eitaa logo
🌏معلم نیوز🌏
113 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
35 فایل
اهالی خیابان معلم ساری
مشاهده در ایتا
دانلود
آخه این چه رسمیه!!!🤷‍♀ کجاش قشنگه!!!🤔 چرا باید هر لحظه از تمام زندگی تون عکس بفرستید !!! یا اینکه مثلا از امشب میبینیم ،عکس پرو فایل ها و استوری ها عوض میشه ... میشه عکس و فیلم سفره ی شب یلدا ... هرچی رنگارنگ تر و طویل تر... پر بازدید تر و تحسین برانگیز تر😐 و البته حسرت برانگیز تر برای یه عده .. ❌اقا لطفا نکنید اینکارو‼️ تو این اوضاع گرونی ،شاید یکی شرمنده خانم و بچه هاش شد ‼️ شاید دل یه طفل معصوم شکست و اب شد ‼️ اگه توفیق کمک کردن به دیگران ندارید ،لااقل داغ هم به دل دیگران نزارید 🌹با تشکر 🌹 در کنار خانواده هاتون خوش باشید 🍃 معلم نیوزhttps://eitaa.com/moalemnews_sari
سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟ ۱نفر کیامخالف؟ همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن** بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بودシ💔! حقیقتا خیلی خیلی قشنگ بود!*🥲🥲
میگفت: پسر بچه فلجے را دیدم ڪه به خدا مےگفت: "خدایا ممنونم ڪه مرا در مقامے آفریدے ڪه هر ڪس مرا مےبیند، مهربانیتت را یاد مےڪند و تو را شڪر مےڪند. .
میگفت‌اقامصطفی‌صدرزاده باپول‌توجیبیش اراذل‌محل‌رو‌می‌برد‌استخر؛ می‌گفتیم: مصطفی‌چرا‌این‌کارو‌میکنی..؟! می‌گفت: «دوساعت‌کمتردیگران‌رو‌اذیت‌کنند..❤️‍🩹!»