نوشتههای میرمهدی
📌ای شهید علی خلیلی عزیز امروز که سالروز شهادتت بود به نیابتت رفتم حرم امام رضا علیهالسلام زیارت،
💌روایتی زیبا از نحوه ضربت خوردن شهید علی خلیلی(شهید امر به معروف):
روسری مو که کشیدن موهام پخش صورتم شد سستی بیپایانی انگار چنگ زد تو تنم.
پاهام آخرین تلاششو میکرد تا بدن لاغر و نحیفمو نگه داره.
مچ دستم توی پنجه دستش گم شده بود و با فشار انگشتان اون نامرد صدای استخونا شو میشنیدم و سیل اشکی بود که به صورتم به یکباره هجوم آورد.
خدایا تو دل این سیاهی بین یه مشت کفتار گیر افتادم .خودت بدادم برس .
قلبم خودشو میکوبید به قفسهی سینه، درست مثل پرندهای گیر افتاده و تنها.
بعضیا رد میشدن ولی انگار نامرئی شده بودم.
تو یه لحظه برق تیزی چشمامو زد و ناگهان تموم امیدم دود شدو چشمام سیاهی رفت، که صدای یا حسینی
انگار دوباره نفسمو برگردوند و مچ دستم آزاد شد و نقش زمین شدم.
خودمو به زور رو زمین کشیدم تا از مهلکه دور شم .
دیگه حتی نای جیغ زدن نداشتم که بتونم کمک بخوام .
همون دستهای زمخت،
همون برق چاقو،
در هوا چرخید و
منجی من ،
پسر جوونی که تمام سر و صورت و ریشش غرق خون بود کف خیابون در حال دست و پا زدن بود
چاقو درست شاهرگ گردنشو نشونه رفته بود....
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#شهید_علی_خلیلی💔
نویسنده: #یکی_از_اعضای_کانال
📝نوشتههایمیرمهدی
@mirmahdi_arabi