📌زنگ قافله
باد پیچید و دستی به سرو روی دشت کشید. آفتاب سوزناک بود و باطمع سعی داشت تمام صحرا را به آتش بکشد.
خاک فارغ از هوهوی باد و آتش سوزان صحرا، نگران بود و دلشوره عجیبی وجودش را در برگرفته بود.
کمی پیش ازباد شنیده بود که:
« کاروان حسین (ع) درراه است!»
دلش نمیخواست حسین پا به کربلا بگذارد، هرچند که از افسانهها شنیده بود قدوم حسین به هرجا که برسد، آنجارا آباد خواهد کرد اما...
اما اون نمیخواست به ازای آبادیاش طعم خون حسین را مزه مزه کند.
آهی کشید و در دل زمزمه کرد:
«هنوز امیدی هست، شاید حسین از تصمیمش بازگردد و پا به کربلا نگذارد!»
قبل اینکه کورسوی امید در دلش جان بگیرد صدایی شنید...
صدایی که به یکباره تمام حرارت و برافروختگی دشت را فرونشاند.
صدای گریه طفلی ۶ماهه، با صدای زنگ قافله درهم آمیخته بود....
{ورود کاروان اباعبدالله به صحرای کربلا❤️🩹}
بههمت: گروه رسانه مجمع آل یاسین🌿
#دوم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98