"نیما و محمد معین"
بیش از ۸۰ سال پیش در چنین روزهایی (۱۷ شهریور ۱۳۲۱)، محمدمعین(1293_1350) از رسالهی دکتریاش باحضور پورداوود و بهار و بزرگانی از ادب و فرهنگ روزگار خود دفاع کرد و اولین دانشآموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی در ایران نام گرفت.
معین که در لغتشناسی و تصحیح و دستور زبان و فرهنگ و ادب باستان و حوزههایی متعدد از زبان و ادب فارسی و فرهنگ و عرفان ایرانی_ اسلامی، شناخته شده بود و کمتر دانشآموختهی ادبیاتی را در این دههها میتوان نشان گرفت که به دقت و تواضع و خویشتنداری او تحقیق کرده و نوشته باشد.
نکتهی شگفتانگیز دربارهی او باور نیما (پدر شعر نو فارسی) است که در متن وصیتنامهاش، اینگونه از او سخن گفته است:
" ... بعد از من هیچکس حق دستزدن به آثار مرا ندارد؛ بهجز دکتر محمد معین، اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند، ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی و آل احمد با او باشند. به شرطی که هر دو با هم باشند؛ ولی هیچیک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر محمد معین که نسل صحیح علم و دانش است کاغذ پارههای مرا بازدید میکند. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیدهام مثل کسی است که او را دیدهام.
اگر شرعا میتوانم قیّم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیّم است؛ ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد... ."
#نیما
#معین
#ادبیات_فارسی
@mmparvizan
"کارگاه روایتشناسی
دکتر حمیدرضا شعیری
#دانشگاه_شیراز
#مرکز_پژوهشهای_زبان_و_ادبیات_فارسی
#بخش_زبان_و_ادبیات_فارسی
#ادبیات_کاربردی
@mmparvizan
"چند یادآوری دربارهی مازندران و شاهنامه"
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرش لاله و سنبل است
دیار مازندران، یکی از مکانهای مهمّ در داستانهای شاهنامه است که حکیم توس، بارها از آن یاد کرده؛ اما فارغ از اهمیت اساطیری_ تاریخی این نام در شاهنامه، میتوان دربارهی آن چند نکته مطرح کرد.
۱_ عمدهی پژوهشگران، مازندران اسطورهای_پهلوانی را با مازندران تاریخی یکی دانستهاند؛ بر این اساس داستان هفتخوان در بستر همین اقلیم رخ داده؛ حال آنکه اندکی از محققان، کوشیدهاند تفسیری دیگر از مکان مازندران شاهنامه ارائه کنند؛ تا آنجا که مکان این مازندران را هند یا یمن یا حتی شام و مصر دانستهاند که روایتهای اخیر، به دلایل ادبی و متنی دور از مقام تایید و اقناع، به نظر میرسد.
۲_ در اشعار شاعران قرنهای چهارم تا هفتم، علاوه بر فردوسی، از مازندران در جایگاه همین مکان تاریخی یادشده و این نکته میتواند تاییدکنندهی نظر غالب محققان باشد. شاعران در مدح ممدوحان بارها به داستانهای رستم و مازندران در جایگاه همین مکان تاریخی اشاره کردهاند و از آن برای ستایش ممدوحان منتسب به این دیار بهره بردهاند.
۳_ در شعر شاعران سدههای نخستین، بیش از توجه به طبیعت مازندران، به پیوند این دیار و دیوان و امور جادویی و شگفتانگیز اشاره شده است؛ ویژگیای که به تلقی شاهنامه از مازندران (سازگار با فرهنگ پیش از شاهنامه) و تاثیر آن بر ادبیات پس از آن بیارتباط نیست. اما چیزی که باید به خاطر داشت؛ تفاوت علت تلقی از دیو در منظومهی فکری ایرانیان اسطورهای_ باستانی شاهنامه در مقایسه با تلقی عصر ماست. قاعدتا دیوان و جادوان مازندران، ساکنان کهن این دیار یا شاید نمایندگان اقوام و نژادهای کهن ساکن این دیارند که فردوسی در شکل دیو آنان را توصیف کرده است. امور جادویی آنان قاعدتا مربوط به آیینهای مذهبی ساکنان کهن این دیار و تضاد آن با آیین راویان داستانهای پهلوانی است که در فرایند تغییر مذهبی در ایران، به آن تاخته شده است.
