت زیارت، که بهش میگفتند: "کبوتر حرم"... شهید که شد پیکرش اشتباهی جای لرستان رفت مشهد... بعداً فهمیدیم تویِ وصیتش نوشته: اگه شهید شدم؛ برا آخرینبار اول پیکرم رو ببرید به زیارت مولایم علی بن موسی الرضا(ع) ... انگار امام رضا(ع) زودتر از ما اومده بود برای عمل به وصیتش. پیکر علیعباس بعد از طواف در حرم ، منتقل شد خرمآباد...
👤خاطرهای از زندگی عارف شهید علیعباس حسینپور