low.mp3
7.49M
موضوع:
آیا شیعیان به نبرد با امام خود رفته بودند؟!
استاد:
👤محمد حسین رجبی دوانی
(پژوهشگر تاریخ اسلام)
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖چگونگی زیاد شدن لشکر عبیدالله ملعون در کربلاء(ایجاد رعب و وحشت در کوفه)
🛑ثُمَّ دعا ابْن زياد كثير بْن شهاب الحارثي ومحمد بْن الأشعث ابن قيس والقعقاع بن سويد بن عبد الرحمان المنقري وأسماء بْن خارجة الفزاري وَقَالَ:
طوفوا فِي النَّاس فمروهم بالطاعة والاستقامة، وخوفوهم عواقب الأمور والفتنة والمعصية، وحثوهم على العسكرة (كذا) فخرجوا فعزروا وداروا بالْكُوفَة.
ثُمَّ لحقوا بِهِ غير كثير بْن شهاب فإنه كَانَ مبالغا يدور بالْكُوفَة يأمر النَّاس بالجماعة، ويحذرهم الفتنة والفرقة ويخذل عَن الْحُسَيْن!!! وسرح ابْن زياد أيضًا حصين بْن تميم فِي الأربعة الآلاف الَّذِينَ كانوا مَعَهُ إِلَى الْحُسَيْن بعد شخوص عمر بْن سعد بيوم أَوْ يومين.
ووجه أَيْضًا إِلَى الْحُسَيْن حجار بْن أبجر العجلي فِي ألف.
وتمارض شَبَث بْن رَبْعِيّ فبعث إِلَيْهِ فدعاه وعزم عَلَيْهِ أن يشخص إِلَى الْحُسَيْن فِي ألف ففعل.
وَكَانَ الرَّجُل يبعث فِي ألف فلا يصل إلا في ثلاث مائة وأربع مائة وأقل من ذَلِكَ كراهة منهم لهذا الوجه.
ووجه أيضا يزيد بن الحرث بْن يزيد بْن رويم فِي ألف أَوْ أقل.
ثُمَّ إن ابْن زياد استخلف عَلَى الْكُوفَة عَمْرو بْن حريث، وأمر القعقاع بْن سويد بن عبد الرحمان بْن بجير المنقري بالتطواف بالْكُوفَة فِي خيل فوجد رجلا من همدان قد قدم يطلب ميراثا لَهُ بالْكُوفَة، فأتى بِهِ ابْن زياد فقتله، فلم يبق بالْكُوفَة محتلم إِلا خرج إِلَى العسكر بالنخيلة........
ووضع ابْن زياد المناظر عَلَى الْكُوفَة لئلا يجوز أحد من العسكر مخافة لأن يلحق الْحُسَيْن مغيثا لَهُ، ورتب المسالح حولها وجعل على حرس الكوفة زحر بْن قَيْس الْجُعْفِيّ
ورتب بينه وبين عسكر عمر بْن سعد خيلا مضمرة مقدحة فكان خبر مَا قبله يأتيه فِي كُلّ وقت
🔰وقتی ابن زیاد، عمر بن سعد را از منطقه حمام اعین [به کربلا فرستاد] به همه مردم دستور داد که در اردوگاه نخیله گرد آیند سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث بن قیس و قعقاع بن سوید بن عبدالرحمن منقری و اسماء بن خارجه فزاری را طلبید
و [به آنها گفت]: در بین مردم(در کوفه) گردش کنید و آنها را به اطاعت و استقامت دعوت کنید و از عواقب امور و فتنهانگیزی و سرکشی بترسانید و آنها را به پیوستن به لشکر تشویق کنید.
آنها نیز چنین کردند و در کوفه گردیدند [و مردم را به جنگ تشویق کردند] و سپس به ابن زیاد پیوستند، مگر کثیر بن شهاب؛ زیرا او همچنان در کوفه میگشت و مردم را به پیوستن به جماعت تشویق میکرد و از فتنه انگیزی و تفرقه و یاری حسین میترساند.
ابن زیاد بعد از اینکه یک روز یا دو روز از اقامت عمر سعد در کربلا میگذشت، حصین بن تمیم را به همراه چهار هزار نفر به جنگ با حسین فرستاد. همچنین حجار ابن ابجر عجلی، شبث بن ربعی و یزید بن حارث بن یزید را هرکدام با هزار نفر به کربلا فرستاد.
[شبث ابتدا خود را به بیماری زد، اما با فشار ابن زیاد، حرکت کرد].