۴_ داستان هفتخوان (سازگاری مرحلهمرحله بودن آن با ویژگیهای دوردست و اقلیمی مازندران) و تاریکی و جادوانگی آن نیز کاملا سازگار با وضعیت جغرافیایی این محدوده، فضای مهآلود و جنگلی_ کوهستانی_ دریایی این دیار و دشواری تصرف آن، توسط ایرانیان ساکن مرکز یا شرق فلات ایران بوده است. رعب و وحشت حاکم بر فضاها و تضاد فضای ابری و تیرهی کوهساران و جنگلهای آن با جایگاه مقدس و روشن "مهر" در آیینهای ایرانی، از دیگر علل احتمالی نگاه منفی به مازندران در شاهنامه است.
پ.ن: به بهانهی زادروز جلال خالقی مطلق.
#مازندران
#شاهنامه
@mmparvizan
"بحثی دیگر در عدد وزنی"
در شعر فارسی اغلب اوزان رایج و پرتکرار، عدد وزنی زوج دارند و از آن میان، اعداد ۲۰ و ۲۲و ۲۴و ۲۶و ۲۸، بیشترین نمود را در اشعار یافتهاند؛ عدد نخست، در رباعی و اعداد دیگر در غزل و قصیده. بهندرت در شعر فارسی، وزنی کاربرد دارد که عدد زمانی آن بیش از ۲۸ باشد. اعداد زیر ۲۰ نیز معمولا محدود به اوزان رایج در مثنویاند. اگر وزن شعر کودک و نوجوان و برخی ترانهها را کنار بگذاریم، میتوان گفت که محدودهی عددی وزن مصراع در شعر فارسی عددی بین ۱۶ تا ۲۸ است.(البته از تکرار چهارگانهی مفعولاتن، مفاعلاتن، مفتعلاتن و ... عدد ۳۲ به دست میآید)
از آنجا که عدد وزنیِ حاصل، جمعِ طولِ هجاهای کوتاه و بلند است؛ با در نظر گرفتن بسامد بیشترِ هجای بلند در ساخت اوزان فارسی، کمتر وزن مقبولی با عدد وزنی فرد میتوان سراغ گرفت. برای مثال اوزانی که عدد وزنی آنها ۲۱ است؛ بیشتر اوزان کاغذیاند و در شعر کمتر کاربرد دارند؛ مثلِ
مستفعلن مستفعلن مستفعلن/ با من بیا با من بیا با من بیا
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن/ میسرایم در غزلها چشم او را
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن/ عجب سالی عجب سالی عجب سالی
که از سه بار تکرار رکنی با عدد وزنی ۷ ساخته میشوند و جزو اوزان مسدس سالمند و در کتابهای عروضی هم نشانهای از آنها میتوان یافت.
یا اوزانی غیر سالم چون نمونههای زیر:
مفاعلن مفاعلن مفاعلن فعل/ نیامدی نیامدی نیامدی گلم
مفتعلن مفتعلن مفتعلن فعل/ میکُشیام ای گُلِ من در غم خود؟ بکُش
و اوزانی دیگر به این سیاق که میتوان از چینش هجاها ساخت؛ اما آنچه مسلم است؛ عدد وزنی ۲۱ ترنّمی دیرپسند دارد و سخت بر گوشها و جانها مینشیند.
#محمد_مرادی
#عدد_وزنی
#عروض
@mmparvizan
"بنفشهی طبری"
همانگونه که پیش از این در یادداشتی نوشته شد؛ در شعر کهن، صفت "طبری" بیش از هم در وصف و ستایش "بنفشه" کاربرد داشته است.
تلقی همنسلان ما از گل بنفشه، عمدتا گونههای وارداتی چندرنگ و جعبهای، در روزگار ماست؛ هیاتی که در گلکاریهای شهری یا جعبههای کنار خیابان، بارها دیدهایم و به تصویر آن نیز در شعر معاصر نگریستهایم چون شعر "کوچ بنفشه" از شفیعی کدکنی:
در روزهای آخر اسفند/ کوچ بنفشههای مهاجر زیباست/ در نیمروز آخر اسفند/ وقتی بنفشهها را/ در جعبههای کوچک چوبی/ میآورند/ جوی هزار زمزمه در من/ میجوشد...
