📌آزاده ترین
دلش لرزیده بود و انکاری برایش نداشت.
عرق سردی بر تنش نشسته بود، عرق شرم بود یا ترس نمیدانست اما هرچه بود، احساسی مانع میشد که چشمانش را ببندد و مقابل حسین(ع) شمشیر بکشد.
خودش هم نفهمید چرا وقتی ندای «هل من ناصر ینصرنی» رااز زبان حسین شنید؛ همزمان با دست و دلش تمام وجودش درهم فروریخت...
هرقدمی که بسوی حسین برمیداشت تعلقاتش کمرنگ و کمرنگتر میشدند و
هربار که برای یاری حسین شمشیر بالا میبرد و میجنگید؛ ذرهذره از بند دل اسیرش رها میشد و به دریای عشق حسینابنعلی سرازیر!
دقایقی گذشت...
دیگر نا و نوایی برای حر نمانده بود.
حر با جسمی متلاشی اما روحی صیقلی و جلایافته روی زمین افتاده بود.
درست شنیده بود که میگفتند: حسین، سفینةالنجات عالم است!❤️🩹
همانطور که سر به زانوی کشتی نجاتش گذاشته بود به سختی لب زد:
«مرا ببخش؛ ببخش که اسیر نفسم بودم و دیر شناختمت!»
حسین اشکهای حر را پاک کرد و به نگاه بیرمقش لبخند زد:
«از حالا به بعد تو آزادی، آزادهتر از هر آزادهای!»
حُر با قلبی که از آرامش سرشار بود، آرام چشمانش را بست.🕊
{تقدیم به آزادهترین آزادهی کربلا، حُرابنیزیدریاحی❤️🩹}
#چهارم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
#علوم_پزشکی_قم
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98