اما از هر هزار نفری که به کربلا فرستاده میشد، کمتر از سیصد یا چهار صد نفر از آنها به آنجا میرفتند؛ زیرا بسیاری از آنها از شرکت کردن در قتل حسین (علیهالسّلام) کراهت داشته، بی رغبتی نشان میدادند. سپس ابن زیاد، خود به نخیله رفت و عمرو بن حریث را جانشین خود در کوفه قرار داد و صبح و ظهر و شام گروههای بیست، سی، پنجاه تا صد نفری را برای تقویت عمر بن سعد [به کربلا] میفرستاد؛ و به قعقاع بن سوید بن عبدالرحمان دستور داد تا با گروهی از سربازان در اطراف کوفه بگردند(برای پیدا کردن کسانی که از جنگ با امام حسین علیه السلام به نخلستان های اطراف کوفه گریخته بودند).
آنان ضمن جست و جو، فردی همدانی را یافتند که به طلب میراث خود به کوفه آمده بود.
او را نزد عبیدالله بن زیاد بردند؛ ابن زیاد نیز او را کشت، و از مردم زهرچشم گرفت. (چون فرمان جنگ عمومی عبیدالله شامل کوفیان میشد در حالی که آن شخص شامی بود)
این اقدام باعث شد هیچ فرد بالغی جرئت ماندن در کوفه را پیدا نکند. همچنین او جاسوسهایی را در کوفه گماشت تا کسی از لشکریان تخلف نکند و مبادا کسی به کاروان حسین ملحق شده، او را یاری کند. در اطراف کوفه نیز بدین منظور، گروههای مسلح و پاسگاههایی قرار داده بود. فرمانده این نگهبانان و گروههای مسلح، زحر بن قیس جعفی بود.
ابن زیاد بین خود و عمر بن سعد سوارانی پنهانی مستقر کرده بود که هر اتفاقی بیفتد، وی سریعاً خبردار شود
📚: انساب الاشراف ج 3 ص179
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖اجبار در اعزام کوفیان
🛑قالوا: و كان ابن زياد إذا وجه الرجل الى قتال الحسين في الجمع الكثير، يصلون الى كربلاء، و لم يبق منهم الا القليل، كانوا يكرهون قتال الحسين، فيرتدعون، و يتخلفون.
فبعث ابن زياد سويد بن عبد الرحمن المنقرى في خيل الى الكوفه، و امره ان يطوف بها، فمن وجده قد تخلف أتاه فبنيا هو يطوف في احياء الكوفه إذ وجد رجلا من اهل الشام قد كان قدم الكوفه في طلب ميراث له، فأرسل به الى ابن زياد، فامر به، فضربت عنقه.
فلما راى الناس ذلك خرجوا.
🔰ابن قتیه دینوری از علماء اهل تسنن نقل میکند، گفتند:
ابن زیاد زمانی که میخواست گروهی را به جنگ حسین بن علی بفرستد، تنها اندکی از آنها به کربلاء می رسید زیرا از جنگ با حسین اکراه داشتند لذا تخلف کردند.
ابن زیاد، سوید بن عبدالرحمان را همراه گروهی به کوفه فرستاد که در کوفه بگردند و هرکسی که تخلف کرده رابیاورند در حین گشت و گذار در کوفه یک مرد شامی را دید که از شام برای طلب ارث و میراث خود آمده بود، سوید بن عبدالرحمان، آن شخص را دستگیر کرد و به نزد ابن زیاد فرستاد، ابن زیاد ملعون دستور به گردن زدن آن مرد شامی داد
وقتی که کوفیان این برخورد را دیدند بالاجبار از کوفه به سمت کربلاء خارج شدند
👇نکته اول👇
ابن زیاد، با اینکه شامیها تماما هم عقیده خود آنان بودند، ولی برای زهر چشم گرفتن از کوفیان حتی آن شخص شامی را گردن زد
👇نکته دوم👇
در قسمتهای قبل ذکر کردیم که شاکله اصلی لشگر عمر بن سعد لعین را عثمانی مذهبان تشکیل داده بودند، اما شاکله غیر اصلی را مسلمانی تشکیل داده بودند که اولا قائل به امامت نبودند ثانیا تنها تقدسی که برای امام حسین علیهالسلام قائل بودند این بود که نوهی پیامیر صلی الله علیه و آله است.
👇نکته سوم👇
کسانی که از لشگر عمر بن سعد لعین تخلف میکردند و فرار میکردند نه میتوانستند به کوفه برگردند زیرا کوفه توسط لشگر ابن زیاد لعین محاصره بود
نه میتوانستند به خیمهگاه امام حسین علیهالسلام بروند یا به خاطر ترس از کشته شدن یا به خاطر اینکه خیمهگاه امام حسینعلیهالسلام نیز محاصره بود.