اما بنفشهی شعر کهن از منظر شکل هندسی و اندازه و رنگ تاحدودی متفاوت با این تلقی است:
همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر
چون به هم کردی بسیار بنفشهی طبری
(دیوان منوچهری)
در نمونهها، رنگ آن تیره و کبود وصف شده است:
هوا و خاک ز گرد و ز خون به گونه و رنگ
بنفشهی طبری گشت و لالهی نعمان
(دیوان مسعود سعد)
چنانکه در اشعار دیده میشود؛ دستهدسته بودن و در کنار هم رُستن از دیگر ویژگیهای این گیاه عطرآگین است:
صورتی همچو سرو غاتفری
نظم او چون بنفشهی طبری
(حدیقهی سنایی)
شاید به همین علت است که زلف و خط معشوق به بنفشه همانند شده است:
سمن شکفته ز نرگس چو زهره و پروین
فتاده بر گل سوری بنفشهی طبری
(دیوان قطران)
آن خط نو دمیده نگر بر دو عارضش
همچون بنفشهی طبری بر گل طری
(دیوان معزی)
همچنان زلف و دستهی بنفشه، هردو درهم تنیده و شکستهاند:
بنفشهی طبری را نگر به طرف چمن
چو پشت عاشق و زلف شکسته جانان
(دیوان ادیب صابر)
#مازندران
#شعر_فارسی
#سبک_خراسانی
@mmparvizan
"شهر مقدس قم و شاعران"
شهر قم در سدهها و قرون متمادی، از مراکز مهم علوم دینی و شاخههای فرهنگ و تاریخ شیعی بوده است؛ بهطوری که بسیاری از نامآوران تمدن شیعی در این دیار زیسته یا تحصیل کرده یا در بخشی از خاک آن آرمیدهاند.
هرچند این دیار اغلب جایگاه علوم مربوط به حوزههای علمیه و زبان و ادبیات عربی بوده؛ شاعران فارسیزبان نیز با این دیار پیوندهای گوناگون داشتهاند.
از جمله شاعران کهن، رکنالدین دعویدار قمی (درگذشته به آغاز سدهی هفتم) احتمالا سرآغاز رسمی شعر فارسی (از میان شاعران صاحب دیوان) در این دیار بوده است. در تذکرههای مربوط به این دیار نامهایی چون: ملک قمی و هجری قمی و شاطر عباس و دهها شاعر دیگر را میتوان سراغ گرفت که کمتر شناخته شدهاند و در سالهای اخیر نیز شاعرانی نامآور چون: علی موسوی گرمارودی و محمدعلی مجاهدی (پروانه) و بسیاری از شاعران جوان، پرچم شعر دینی را در این دیار بر افراشتهاند.
شهر قم از منظر پیوند با جریان شاعران حوزوی نیز جایگاهی درخشان دارد و حضور روحانیانی شاعر و مجتهدانی سخنور چون: فیض و فیاض و بسیاری دیگر از معاصران موید این جایگاه تاریخی است.
از منظری دیگر، حضور کریمهی اهلبیت حضرت فاطمه معصومه(س) در این شهر، از قرون قبل شاعران را برانگیخته تا اشعاری در ستایش ایشان و مرقد شریفشان بسرایند که علاوه بر اشارات پراکنده، از کهنترین سرودهها میتوان به شعری از فیاض لاهیجی داماد ملاصدرا اشاره کرد. البته شاعران عصر قاجار بیش از دیگر ادوار به ستایش آن حضرت توجه کردهاند که برخی چون: طرب اصفهانی سرودههایی درخشان در این حوزه دارند.
#قم
#شعر
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"امام حسن(ع) و شعر شاعران نخستین"
نخسین اشارهی موجود در شعر کهن، با موضوع امام دوم شیعیان(ع)، بیتی از دقیقی است که در آن، با عنوان "شبر" از آن حضرت یاد شده است. تا نیمهی نخست سدهی پنجم، جز یک بیت در دیوان فرخی و چند اشاره در ابیات منسوب به غضائری و بوسعید(متاخر از زمان)، نامی از آن حضرت نمیتوان دید؛ اما در اشعار و دیوانهای شاعران نیمهی دوم این قرن، از جمله منظومهی علینامه و اشعار ناصرخسرو و منظومهی یوسف و زلیخا (که قاعدتا مربوط به پس از این زمان نیست) و ابیات منسوب (محتملا متاخرتر) باباطاهر و...، اشاراتی متعدد به آن حضرت ثبت شده است.
