سائل بی دست وپایم حال زارم را ببین
باز هم کردم ضرر، دارو ندارم را ببین
درب بیچاره سرا شد باز،من هم ٱمدم
خویش را بیچاره کردم روزگارم را ببین
یاد آن دوران که آه و سوز و اشکی داشتم
سرد و خشک افتاده ام حال خمارم را ببین
پیش مردم رو سفیدم پیش تو رسوا ترین
اعتبار باطن بی اعتبارم را ببین
ای پناه امن عبد پر گناه بی پناه
حاصلم بی حاصلی شد کوله بارم را ببین
تا دلم شد خانه شیطان شدم خانه خراب
خانه ی سرد دل بی بند و بارم را ببین
بی تو کم آورده ام بدجور خوردم بر زمین
حاصل رحمان گریزی و فرارم را ببین
من به خود بد کرده ام، خود کرده را تدبیر نیست
حد بزن اما دل امیدوارم را ببین
با حسینت آمدم ردم نکن جان حسین
بار من را نه شکوه دادیارم را ببین
وای از آن دم که هلال آمد و صیادی خبیث
داد زد دیر آمدی اما شکارم را ببین
#علی_اکبر_نازک_کار
@mkomeit
#شعر_توحیدی
#مناجات
#غزل
🔹بحر کرم🔹
گر چه با کوه گرانسنگ گناه آمدهایم
لیک چون سنگ نشان بر سر راه آمدهایم
بر سیهکاری ما هر سر موییست گواه
گر چه خاموش ز اقرار گناه آمدهایم...
شب ظلمانی ما نامهسیه چون مانَد؟
که به جولانگه آن رویِ چو ماه آمدهایم
سبز کن بار دگر مزرع بیحاصل ما
گر چه مستوجب آتش چو گیاه آمدهایم...
جان ما را به نگهبانی عصمت دریاب
که ز کوتهنظری بر لب چاه آمدهایم
رحم کن بر نفَس سوختۀ ما یارب!
که در این راه، عنانریز چو آه آمدهایم
نیست ممکن که شود خدمت ما پا به رکاب
با قدِ خم شده آخر همه راه آمدهایم...
پاک کن از خودی، آیینۀ خودبینی ما
که به درگاه تو از خود به پناه آمدهایم...
نیست انصاف، نظربسته گذشتن از ما
به امیدی به سر راه نگاه آمدهایم
«صائب» این آن غزل «حافظ» والا گهر است:
«که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم»
📝 #صائب_تبریزی
@mkomeit
#شعر_توحیدی
#غزل
🔹نتوان وصف تو گفتن🔹
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندۀ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن بری از شبه و شبیهی
بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبُد این خلق و تو بودی، نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عزّی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمّی تو فزایی
اَحدٌ لَیسَ کمِثلِه صَمدٌ لیس له ضِد
لَمِنَ المُلک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان «سنایی» همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
📝 #سنایی_غزنوی
@mkomeit
هدایت شده از شعر هیأت
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز
#هادی_فردوسی
✅ @ShereHeyat
#حضرت_خدیجه علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹مادرِ هستی🔹
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
دل داده و دل برده ز پیغمبر هستی
زیبد که بخوانند تو را مادر هستی
الحق که خدا، هستی خود را به تو داده
ام الّنجبا، فاطمه زهرا به تو داده
اسلام ز اموال تو سرمایه گرفته
دین در کنف عزّت تو سایه گرفته
توحید ز اخلاص تو پیرایه گرفته
اخلاص ز حُسن عملت پایه گرفته
همّت سر تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده
تو در دل سختی به پیمبر گرویدی
هر بار بلا را به سر دوش کشیدی
بر یاری اسلام به هر سوی دویدی
بس زخم زبانها که ز کفّار شنیدی
ای قامت مردان جهان خم به سجودت
ای تکیهگه ختم رسل نخل وجودت
ای مکّه ز خاک قدمت خلد مخلّد
ای عصمت معبود و امید دل احمد
اسلام به پا خواست و گردید مؤید
از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد
تا حشر خلایق که خدا را بپرستند
مرهون فداکاری و ایثار تو هستند...
تنها نشدی همسر و دلدار محمّد
در سختترین روز شدی یار محمّد
در شدت غم گشتی غمخوار محمّد
پیوسته دلت بود گرفتار محمّد
در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ
باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ
آنروز که افتاد خزان در چمن تو
پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو
تا بوی گل احمدی آید ز تن تو
شد جامۀ پیغمبر اکرم کفن تو
با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد
بیمادری فاطمه، تنهایی احمد...
برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه
خانه شده غمخانه، ای بانوی خانه
بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟
بیتو شده از هر مژهاش سیل روانه
بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است
برخیز که بیمادری فاطمه زود است
ای جامۀ احمد کفنت بر بدن پاک
کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک
تو بر سر دست نبی و او به سر خاک
سر تا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک
«میثم» ز غم نور دو عین تو بگوید
تا صبح قیامت ز حسین تو بگوید
📝 #غلامرضا_سازگار
📗 #فصل_نجابت
@mkomeit
یا کریم ابن کریم
تا نقاب از چهره ی زهراییش رد می شود
لاجرم خورشید در کارش مردد می شود
هر کجا تشریف دارد خشت خشتش قبله است
گر حسن مقصود باشد خانه مقصد می شود
در شجاعت،در نجابت،در کرامت ذات او
اجتماع حیدر و زهرا و احمد می شود
کوری چشمان کفار حسود یثربی
بعد از او دنیا پر از نسل محمد می شود
چون یداللهی که شد آیینه حق در زمین
روی او ایزد نمای "دست ایزد" می شود
حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت
ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود
هر که آمد دست پر برگشت بی چون و چرا
شایدِ سائل درِ این خانه باید می شود
"گر گدا کاهل بود" آقا پی او می رود
احتمال نا امیدی گدا رد می شود
در توازن نیست باهم کوه و کاه، اینجا ولی
بارها ثابت شده آقا بخواهد می شود
می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی
آستان قدس شاهنشاه مشهد می شود
#علی_اکبر_نازک_کار
#ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#یا_کریم_بن_کریم
@mkomeit