لذا این اشخاص از دور فقط نظاره گر فاجعه کربلا بودند که در تاریخ به ندبهکنندگان غیر ناصر یاد شدند و به تازگی آقای قنبریان کتاب ندبه را در تحلیل این اشخاص نوشتهاند
👇نکته چهارم👇
عاقبت شیعیان کوفه که در کربلاء نبودند را نیز عرض میکنیم
الان که دارم این متنو مینویسم یه گوشه از حرم امیرالمومنین علیهالسلام نشستم و مینویسم
📚: الاخبار الطوال، ص: 255
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖ حضور کسانی که نه عثمانی بودن و نه شیعه اعتقادی در لشگر ابن سعد لعین
✍در قسمت قبل عرض کردیم که شاکله اصلی لشگر عمر بن سعد لعین را عثمانی مذهبان تشکیل داده بودند
ولی در این بین کسانی نیز حضور داشتند که نه شیعه اعتقادی بودند و نه عثمانی مذهب؛
به اصطلاح: کسانی بودند که تنها تقدسی که برای امام حسین علیهالسلام قائل بودند این بود که نوه پیامبر صلی الله علیه و آله است.
به این دو گزارش دقت کنید
👇گزارش اول👇
🔺قال علي بن حسين -علیهما السلام- : فغيّبني رجل منهم واكرم نزلي واحتضنني وجعل يبكي كلّما خرج و دخل حتّى كنت أقول: ان يكن عند أحد من الناس وفاء فعند هذا، إلى أن نادى منادي ابن زياد:ألا من وجد علي بن حسين فليأت به فقدجعلنا فيه ثلاثمائة درهم. قال: فدخلوالله علي و هو يبكي و جعل يربط يدي إلى عنقي! و هو يقول: أخاف! فاخرجني
والله إليهم مربوطاً حتى دفعني إليهم
و اخذ ثلاثمائة درهم و أنا أنظر إليها)1
🔸 امام سجاد -علیه السلام- فرمودند:
بعد از شهادت سید الشهدا مردی من
را پنهان کرد و مرا اکرام داشت و پناه
داد، و در هر رفت و آمدی پیوسته گریه
میکرد؛ تا جایی که با خود چنین گفتم:
اگر قرار باشد که احدی از مردم وفادار
باشد، قطعا همین فرد است!
تا اینکه منادی ندا داد: «هر کس علی
بن حسین -علیهما السلام- را پیدا کرده
بیاورد، که برای او سیصد درهم جایزه
قرار دادیم».
پس همانمرد بر من وارد شد و همانطور
که گریه میکرد، دستم را به گردنم بست!
و میگفت: «میترسم»! و من را دست
بسته تحویلشان داد و در حالی که نگاه
میکردم آن سيصد درهم پول را گرفت!
👇گزارش دوم👇
🔺...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الحسين [الْحَسَنِ] عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: «دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ [الْعَامَّةُ] عَلَيْنَا الْفُسْطَاطَ وَ أَنَا جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ وَ فِي رِجْلِي خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلِي وَ هُوَ يَبْكِي. فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ؟ فَقَالَ: كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ. فَقُلْتُ: لَا تَسْلُبْنِي. قَالَ: أَخَافُ أَنْ يَجِيءَ غَيْرِي، فَيَأْخُذَهُ.» قَالَتْ: «وَ انْتَهَبُوا مَا فِي الْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ الْمَلَاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.»2
🔰عبدالله بن حسین از مادرش فاطمه، دختر امام حسین (علیهماالسلام) نقل کرده است:
«غارتگران به خیمه ما هجوم آوردند، درحالیکه من دختر کوچکی بودم که دو خلخال از طلا به پایم بود. مردی آن دو خلخال را از پایم شکست تا ببرد و در همانحال گریه میکرد.
گفتم: چه چیز تو را به گریه واداشته است، ای دشمن خدا؟
گفت: چهطور گریه نکنم، درحالیکه دختر رسول خدا را غارت میکنم.
گفتم: (خب) مرا غارت نکن.
گفت: میترسم دیگری بیاید و آن را ببرد.»
آنگاه مادرم گفت:
«هرچه در خیمهها بود را با زور چپاول کردند، حتی روپوشها(چادرها)یمان را نیز از دوشمان کشیدند.»
👇نکته👇
فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلِي وَ هُوَ يَبْكِي. فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ؟ فَقَالَ: كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ.
🔰مردی آن دو خلخال را از پایم شکست تا ببرد و در همانحال گریه میکرد.
