Hekayat Emam Reza- Zoje Masihi_6044012716350244552.mp3
10.35M
حکایت 🌹
1⃣ غلامی صاحب الزمان را فروشنده ایی ؟
از امام جواد علیه السلام سوال شد:
ما لِمَوالیکم فی مُوالاتِکم؟
چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما می باشد؟
آن حضرت در پاسخ داستانی را از جد بزرگوارشان حضرت امام صادق علیه السلام بیان فرمودند :
مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیه السلام راهی مدینه منوره شد. وقتی رسید. دق الباب کرد. خادم حضرت جواب داد: حضرت منزل نمی باشند. پس عازم مسجد شد. مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد. مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد. آن جوان جواب داد:
حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند و من غلام آن حضرت هستم.
مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند،پس رو به غلام کرده و گفت:
من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه ی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل تو منصب خود را (غلامی) به من واگذار کن و من غلام حضرت صادق علیه السلام باشم.
غلام گفت:
من باید این مسئله را از امام علیه السلام سوال کنم.
غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت می کشید از امام سوال کرد:
آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید؟
حضرت فرمودند: ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟
آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود. حضرت فرمودند:
مانعی ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی می توانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری.
غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت.آمد که از مسجد خارج شود حضرت او را صدا زده و فرمودند:
بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم:
روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان علیهم السلام پشت سر ایشان قرار می گیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آن ها قرار می گیرند، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد.غلام فکری کرده و گفت: من می مانم و از شما جدا نخواهم شد!
📔 بحارالانوار جلد 50
🌿🌿🌿
✍🏼 برای من که زیاد اتفاق افتاده، شما را نمی دانم...
هر وقت خواسته ام برای صاحب الزمان علیه السلام کاری کنم... هر چند کوچک... دنیا به من پیشنهاد فروش غلامی داده است و... چه بسیار...
چه بسیار فرصت هایی که به ارزانی فروختم...
بیایید چند روز تمرین کنیم که غلامی صاحب الزمان علیه السلام را فروشنده نباشیم...
#حکایت #خدمتگزاری
هدایت شده از ایستگاه روضه
Hazrate Abbas va Armani.mp3
3.18M
▪️دست او پنجره فولاد همه ادیان است...
#حکایت زیبای عنایت #حضرت_عباس_علیه_السلام به یک ارمنی!
الهی حاجت روا بشید همگی بحق آقا
حضرت_عباس_علیه_السلام😭😭💔
التماس دعای فرج
1004_48143150263297.mp3
4.85M
▫️ همه هلاک خواهند شد مگر کسی که...
#حکایت ملاقات احمد بن اسحاق با امام عسکری علیه السلام.
📚 کمال الدین ج۲، ص۳۸۴.
#دعا_برای_فرج
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
🔵حکایت
💎 نکند پردهی غفلت روی قلبمان بیفتد!
روزی چند نفر از یاران امام صادق سلام الله علیه بر آن حضرت وارد شدند و دیدند که ایشان فرش خانه را کنار زده، بر خاک نشسته و مانند مادر فرزندمرده به شدت در حال گریستن هستند، به طوری که گونههایشان رنگ باخته و قطرات اشک بر دامان ایشان میریزد و ناله سر داده و از سرِ درد میگویند: آقای من! غیبت تو خواب راحت را از من ربوده و بسترم را بر من تنگ کرده و آرامش قلبم را ستانده است.
حضرت صادق سلام الله علیه در پاسخ به تعجّب یارانشان میفرمایند:
به خاطر غیبت و تأخیر حضرت مهدی سلام الله علیه در ظهور و ایجاد شک و تردید در ایمان افراد و برگشتن اکثر آنها از دین، حزن و اندوه بر من مسلّط شده است.
امام صادق سلام الله علیه با علمی که خداوند به ایشان عطا نموده، وقتی به یاد امام زمان سلام الله علیه میافتند، میگریند و ناله میکنند، در حالی که هنوز غیبت حضرت مهدی سلام الله علیه به وقوع نپیوسته است.
پس رواست ما که در زمان غیبت ایشان هستیم، بنالیم و ضجّه بزنیم و لحظاتی را با خدای خود خلوت کرده و چند قطره اشک در غربت اماممان بریزیم و از ته دل، ظهورشان را طلب کنیم. نکند پردهی غفلت روی قلبمان بیفتد و سرما و تاریکی شب غیبت را احساس نکنیم. به خدا سوگند که او غریبترین است!
بیایید برای تعجیل در فرجشان دعا کنیم!
📚 کمال الدین، ج2
مطالب مشابه🔍: #حکایت