eitaa logo
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
3.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
27 فایل
💠در دستگاه امام حسین مسابقه، مسابقه دیده نشدن است💠 🍂این کانال وابسته به هیچ ارگان و... دولتی نیست...!!! جهت حمایت وپشتیبانی از برنامه تلویزیونی "حسینیه معلی" +جهاد تبیین🍂 جهت ارتباط بامدیر کانال👇 @mojtaba_sp "تبلیغات" 👇 @hoseiniyehmoalla
مشاهده در ایتا
دانلود
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_یازدهم #ویشکا_۱ ساعت دو بعد ظهر ڪلاس اندیشه اسلامے داشتیم موضوع ڪلاس در مورد هدف خلقت بود ا
پگاه با هیجان زیاد مشغول تعریف خاطرات خنده دار شد نگین نگاهے به من ڪرد ویشڪا خیلے توے فڪر هستے،لبخندے زدم نه داشتم خاطره ے پگاه را گوش مے ڪردم نیم ساعت بعد به مرڪز خرید رسیدیم پگاه جلوے مرڪز ماشین را پارڪ ڪرد داخل مرڪز رفتیم سالن بزرگ ڪه دور تا دور آن فروشگاه هاے زیادے بود ڪه در آن اجناس مختلف به فروش مے رسد،به سمت فروشگاه ے رفتیم ڪه انواع مانتو در آن وجود داشت مانتوها رنگ هاے شاد و بسیار دلنشین بودند،بیست دقیقه اے زمان گذاشتم تا توانستم چند تا مانتوے بلند و رنگ شاد انتخاب ڪنم و به سمت پیشخوان فروشنده بردم تا هزینه را پرداخت ڪنم پگاه جلو آمد این مانتو ها ڪه انتخاب ڪردے خیلے بلند هست ببین آن طرف فروشگاه مانتو هاے جلو باز با ڪلے طرح وجود دارد آن مانتو ها خیلے ڪوتاه هستند اصلا احساس راحتے نمے ڪنم وقتے آن ها را مے پوشم از فروشگاه بیرون آمدیم نگین نگاه عصبانے به من ڪرد ویشڪا بیست دقیقه هست ما توے این فروشگاه منتظر هستیم آن وقت تو این مانتو ها را خریدے اگر قرار بود این را بخرے پس براے چے به ما گفتے برای خرید بیایم؟! عزیزم چرا ناراحت می شوی ؟ به نظرم خیلے مانتو هاے زیبایے خریدم من واقعا این را دوست داشتم بیاید برویم توے ڪافه ے طبقه ے بالا دورهم یڪ قهوه مےخوریم و صحبت می ڪنیم به سمت پله برقے رفتیم نگین و پگاه هم چنان اخم ڪرده بودند و صحبتے نمے ڪردند وارد ڪافه شدیم ، فضایے آرام با موزیڪ ملایم یک میز خالے با سه صندلے در گوشه ے سمت راست ڪافه قرارداشت روے صندلے ها نسشیم مرد جوانے به طرف آمد در حالے منو را روے میز قرار مے داد منتظر ثبت سفارش شد، بعد از رفتن مرد جوان پگاه روبه من ڪرد ویشڪا راستش را بگو واقعا چه اتفاقے افتاده ڪه تو این قدر تغییر ڪردے ؟ اتفاق خاصے نیفتاده فقط با پوشیدن این سبڪ لباس ها و آرامش ڪمتر احساس امنیت بیشترے مے ڪنم پگاه لبخند تمسخر آمیزے زد فڪر نمے ڪنم این حرف استدلال درستے باشد مرد جوان سفارش ها را به سمت ما آورد و مشغول خوردن شدیم براے آخر هفته برنامه تان چطور هست ؟ ممڪن هست با دوستان پدرم به مسافرت برویم مشخص نیست😐 اگر فرصت دارید دورهم یڪ تفریح برویم نویسنده :تمنا ☺️🥰
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_دوازدهم #ویشکا_۱ پگاه با هیجان زیاد مشغول تعریف خاطرات خنده دار شد نگین نگاهے به من ڪرد ویش