گفتم: چه چیز تو را به گریه واداشته است، ای دشمن خدا؟
گفت: چهطور گریه نکنم، درحالیکه دختر رسول خدا را غارت میکنم
👈سوال: آیا این قسمت روایت دلالت بر این میکند که شیعیان در لشکر ابن زیاد لعین بودند؟
خیر
زیرا:
اولا: فاطمه بنت الحسین علیهما السلام آن مرد را عدوِّ الله خطاب میکند
ثانیا: شخص در جواب فاطمه بنت الحسین علیهما السلام میگوید:
"أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ"
من در حال دزدیدن خلخال پای دختر پیامیر صلی الله علیه و اله هستم.
👈در حالی که اگر شخص دزد، شیعه میبود باید میگفت "اَنا اَسلِبُ ابْنَةَ الامَام".
چون وجوب احترامِ ائمه علیهمالسلام برای اهل سنت بخاطر انتساب ائمهعلیهمالسلام به پیامبر صلی الله علیه و آله است و برای شیعیان بخاطر امامتِ ائمه علیهمالسلام است.
📚منابع:
1طبقات ابن سعد ج ۵ ص ۲۱۲
2: الأمالي (للصدوق)، ص۱۶۴
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖چگونگی ورود اسراء آل الله علیهمالسلام به شام😭
🛑عن زيد، عن أبيه عليه السّلام، أنّ سهل بن سعد قال: خرجت إلى بيت المقدس حتى توسطت الشام، فإذا أنا بمدينة مطردة الأنهار كثيرة الأشجار، قد علقوا الستور و الحجب و الديباج، و هم فرحون مستبشرون، و عندهم نساء يلعبن بالدفوف و الطبول، فقلت في نفسي: لعل لأهل الشام عيدا لا نعرفه نحن، فرأيت قوما يتحدثون، فقلت: يا هؤلاء! أ لكم بالشام عيد لا نعرفه نحن؟ قالوا: يا شيخ! نراك غريبا، فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و حملت حديثه، فقالوا: يا سهل! ما أعجبك السماء لا تمطر دما، و الأرض لا تخسف بأهلها، قلت: و لم ذاك؟ فقالوا: هذا رأس الحسين عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يهدى من أرض «العراق» إلى «الشام» ، و سيأتي الآن.
قلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و الناس يفرحون، فمن أي باب يدخل؟ فأشاروا إلى باب، يقال له: «باب الساعات» ، فسرت نحو الباب، فبينما أنا هنالك، إذ جاءت الرايات يتلو بعضها بعضا، و إذا أنا بفارس بيده رمح منزوع السنان، و عليه رأس من أشبه الناس وجها برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و إذا بنسوة من ورائه على جمال بغير وطاء، فدنوت من إحداهن، فقلت لها: يا جارية! من أنت؟ فقالت: أنا سكينة بنت الحسين، فقلت لها: أ لك حاجة إليّ؟ فأنا سهل بن سعد، ممن رأى جدك و سمعت حديثه، قالت: يا سهل! قل لصاحب الرأس أن يتقدم بالرأس أمامنا حتى يشتغل الناس بالنظر إليه فلا ينظرون إلينا، فنحن حرم رسول اللّه.
قال: فدنوت من صاحب الرأس، و قلت له: هل لك أن تقضي حاجتي، و تأخذ مني أربعمائة دينار؟ قال: و ما هي؟ قلت: تقدم الرأس أمام الحرم، ففعل ذلك، و دفعت له ما وعدته،
🔰سهل بن سعد می گوید :
به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به شهرهاى شام رفتم.
در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته اند و شاد و خوشحال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى زنند.
با خود گفتم : شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى شناسیم.
دیدم مردمى سخن مى گویند.
گفتم : اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى شناسیم؟!
گفتند : اى پیرمرد! تو را غریبه مى بینیم؟
گفتم : من سهل بن سعد هستم.
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را دیده ام و از او حدیث شنیده ام.
گفتند : اى سهل! آیا تعجّب نمى کنى که آسمان، خون نمى بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى برد؟
گفتم : چرا این گونه شود؟
گفتند : این، سر حسین(علیه السلام) از خاندان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى برند و اکنون مى رسد.
گفتم : شگفتا! سر حسین(علیه السلام) را به هدیه مى برند و مردم، خوشحالى مى کنند؟!
از کدام دروازه مى آورند؟
مردم به دروازه اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند.
به سوى آن رفتم و آنجا که بودم، پرچمهایى پى در پى می آمد و اسب سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته اى بود و سرى بر آن بود که شبیه ترینِ صورتها به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند.
