ادامه قصیده
دامن کبریای او دسترس خیال، نی
پایه ی قدر او بسی پایه به زیر پا کند
لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او
تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند
در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان
در نشئات «کن فکان» حکم «بما تشا» کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او
سرّ قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند
نفخه ی قدس بوی او، جذبه ی انس خوی او
منطق او خبر ز «لاینطق عن هوی» کند
قبله ی خلق روی او، کعبه ی عشق کوی او
چشم امید سوی او، تا به که اعتنا کند
بهر کنیزیاش بود زهره کمینه مشتری
چشمه ی خور شود اگر چشم سوی سها کند
«مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ سو
زآنکه مس وجود را فضه ی او طلا کند
#شاعر
مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی.
🆔️ mirashrafi118