ساعت هشت شب وردشاد پنج بار تماس گرفته بود من گوشیم روے حالت سڪوت بود و متوجه نشده بودم پگاه تا خانه مرا رساند با ڪلید در آپارتمان را باز ڪردم وارد سالن شدم مامان جلو آمد ویشڪا چقدر دیر آمدے ؟ سلام بابا خوش آمدے ! سلام دخترم عزیزم بیا بنشین چقدر دیر ڪردے ؟ من بهت گفتم امشب بابا مے خواهد دورهم باشیم زود بیا خانه بابا جان من میرم لباس ها را عوض ڪنم تا بیام با شما صحبت ڪنم باشه جان بابا به سمت پله ها رفتم این قدر خسته بودم ڪه به زور پاهایم راحرڪت مے دادند در اتاق راباز ڪردم یڪ لباس راحتے خیلے زیبا انتخاب ڪردم و پوشیدم دوباره از پله ها پائین رفتم به سمت آشپزخانه رفتم مامان در حال چیدن میز شام بود من هم سالاد را از یخچال بیرون آوردم قاشق و چنگال ها را داخل بشقاب ها چیدم مامان نگاهی به بابا کرد احسان بیا شام آماده هست بابا گوشے را روے میزگذاشت روے صندلے نشست ، هر چهار نفر دور میز جمع شدیم و شروع به صحبت ڪردیم ویشڪا چند وقتے میشود خیلے عوض شده هر چقدر دلیل را مے پرسیم نمے گوید ویشڪا چے شده چیزے نشده بابایے احسان آن شب توے مهمانے روژین هم شرڪت نڪرد شایان این قدر از دستش ناراحت شده است بابا سرش را به سمت پائین برد نگاهے به بشقاب ڪرد قاشق چنگال را ڪنار گذاشت ویشڪا چرا آن شب را چرا به مهمانے نرفتے تو ڪه از علاقه ے شایان به خودت آگاه هستے شایان هیچ علاقه اے به من ندارد همه ے رفتارهاش ظاهرے هست ویشڪا بس ڪن چقدر در مورد پسر عمه ات گستاخانه صحبت مے ڪنے مامان بابا اجازه بدید دورهم غذا بخوریم من دنیام با شایان خیلے متفاوت هست من نمے خواهم با شایان رفت و آمد ڪنم ویشڪا در مورد این موضوع باید توضیح بدے بابا صحبت خاصے ندارم ببخشید من میل ندارم با ناراحتے از پله ها بالا رفتم در باز ڪردم روے تخت نسشتم اشڪ صورتم را جارےشد فڪر نمے ڪردم این قدر ضعیف باشم چند دقیقه بعد گوشے رابرداشتم به نرگس پیام دادم سلام نرگس جان خوبی پنج دقیقه بعد دینگ گوشے به صدا آمد سلام عزیز دلم ممنون شما چطورے؟! نرگس جان حالم زیاد خوب نیست میشود با حاج آقا صحبت ڪنم باشه عزیزم هماهنگ مے ڪنم براے هفته ے دیگر خبرش را بهت مے دهم واقعا ممنون بعد از پیام گوشے را ڪنار گذاشتم و روے تخت دراز ڪشیدم وچشمانم را بستم تا بدون فڪر به خواب بروم نویسنده :تمنا 🤍🌹
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_سیزدهم #ویشکا_۱ ساعت هشت شب وردشاد پنج بار تماس گرفته بود من گوشیم روے حالت سڪوت بود و متوجه
نگاهے را به ساعت مچے ڪردم یڪ ربع به چهار را نشان مے داد زمان زیادے نداشتم مسافت دانشگاه تا پایگاه زیاد بود پگاه نگاهے به من ڪرد ویشڪا چے شده چقدر آشفته هستے ؟ ساعت چهار و نیم قرار دارم، پگاه : با چه ڪسے ؟ با ڪے از دوستان تازه آشنا شدم پگاه شروع ڪرد به شوخے پگاه حالا دیگر ما دوستت نیستم رفتے دوست جدید پیداڪرد نگین لبخندے زد و چیزے نگفت باعجله خداحافظے ڪردم ، از دانشگاه خارج شدم به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم پنج دقیقه بعد اتوبوس در ایستگاه توقف ڪرد سوار اتوبوس شدم در سمت راست اتوبوس ڪنار یڪ دختر نوجوان نسشتم،دختر نگاهے به من ڪرد و با اشاره مرا متوجه ڪرد ڪه موهایم بیرون آمده روسرے را مرتب ڪردم و در فڪر فرو رفتم بعد از بیست دقیقه در ایستگاه پیاده شدم و سوار اتوبوس دیگرے شدم تا به پایگاه بروم ،اتوبوس دوم خیلے شلوغ بود ڪنار درب اتوبوس ایستاده بودم و با دست راست میله ے ڪنار در را گرفتم گوشیم زنگ خورد نرگس پشت خط بود سلام عزیزم ڪجایے سلام نرگس جون شرمنده ڪلاس هاے دانشگاه طول ڪشید تا ده دقیقه دیگر پایگاه میرسم باشه عزیزم انشاءالله تماس را قطع ڪردم دستانم عرق ڪرده بود و در وجودم