اشارات ناصرخسرو به آن حضرت در کنار دیگر بزرگان شیعی است و او از امام دوم عمدتا با نام شبر یاد کرده است:
ای ناصبی اگر تو مقرّی بدین سخن
حیدر امام توست و شبر وآنگهی شبیر (دیوان، ص ۱۰۵)
رفتم به در آنکه بدیل است جهان را
از احمد و از حیدر و شبیر و ز شبّر
(همان، ص ۱۳۳)
حسین و حسن یادگار رسول
نبودند جز یادگار علی
(همان، ص ۱۸۶)
در مقدمهی یوسف و زلیخا نیز، از مهر پیامبر(ص) به حسنین(ع) اینگونه سخن آمده است:
حسین و حسن آن دو پور بتول
به یک جایگه در کنار رسول
بر ایشان همی بوسهدادی نبی
به دیدارشان شادمانه علی
کز ایشان همییافت آرام دل
قرار دل و رامش و کام دل
(یوسف و زلیخا، ص ۶)
مضمونی که اغلب کتابهای حدیثی اهل سنت و شیعه، آن را تایید کرده و روایاتی دربارهی آن ثبت کرده است.
از شاعران متمایز اواخر سدهی پنجم و آغاز قرن ششم در این موضوع، امیرالشعرا معزی است. شاعر نیشابوری در بخش تابید یکی از قصاید مدحیاش به سادات حسنی و حسینی، اشاره کرده است:
همیشه تا بُود از نسل حیدر کرار
میان آدمیاندر حسینی و حسنی
(دیوان، ص ۷۰۸)
او همچنین پس از ستایش امام علی(ع)، ابیاتی در شهادت حسنین(ع) سروده است. (بنگرید به همان، ص ۳۷)
شاخصترین شاعر نخستین در ستایش امام حسن(ع) سنایی غزنوی است. او در دیوان چندبار به آن حضرت تلمیح کرده؛ هرچند لقب مجتبی در دیوان او برای حضرت رسول(ص) انتخاب شده است. (بنگرید به دیوان، صص ۳۶۵ و ۴۷۰)
از شگردهای سنایی در حدیقه، افزودن بخش مستقل در ستایش حسنین(ع) در باب سوم منظومهی حدیقه است. سنتی که پس از او در آثار و منظومههای عرفانی، از جمله سرودههای عطار هم کاربرد مییابد:
بوعلی آنکه در مشام ولی
آید از گیسوانش بوی علی
قرهالعین مصطفی او بود
سیدالقوم اصفیا او بود...
(حدیقه، ص ۲۶۲)
#امام_حسن(ع)
#شعر_دینی
@mmparvizan
"آرامگاه پروین اعتصامی"
پروین (۱۲۸۵_۱۳۲۰) را برخی شاخصترین شاعر سنتیسرای زن فارسی میدانند. پدرش یوسف اعتصامالملک (۱۲۵۶_ ۱۳۱۶)، مترجم و منتقد و روزنامهنگار اواخر قاجار، در آشنایی او با محافل ادبی و آثار نویسندگان عمدتا کلاسیک و رمانتیک فرانسوی و تاثیر بر آثار او نقشآفرین بوده است.
آرامگاه ایندو که سالها در جوار آن برخی محافل و انجمنهای ادبی قم برگزار میشده؛ همچنان در یکی از حجرههای صحن امام رضا(ع) در حرم حضرت معصومه(س)، یادآور روزهای شعر و ادبیات ایرانزمین است.
#قم
#اعتصام_الملک
#پروین_اعتصامی
#شعر_زنان
@mmparvizan
"پیامبر(ص) و نخستین شاعران"
شعر فارسی از نخستین نشانههای آغازش، جلوهگاه سیما، سنت، سخنان و همچنین ستایش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بوده است.
نخستین تلمیح به آن حضرت در ادب فارسی، در خلال شعری که محمد بن مخلد سگزی به سال 251 و در ستایش یعقوب صفاری سروده، درج شده و پس از آن در دوران سامانی شاعرانی چون: رودکی و شهید بلخی از آن حضرت در اشعارشان یاد کردهاند.
از شاعران دوران سامانی، ابوطیب مصعبی وزیر نصربن احمد، در شعری که در شکایت از جهان سروده این گونه از وفات رسول(ص) به حسرت یاد کرده است:
صد و اند ساله یکی مرد غرچه
چرا شصتوسه زیست آن مرد تازی؟(شاعران بیدیوان)
بوشکور بلخی از نخستین شاعرانی است که به شفاعت رسول(ص) اشاره کرده، مفهومی که پس از او در اشعار دقیقی هم نمود یافته؛ همچنین حکیم میسری در مقدمهی دانشنامه ابیاتی در ستایش ایشان سروده است.