به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم :
اى دختر! تو کیستى؟
گفت : سَکینه دختر حسین(علیه السلام)!
به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟
من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده ام.
سکینه گفت :
اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.
سهل گفت :
به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم :
آیا درخواستم را اجابت مى کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟
گفت : درخواستت چیست؟
گفتم : سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده.
او نیز چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.
📚: مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی ج2ص68
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖هدف نهایی تفکر عثمانی
✍با تفاصیلی که در مورد تفکر عثمانیه داشتیم، این تفکر منحوس در کربلاء تمام مَردان بنیهاشم را به قتل رساندید و بارها قصد کشتن امام سجاد علیهالسلام را داشتند و هدف نهایی این تفکر که الحمدلله محقق نشد، انقطاع نسل امامت بود که بحمدلله موفق نبودند
به گزارشات پیش رو دقت کنید
👇در کربلا👇
🔺قال ابو مخنف: حدثنى سليمان بن ابى راشد، عن حميد بن مسلم،قال، انتهيت الى على بن الحسين بن على الاصغر و هو منبسط على فراش له، و هو مريض، و إذا شمر بن ذي الجوشن في رجاله معه يقولون: الا نقتل هذا؟ قال: فقلت: سبحان الله! ا نقتل الصبيان! انما هذا صبى، قال: فما زال ذلك دابى ادفع عنه كل من جاء حتى جاء عمر بن سعد، فقال:
، و من أخذ من متاعهم شي قال:
🔸حميد بن مسلم گويد:
پيش على اصغر پسر حسين بن على(امام سجاد علیهالسلام) رسيديم كه بر بستر افتاده بود و بيمار بود، شمر بن ذى الجوشن و پيادگان همراه او را ديدم كه مىگفتند:
«چرا اين را نكشيم؟» گويد: گفتم: «سبحان اللَّه، كودكان را هم مىكشيم؟ اين كودك است.» گويد: كارم اين بود و هر كس را مىآمد از او كنار مىزدم تا عمر بن سعد بيامد و گفت: «كس به خيمه اين زنان نرود و متعرض اين پسر بيمار نشود، هر كه از لوازمشان چيزى گرفته پسشان دهد.» گويد: به خدا كسى چيزى پس نداد.
👇در کوفه👇
🔺اذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ»2
🔸در کوفه عبیدالله لعین گفت:
علی بن حسین(علیه السلام) را ببرید و گردنش را بزنید.
👇در خرابههای شام👇
🔺عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْحَلَبِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: لَمَّا أَتَى بِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ عَلَيْهِمَا لَعَائِنُ اَللَّهِ وَ مَنْ مَعَهُ جَعَلُوهُ فِي بَيْتٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّمَا جَعَلَنَا فِي هَذَا اَلْبَيْتِ لِيَقَعَ عَلَيْنَا فَيَقْتُلَنَا فَرَاَطَنَ اَلْحَرَسُ فَقَالُوا اُنْظُرُوا إِلَى هَؤُلاَءِ يَخَافُونَ أَنْ تَقَعَ عَلَيْهِمُ اَلْبَيْتُ وَ إِنَّمَا يَخْرُجُونَ غَداً فَيُقْتَلُونَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ لَمْ يَكُنْ فِينَا أَحَدٌ يُحْسِنُ اَلرَّطَانَةَ غَيْرِي وَ اَلرَّطَانَةُ عِنْدَ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ اَلرُّومِيَّةُ)3
🔸محمد حلبى گفت از حضرت صادق شنيدم:
وقتى على بن الحسين و خانوادهاش را پيش يزيد بن معاويه لعنة الله عليهما آوردند آنها را درون خانهاى خرابه جاى دادند،بعضى از همراهان امام گفتند ما را در اين خانه جاى دادهاند كه بر روى ما خراب شود و بميريم.
نگهبانان كه رومى بودند اين حرف را شنيدند و به زبان رومى گفتند به اينها نگاه كنيد ميترسند خانه بر سرشان خراب شود با اينكه فردا آنها را ميبرند و ميكشند.
امام فرمود در ميان ما هيچ كس جز من زبان رومى را نميدانست.
👇در مجلس یزید لعین👇
🔺فَشَاوَرَ يَزِيدُ جُلَسَاءَه فِي أَمرِه، فَأشَارَوا بِقَتلِهِ»4
🔸یزید در مورد امام سجاد(علیه السلام) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند!
