eitaa logo
🌱نوشته‌های میرمهدی
1.1هزار دنبال‌کننده
795 عکس
387 ویدیو
9 فایل
📌یارب؛ نظر تو برنگردد! 💠مهدی عربی «میرمهدی» طلبه بسیجی، نویسنده. سعی می‌کنم جز حق نگویم! «انتشار مطالب صرفا با نام نویسنده» 🔹ارسال پیام به #میرمهدی @mirmahdiarabi 🔸آزادنویسی‌ها و پاسخ به ناشناس @mirmahdi313
مشاهده در ایتا
دانلود
این روزها فقط مغازه‌ها و بوتیک‌ها و... ویترین ندارند بلکه اگر دقت کنی انسان ها هم ویترین دارند، انسان هایی که لباسشان را کمتر کرده اند یا حتی لباسشان را پاره کرده اند برای بیرون گذاشتن نمونه کار! ــــــــــــــ @mirmahdi_arabi
شهر خالی از انسان و پر از معنویت شده اهالی رفته‌اند حسین«علیه‌السلام» را بیاورند!💔 ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
این قدرت بینهایت، در دلش آرام نگرفت، به چشمانش رسید، تبدیل به اشک شد به دستانش رسید، تبدیل به مشت شد به پاهایش رسید، تبدیل به حرکت شد قدرت عشق حسین قدرتِ عشق است! قدرتِ مقابل ظالم ایستادن! ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
ساده از کنار بعضی چیزها رد شوی آدم ساده‌ای می‌شوی خاص‌ها کربلا بودند فقط هفتاد دو نفر "خاص" ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
دوست دارم اینقدر برای برادرم وقت بگذارم تا هرچه دلش می‌خواهد بازیگوشی کند، گوشی بازی نه. ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
خیلی دلم می‌سوزه برا کسی که یه بار تو زندگیش از ته دلش گریه نکرده برا امام حسین«علیه‌السلام» ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
سلام و ادب به دوستان عزیز🌿🌹 عذرخواهم از عدم فعالیت این چند روز توفیق شد کربلا بودم و همه‌ی شما عزیزان رو دعا کردم، الان هم کاظمین به یاد همه‌ی دوستان هستم، سلامت باشید، یاعلی مدد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیجی‌ها را شهید می‌کنند، اما بسیج زنده‌تر می‌شود مردم بسیج می‌شوند شهدا قدرتمندتر هستند! ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
آهای کسی که سطل آشغال را آتش میدهی مواظب باش، آشغال هم آتش می‌گیرد! ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
حالا که این تجمعات اغتشاشی صورت گرفته است دلم برای ضد انقلاب می‌سوزد، ما فقط چند روز است که دغدغه جمع شدن اینجور تجمعات را داریم و آنها حداقل چهل و خرده‌ای سال است که دغدغه‌ی جمع شدن تجمعات ما را دارند! درد داریم تا درد سوزش داریم تا سوزش! ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi
مادرم می‌گوید: این چند روز خوب رو پای خودت ایستادی! من با بغض می‌گویم: نه بابا تا پاهایم خسته و ناتوان می‌شد، امام کسی را می‌فرستاد و پاهایم را ماساژ می‌داد تا کمی مریض‌احوال می‌شدم دارو به من می‌رسید تا خسته می‌شدم جایی فراهم ‌شد تا راحت استراحت کنم تا هوس نوشیدنی می‌کردم،«هوس نه نیاز» همان شربتی که می‌خواستم را به من می‌رساندند تا هوس غذا می‌کردم همان که می‌خواستم را به من می‌رساندند تا نیاز به محبت پیدا می‌کردم به من شدیدا محبت می‌کردند مثلا یک مورد کوچکش یادم هست که دخترک کوچکی در راه دستم را گرفت و روی دستم الله و حسین و قلبی زیبا کشید، در این راه با اینکه تنها بودم اصلا احساس غربت نکردم، واقعا امام حسین هوایم را داشت باور کنید راست می‌گویم، به آقا گفتم آقا من زیاد تحمل ندارم کاری کن بیش از حدم سختی نکشم،و حالا که برگشتم می‌بینم تا می‌خواست سختی‌ام زیاد شود، مثلا از حمام که برمی‌گشتم و حوصله شستن لباس‌هایم را نداشتم و لازمشان هم داشتم می‌دیدم لباسشویی فراهم است و دوستی می‌گوید بده لباس‌هایت را بشورم مثلا هایم زیاد است، خاطراتم از این مسیر نورانی زیاد است اما می‌ترسم بگویم و غم روی دلم به چشمانم سرازیر شود و مادرم فکر کند که در آنجا به من سخت گذشته نه مادر من در آنجا هم روی پای خودم نبودم و بابا حسین مرا بغل کرده بود! ـــــــــــــ @mirmahdi_arabi