گرماے زیادے احساس مے کردم در دلم آشوب بود چون نمے دانستم باید چه سوالاتے را از حاج آقا بپرسم اتوبوس در ایستگاه توقف ڪرد پیاده شدم از ایستگاه تا پایگاه مسافت زیادے نبود وارد پایگاه شدم برخلاف هفته ے پیش پایگاه خلوت بود و برنامه شروع نشده بود نرگس جلو آمد. سلام عزیزم سلام نرگس جون ببخشید دیر شد به سمت سالن رفتم به حاج آقا سلام ڪردم بعد از دریافت جواب سلام روبروے حاج آقا نسشتم حاج آقا در خدمتتان هستم ماجرا از جایے شروع مے شود یڪ شب من با خانواده بحث داشتم ڪه نمے خواهم در مهمانے شرڪت ڪنم و از خانه بیرون رفتم و درگیر مزاحمت خیابانے شدم بعد همسر نرگس با آن دو نفر برخورد ڪردند و من با نرگس آشنا شدم، به تدریج طرز پوشش تغییر ڪرد و باعث اعتراض خانواده و دوستان شد اما خودم احساس آرامش بیشتر دارم اما دوست دارم دلایل زیاد تری در مورد حجاب بدانم. حاج آقا با دقت به صحبت هاے من گوش داد. حاج آقا در این جا چند دلیل مطرح مے شود 1- سلامت جسمے دلیل بیشتر بیمارے هاے جسمے بخاطر وجود اضطراب است در زمینه حجاب اضطراب ناشے در پوشش و عدم آرامش ڪافے سبب مے شود 2- زمینه سازے رشد علمے وقتے فڪر ما اسیر لباس پوشیدن و آرایش هاے مختلف باشد و نوع رفتارے ڪه در مقابل نامحرم داریم باعث مے شود هیجان و اشتیاق ما نسبت به زمینه هاے علمے و فعالیت هاے آموزشے ڪمرنگ مے شود. 3- ارزش والا زن در اسلام جامعه اسلامی یڪ خانم مسلمان ارزش زیادے در جامعه دارد ڪه بخواهد خود را با پوشش نامناسب براے دیگران عرضه ڪند این ڪار باعث مے شود،شخصیت او پایین بیاید چون هر چیز با ارزش پوشیده است مانند یڪ ڪادو ڪه براے تقدیم به دوست ڪاغذ ڪادو مے بچیم صحبت هاے حاج آقا را با دقت گوش دادم و به فڪر فرو رفتم دلایل بسیار جالبے بود بخصوص در ارزش بالاے خانم در جامعه ..... نویسنده :تمنا❤️😍
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_چهاردهم #ویشکا_۱ نگاهے را به ساعت مچے ڪردم یڪ ربع به چهار را نشان مے داد زمان زیادے نداشتم مس
ساعت روے دیوار پایگاه پنج عصر را نشان مے داد دختران نوجوان و جوان وارد پایگاه شدند و بعد از سلام و احوال پرسے با نرگس به حاج آقا سلام ڪردند و منتظر سخنرانے ایشان شدند حاج آقا بلند شد و روے منبر نشست با گفتن ڪلمه ے بسم الله الرحمن الرحیم ادامه ے مبحث قبل را توضیح دادند به سمت آشپزخانه رفتم و روبه نرگس نرگس جون پذیرایے امروز به چه صورت هست داخل ڪلمن شربت هست اگر زحمتے نیست لیوان را پر ازشربت ڪن تا بعد از پایان سخنرانے حاج آقا یڪے از دخترها تعارف ڪند باشه عزیزم🥰 نرگس از آشپزخانه بیرون رفت با نگاهم او را دنبال ڪردم فڪرم درگیر صحبت هاے حاج آقا بود چند دقیقه بعد نرگس چند سینےشیرینے آورد ویشڪا جون شیرینے ها بعد از مراسم با شربت تعارف ڪنید من میروم تا به سخنرانے حاج آقا را گوش بدهم بعد از تمام شدن سخنرانے سینے شربت را برداشتم به سمت دختران تعارف ڪردم یڪے از دختران نوجوان هم سینے شیرینے را آورد زمانے حاج آقا پایگاه را ترڪ ڪردند نرگس دست مرا گرفت و هر دوبه سمت دختران رفتیم و مشغول گفت و گو شدیم ساعت هشت شب به خانه برگشتم چشمانم سرخ شده بود و پاهایم توان حرڪت نداشت به سختے از پله ها بالا رفتم مامان وقتے مرا با این وضع دید ویشڪا چے شده ؟ هیچے خیلے خسته هستم میروم بخوابم شایان مے خواهد تو را ببیند فردا شب ساعت هشت می آید دنبالت تا با هم برید رستوران برنامه اے براے فردا نداشته نباش احساس ڪردم حرارت بدنم زیاد شد دستانم عرق ڪرد وقت مناسبے براے بحث نبود فقط یڪ ڪلمه باشه.... گوشے چند بار زنگ خورد تا در آخر توانستم پاسخ بدهم شایان پشت خط بود سلام ویشڪے جون سلام شایان اووو چقدر سرد ، من تا پنج دقیقه دیگر میرسم در خانه شما بیا پائین تا برویم درحالے ڪه صورتم سرخ شده بود و دستانم عرق ڪرده بود باشه از پله ها پائین رفتم مامان جلو آمد واے ویشڪا این چه لباسے هست پوشیدے ! چه مشڪلے دارد ؟ خیلے بلند هست برو مانتو قرمز را بپوش ڪه جلو باز هست من با این لباس راحت هستم در آپارتمان را باز ڪردم داخل ڪوچه رفتم شایان درست وسط ڪوچه ایستاده بود چند بوق زد تا جلب توجه ڪند به سمت ماشین رفتم در جلویے را باز ڪردم روے صندلی نسشتم سلام خانم خوشگل این چه قیافه اے هست براے خودت درست ڪردے سلام چه عیبے دارد ؟ شایان لبخند تمسخر آمیزے زد حتے یڪ رژ لب به لب هات نیست خیلے صورتت بے روح شده چیزے نگفتم و یڪ لبخند ترحم آمیز تحویل شایان دادم در مسیر طول صحبت نڪردم شایان هم اگر صحبتے مے ڪرد با بله یا خیر پاسخ مے دادم به رستوران رسیدیم شایان ماشین را ڪنار جدول پارڪ ڪرد هر دو پیاده شدیم و به سمت رستوران رفتیم رستوران بزرگ در سالن تعداد زیادے میز و صندلے هاے مجلل و تاج دار وجود داشت،در سمت راست تعداد زیادے میز بود ڪه روے آن انواع سوپ ها ، دسر ، سالاد موجود بود در ڪنار میر سلف ، میز صندوق دار بود خانمے جوان با لباس فرم مشکی با نوار هاے قرمز ڪه دور مقنعه نشسته بود موهاے خودش را هم بیرون گذاشته بود با خودم فڪر ڪردم چرا ارزش خودش را این قدر پائین مے آورد و با این ظاهر ڪار مے ڪند پیشخدمت با ظاهرے آراسته جلو آمد از قبل میز هماهنگ ڪرده بودید شایان با علامت سر بله گفت پیشخدمت ما را به میز راهنمایے ڪرد فضایے ڪه براے نشستن هماهنگ ڪرده بود دارے میز بزرگ روے آن چند گلدان زیبا و بافاصله از گلدان ها شمع هاے تزیینے قرار داشت و هر دوبه طرف میز رفتیم من روے یڪے از صندلے ها نسشتم شایان هم روبروے من نشست با لبخند فضاے رستوران چطور هست؟ خیلے زیبا است براے چے این همه هزینه ڪردے ؟ قرار است یڪ شب با هم باشیم من بخاطر تو خیلے ڪار ها انجام میدهم صورتم سرخ شد احساس مے ڪردم دورنم داغ شد سرم را پائیین آوردم چیزے نگفتم خیلے سعے ڪردم با شایان حرف بزنم اما نتوانستم حرف اصلے را بگویم نویسنده :تمنا❤️☘
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_پانزدهم #ویشکا_۱ ساعت روے دیوار پایگاه پنج عصر را نشان مے داد دختران نوجوان و جوان وارد پایگ
زمان زیادے طول نڪشید ڪه شام را با میز رستورانے آوردند پیشخدمت غذا ها را جلوے ما گذاشت رفت تا دسر ها را بیاورد مشغول خوردن غذا شدیم من چند قاشق از غذا را خوردم و قاشق را ڪنار بشقاب قرار دادم نگاهے به شایان ڪردم مشغول خوردن غذا بود با نگاه من سرش را بالا آورد چیزے شده از سر شب تا مے خواهے چیزے بگویے اما نمےتوانے بگویے شایان دنیاے من و تو خیلے متفاوت هست من الان حدود یڪ ماه هست ڪار هایے ڪه قبل انجام مے دادم را دوست ندارم انجام دهم متوجه منظورت نمے شوم من دیگر مثل قبل دوست ندارم به مهمانے هاے این سبڪے بروم یا مانتو هاے جلو باز بپوشم شایان سڪوت ڪرد پیشخدمت دسر ها را آورد و روے