👇نکته👇
ترور و انقطاع نسل امامت از همان لحظه اول بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز شد و دستگاه سقیفه همواره سعی در ترور امیرالمومنین علیه السلام داشت خصوصا با ماشین آدمکشی و ترور، خالد بن ولید ملعون، که الحمدلله موفق نبودند این تفکر مسموم در غالب تفکر عثمانی تا کربلاء ادامه داشت که بحمدلله موفق نبودند
📚:منابع
1: تاريخ الطبري، ج5، ص:453
1: بصائر الدرجات ج۱ ص۳۳۷
2: الارشاد ج۲، ص۱۱۶
3:اثبات الوصية، ص۱۷۱
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖عثمانیه
✍در باب هدف نهایی تفکر عثمانی که انقطاع نسل امامت بود سخن گفتیم.
ولی جالبتر میشود اگر اهداف این تفکر منحوس را از زبان خود سران این تفکر متوجه بشویم
👇از زبان معاویه👇
🛑قال المطرف بن المغيرة بن شعبة دخلت مع أبي على معاوية و كان أبي يأتيه فيتحدث معه ثم ينصرف إلي فيذكر معاوية و عقله و يعجب بما يرى منه إذ جاء ذات ليلة فأمسك عن العشاء و رأيته مغتما فانتظرته ساعة و ظننت أنه لأمر حدث فينا فقلت ما لي أراك مغتما منذ الليلة فقال يا بني جئت من عند أكفر الناس و أخبثهم قلت و ما ذاك قال قلت له و قد خلوت به إنك قد بلغت سنا يا أمير المؤمنين فلو أظهرت عدلا و بسطت خيرا فإنك قد كبرت و لو نظرت إلى إخوتك من بني هاشم فوصلت أرحامهم فو الله ما عندهم اليوم شيء تخافه و إن ذلك مما يبقى لك ذكره و ثوابه فقال هيهات هيهات أي ذكر أرجو بقاءه ملك أخو تيم فعدل و فعل ما فعل فما عدا أن هلك حتى هلك ذكره إلا أن يقول قائل أبو بكر ثم ملك أخو عدي فاجتهد و شمر عشر سنين فما عدا أن هلك حتى هلك ذكره إلا أن يقول قائل عمر و إن ابن أبي كبشة ليصاح به كل يوم خمس مرات أشهد أن محمدا رسول الله فأي عملي يبقى و أي ذكر يدوم بعد هذا لا أبا لك لا و الله إلا دفنا دفنا.)1
🔰پسر مغیره می گوید:
شبی پدرم از نزد معاویه بازگشت اما او را بسیار ناراحت دیدم وقتی علت را جویا شدم پدرم گفت: من معاویه را بی دین می دانستم اما نه تا این اندازه. .
👈شبی با معاویه تنها بودیم و کسی هم با ما نبود به او گفتم تو خلیفه هستی و هیچ قدرت و نیرویی در مقابله با تو نیست و عنان کار را به دست داری .چرا آل ابی طالب و بنی هاشم را این گونه آزار و اذیت میکنی؟ کمی از سختی و ناراحتی آنان کم کن. معاویه با خشم رو به من کرد و گفت تو خیا می کنی ما به نتیجه رسیده ایم؟ اوضاع آن گونه که ما می خواهیم نیست. برادر ما ابوبکر به خلافت نرسید و او نتوانست کاری از پیش ببرد عمر نیز چنین بود. عثمان به خلافت رسید و او نتوانست کاری از پیس ببرد اما مردم او را کشتند 👈ولی کار بنی هاشم هنوز تمام نشده است {مگر نمی بینی} هر روز پنج نوبت در منازه ها " اشهد ان محمدا رسول الله بلند می شود بخدا می خوام این نام را بمیرانم و از بین ببرم
👇از زبان یزید لعین👇
🛑 لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَلَ لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لَا تَشَلَ فَجَزَيْنَاهُ بِبَدْرٍ مَثَلًا وَ أَقَمْنَا مِثْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَم أَنْتَقِمْ مِنْ بَنِي أَحْمَدَ مَا كَانَ فَعَل)2
🔰وقتی اسراء آل الله را در شام وارد کردند😭 یزید الملعون ابن الملعون این اشعار کفر آمیز را خواند:
قبيله هاشم با سلطنت بازى كردند، نه خبرى از آسمان آمد و نه وحى نازل شد(یعنی العیاذ بالله پیامبر کذاب بوده)، اى كاش پيران و گذشتگان قبيله من كه در بدر كشته شدند(کفاری که به دست پیامبر صلی الله علیه و آله کشته شدند) مىديدند زارى كردن قبيله خزرج را از زدن نيزه (در جنگ احد)، از شادى فرياد مىزدند و مىگفتند اى يزيد دستت شل مباد،( کوتاهی نکن) جز ايشان مانند «بدر» داديم، اين را بجاى «بدر» كرديم و سربسر شد، من از دودمان خندف نيستم اگر كين احمد را از فرزندان او نجويم
👇از زبان ولید👇
كان الوليد بن يزيد بن عبد الملك قد عزم على أن يبنى فوق البيت الحرام قبّة يشرب عليها الخمور،
🔰ولید بن یزید بن عبدالملک رفت مکه، خواست بر بام کعبه نعوذ بالله یک اتاقی بنا کند که در آن اتاق شرب خمر بکند بعد همراهان وی او را پیشمان کردند.