کسایی نیز در اشعار شیعیاش و بهویژه در قرینهی نام علی علیهالسلام بارها لب به ستایش پیامبر گرامی گشوده یا به توصیف پیوند آن دو بزرگوار پرداخته است:
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
(دیوان کسایی)
در شاهنامه نیز به صورت پراکنده ابیاتی در پیوند با آن حضرت یا در ستایش ایشان یا ظهور دین اسلام دیده میشود؛ اما یکی از مهمترین آثار منتسب به سدهی چهارم که از زیباترین اشعار آغازین ادب فارسی را در ستایش از رسول اکرم در بر گرفته، منظومهی ورقه و گلشاه عیوفی است. اهمیت این منظومه در موضوع مورد بررسی جدا از روایتهایی است که از حضور رسول(ص) در خلال داستان به میان آمده و با اسناد تاریخی و رویدادهای دوران رسول سازگاری ندارد. در پایان این مقال، ابیاتی را از دیباچهی ورقه و گلشاه و در ادامهی مناجات آغاز منظومه میآوریم:
گر از خاک ره بر نگیری سرم
روم مصطفی را شفیع آورم
سلام مِن العالم الحاکم
علی الروضه المصطفی الهاشمی
شفیع امم خاتم انبیا
سپهر رسالت مه اصفیا
شه آسمان قدر سیارهجیش
مه هاشمی آفتاب قریش
هزاران درود جهان آفرین
سوی روضه ی سیدالمرسلین
(ورقه و گلشاه)
#محمد_مرادی
#شعر_نبوی
@mmparvizan
"حکایت ضامن آهو: از پیامبر(ص) تا امام رضا"
یکی از جنبههای آشکار ادبیات دینی، شباهتهایی است که در توصیفها، اشارات، مفاهیم و داستانهای مربوط به معصومان گرانقدر دیده میشود. در تاریخ ادب اسلامی این مشابهتها بسیار است و بارها مضامین و مطالبی در زندگی و حیات و منش ائمه علیهمالسلام دیده میشود که نمونههایی از آن را در حیات حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) هم میتوان دید. این ویژگی بیش از همه مویّد سرچشمهی واحدی است که برای حیات آن بزرگواران و در نتیجه ادبیات مربوط به آنان میتوان در نظر گرفت.
از مضامین و مفاهیم ادبیات رضوی، اشاره به لقب ضامن آهو و داستانی است که دربارهی آن حضرت در ادب عامه و بهموازات آن ادب رسمی روایت شده است. آنچنان که در اسناد ادبی و تاریخی دیده میشود، این مفهوم در شعر رضوی کاربردی عمدتا متاخر دارد؛ اما در ادب عامه و حتی شعر شاعران محدودهی خراسان، از حدود قرنهای هشتم و نهم نشانههایی از این داستان را می تواندید.
نکتهی قابل تامل که بسیاری از کتابهای تاریخی و مذهبی اهل سنت و اهل شیعه نیز آن را تایید میکند؛ داستانی مشابه ضمانت آهو برای حضرت رسول(ص) است. برای مثال سدیدالدین محمد عوفی در جوامعالحکایات در بیان معجزات پیامبر میگوید:
"و از مشاهیر معجزات پیغامبر علیهالسلام یکی آن است که روزی به صحرا بیرون آمده بود. اعرابیی را دید دامی نهاده و آهویی را صید کرده، ... آن آهو به حضرت رسالت استعانت کرد و گفت: یا رسول الله، مرا بچهای است و گرسنه باشد؛ شفاعت کن تا صیاد مرا بگذارد؛ چندانک بروم و بچهی خود را ببینم و شیردهم و زود بازآیم... . اعرابی گفت: تو او را ضمان میشوی؟ گفت: بلی. اعرابی به جهت آنک تا محمد را علیهالسلام طیره* کند؛ آهو را بگذاشت، بر ظن آنک هرگز باز نیاید. چون یک ساعت بگذشت، آهو به تعجیل باز آمد و در دام صیاد رفت... ."
*شرمنده/ خشمگین
#ضامن_آهو
#حضرت_رسول(ص)
#امام_رضا(ع)
#جوامع_الحکایات
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan کانال ایتا