(ولید، یازدهمین خلیفه اموی بود)
👇نتیجه👇
تنها عاملی که باعث شد، تفکر عثمانی به هدف نهایی خود یعنی استحاله کردن اسلام نرسند، حرکت امام حسین علیهالسلام بود
📚:منابع
1: شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج5، ص: 129
2:الإحتجاج ج2 ص307
3:الأمالي سید مرتضی ج1 ص 129
♻کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖روضه مکشوف😭
🛑وَ سَارَ اَلْقَوْمُ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ وَ نِسَائِهِ وَ اَلْأَسْرَى مِنْ رْجَالِهِ فَلَمَّا قَرُبُوا مِنْ دِمَشْقَ دَنَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ مِنْ شِمْرٍ وَ كَانَ مِنْ جُمْلَتِهِمْ فَقَالَتْ لَهُ لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ فَقَالَ مَا حَاجَتُكِ قَالَتْ إِذَا دَخَلْتَ بِنَا اَلْبَلَدَ فَاحْمِلْنَا فِي دَرْبٍ قَلِيلِ اَلنَّظَّارَةِ وَ تَقَدَّمْ إِلَيْهِمْ أَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ اَلرُّءُوسَ مِنْ بَيْنِ اَلْمَحَامِلِ وَ يُنَحُّونَا عَنْهَا فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ اَلنَّظَرِ إِلَيْنَا وَ نَحْنُ فِي هَذِهِ اَلْحَالِ فَأَمَرَ فِي جَوَابِ سُؤَالِهَا أَنْ يُجْعَلَ اَلرُّءُوسُ عَلَى اَلرِّمَاحِ فِي أَوْسَاطِ اَلْمَحَامِلِ بَغْياً مِنْهُ وَ كُفْراً وَ سَلَكَ بِهِمْ بَيْنَ اَلنُّظَّارِ عَلَى تِلْكَ اَلصِّفَةِ حَتَّى أَتَى بِهِمْ بَابَ دِمَشْقَ فَوَقَفُوا عَلَى دَرَجِ بَابِ اَلْمَسْجِدِ اَلْجَامِعِ حَيْثُ يُقَامُ اَلسَّبْيُ
🔰راوى گويد:
چون كاروان اسيران به دمشق نزديك شد، امّ كلثوم به شمر نزديك شد و فرمود: مرا با تو حاجتى است. گفت: حاجتت چيست؟ فرمود: وقتى كه مىخواهى ما را وارد شهر كنى از دروازهاى وارد كن كه تماشاگران كمى دارند، و دستور ده تا سرهاى شهداء را از بين محملها بيرون برده و از ما دور كنند، چه ما از نگاههاى بسيار خوارشدهايم. شمر-بر مبناى خبث باطنى خود-در قبال خواستۀ امّ كلثوم، فرمان داد تا سرهاى بر روى نيزهها را در ميانۀ محملها قرار داده با همين وضع آنان را تا دروازۀ دمشق و دم در مسجد جامع در جايگاه اسيران باز داشت.
📚:اللهوف ج۱ ص۱۷۴
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖چهارده توصیه امام صادق(علیه السلام) برای زائران امام حسين(علیه السلام)
🛑عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِذَا خَرَجْنَا إِلَى أَبِيكَ أَ فَكُنَّا فِي حَجٍّ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَيَلْزَمُنَا مَا يَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ مِنْ مَا ذَا قُلْتُ مِنَ الْأَشْيَاءِ الَّتِي يَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ يَلْزَمُكَ حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ يَصْحَبُكَ وَ يَلْزَمُكَ قِلَّةُ الْكَلَامِ إِلَّا بِخَيْرٍ وَ يَلْزَمُكَ كَثْرَةُ ذِكْرِ اللهِ وَ يَلْزَمُكَ نَظَافَةُ الثِّيَابِ وَ يَلْزَمُكَ الْغُسْلُ قَبْلَ أَنْ تَأْتِيَ الْحَائِرَ وَ يَلْزَمُكَ الْخُشُوعُ وَ كَثْرَةُ الصَّلَاةِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَلْزَمُكَ التَّوْقِيرُ لِأَخْذِ مَا لَيْسَ لَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَغُضَّ بَصَرَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَعُودَ إِلَى أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ إِخْوَانِكَ إِذَا رَأَيْتَ مُنْقَطِعاً وَ الْمُوَاسَاةُ وَ يَلْزَمُكَ التَّقِيَّةُ الَّتِي قِوَامُ دِينِكَ بِهَا وَ الْوَرَعُ عَمَّا نُهِيتَ عَنْهُ وَ الْخُصُومَةِ وَ كَثْرَةِ الْأَيْمَانِ وَ الْجِدَالِ الَّذِي فِيهِ الْأَيْمَانُ فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ تَمَّ حَجُّكَ وَ عُمْرَتُكَ وَ اسْتَوْجَبْتَ مِنَ الَّذِي طَلَبْتَ مَا عِنْدَهُ بِنَفَقَتِكَ وَ اغْتِرَابِكَ عَنْ أَهْلِكَ وَ رَغْبَتِكَ فِيمَا رَغِبْتَ أَنْ تَنْصَرِفَ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ».
🔰راوی میگويد به امام صادق(علیه السلام) عرض كردم:
اگر به زيارت پدر شما برويم حج كردهايم؟
فرمود: آرى.
پرسيدم: پس آنچه بر حاجى لازم است بر ما نيز لازم است؟
فرمود: چه چيز؟
عرض كردم: چيزهايى كه براى حاجى لازم است.
فرمود: لازم است؛
با همسفرت خوش رفتار باشى،
كمتر حرف بزنى، مگر در خير و خوبى،
فراوان به ياد خدا باشي،
لباست تميز باشد،
پيش از رسيدن به حائر [حسينى] غسل كنى،
خاشع باشى،
و نماز زياد بخوانى،
و بر محمّد و آل محمّد بسيار صلوات فرستى،
از برداشتن آنچه مال تو نيست خوددارى كنى،
چشمت را [از حرام] فرو بندى،
اگر ديدى يكى از همسفرانت، توشهاش تمام شده و از سفر بازمانده، لازم است به او رسيدگى و كمك مالى كنى،
تقيّه را(كه قوام و استحكام دين تو به آن است) رعايت كنى،
و از محرمات و آنچه نهي شدهاي پرهيز کني،
و از دلخوري و قسم خوردن زياد و جر و بحث، كه در آن سوگند خورده شود، دورى كنى.
پس، اگر اينها را رعايت كردى حج و عمره تو به طور كامل انجام شده است.
و بخاطر هزينهها و دور شدن از خانوادهات و خودداری از آنچه به آن مايل هستى، از کسي(خدايی) كه آنچه نزدش بوده و تو آن را طلب كردى، استحقاق پيدا مى كنى كه از سفرت برگردی در حالى كه مغفرت و رحمت و رضوانش شامل تو شده باشد.
📚: كامل الزيارات ۱۳۰
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖ طلب مغفرت برای زوّار الحسین علیه السلام
🛑معاویه بن وهب عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:
إنَّ فاطِمةَ بِنتَ مُحمّد صلی الله علیهما و آله تَحضُرُ لِزُوارِ قَبرُ اِبنَها الحُسينِ علیه السلام فَتَستَغفُر لَهِم ذُنُوبَهُم.
🔰معاویه بن وهب از امام صادق علیهالسلام نقل میکند:
حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر گرامی اسلام، نزد زائرین فرزندش حسین علیه السلام حاضر می شود و از خدا می خواهد که گناهان بندگانش را ببخشد.
📚: کامل الزیارات. ص۱۱۸
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
➖بزرگترین حسرت
🛑حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ اَلطَّحَّانِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ:
مَا مِنْ أَحَدٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِلاَّ وَ هُوَ يَتَمَنَّى أَنَّهُ مِنْ زُوَّارِ اَلْحُسَيْنِ لِمَا يَرَى مِمَّا يُصْنَعُ بِزُوَّارِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ كَرَامَتِهِمْ عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى.
🔰از امام صادق علیه السلام روایت شده:
هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو میکند ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم آن هنگامی که می بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه میکنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع میشوند.
📚کامل الزیارات ج۱ ص۱۳۵
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
سلام
کسی از دوستان میتونه مطالب عثمانی مذهبان رو تبدیل به فایل کنه.
انشاءالله تو مشایه نجف به کربلاء دعاگوشون هستم