میز چید در سڪوت مشغول خوردن غذا شدیم حدود یڪ ساعت در رستوران بودیم بعد از بلند شدیم و به سمت در خروجے رفتیم شایان به پیشخدمت در رستوران انعام داد و از دستوران خارج شدیم،سوار ماشین شدم ڪ سرم را به شیشه چسباندم و در فڪر فرو رفتم شایان هم تا در آپارتمان هیچ صحبتے نڪرد بعد از پیاده شدن از ماشین ممنون بابت امشب شب خوبے بود بیا برویم داخل نه عجله دارم عمه تنها هست سلام برسان ..................................... بابا روے مبل نشسته مشغول دیدن فیلم بودند سلام سلام دختر بابا چه خبر شایان چرا داخل نیامد ؟ عمه تنها بود عجله داشت امشب چطور بود با شایان صحبت ڪردے در مورد چے ؟ دختر بابا این قدر ڪم حافظه نیست ! فرصت نشد براے چے فرصت نشد امشب ڪه خیلی وقت مناسبے بود نه مامان دنیاے من و شایان خیلے متفاوت هست. این جمله را گفتم و به سمت اتاق رفتم در را باز ڪردم و روے تخت دراز ڪشیدم بدون این ڪه لباس ها را عوض ڪنم چشمانم را بستم و خوابیدم. نویسنده :تمنا 🙏🏻🌱
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_شانزدهم #ویشکا_۱ زمان زیادے طول نڪشید ڪه شام را با میز رستورانے آوردند پیشخدمت غذا ها را جلو
با صداے باز شدن در اتاق ،چشمانم را باز کردم بابا در حالے ڪه لبخند مے زد وارد اتاق شد دختر بابا چقدر خوابیدے ! واے خیلے خسته بودم بیا پائین دخترم همه منتظرت هستند دورهم صبحانه بخوریم بلند شدم تختم را مرتب ڪردم به سمت دستشویے رفتم صورتم راشستم و از پله ها پائین رفتم خواهر چقدر خوابیدے به به چه میز صبحانه اے ویشڪا بنشین با هم صحبت ڪنیم عمه دیشب تماس گرفت تو به شایان گفتے دنیاے من با تو خیلے متفاوت هست هنوز لقمه ے نان را در دهانم نگذاشته بودم دستم را پایین آوردم حرارت بدنم بالا رفت با خودم گفتم شایان هنوز نرسیده خانه ماجرا را ڪف دست عمه گذاشته است مامان دوباره صدایم زد ویشڪا پاسخ سوال من را بده بله دقیقا همین را گفتم چرا باید دنیا تو با شایان متفاوت باشد شایان پسر مناسبے هست چه چیزے از او تو را ناراحت ڪرده است لقمه نان را در دهانم گذاشتم سڪوت ڪردم بعد از چند لحظه شروع به صحبت ڪردم من اصلا دلم نمے خواهد مثل قبل زندگے ڪنم دوست ندارم رفتار هاے ڪه در این چند سال انجام مے دادم را تڪرار ڪنم هدف زندگے ما خرید بهترین لباس ها وخوردن بهترین غذا ها نیست من مے خواهم متفاوت از گذشته زندگے ڪنم بابا نگاهے متعجب به من ڪرد چطور به این نتیجه رسیدے زندگے ما خیلے ارزش دارد پس باید به درستے از آن استفاده ڪنیم و به چیز هاے ڪم اهمیت نپردازیم از روے صندلے بلند شدم به سمت اتاق رفتم در اتاق را ڪه باز ڪردم گوشے را از روے تخت برداشتم و با نرگس تماس گرفتم بعد از شنیدن چند بوق ارتباط برقرار شد سلام عزیز دلم سلام نرگس جان خوبے خانم چه خبر خیلے خوب نیستم امروز وقت دارے امروز با هم صحبت ڪنیم بله عزیزم یڪ ساعت دیگر آزاد هستم نظرت در مورد پارڪ فدک چیست ؟ ویشڪا : عالیه بعد از قطع تماس اتاق را جمع و جور ڪردم و آماده شدم تا به محل قرار بروم از پله ها پائین رفتم دختر بابا کجا میرے ؟ با دوستم قرار دارم مے خواهے برسونمت نه خودم میروم صبر ڪن ! مےخواهم باهات صحبت ڪنم، وردشاد به اتاقش رفت تا آماده شود بابا نگاه پرسش گرایانه را به من ڪرد سرم را پائین انداختم تا در تیرس نگاهش نباشم نمے خواهے در مورد دوست جدیدت صحبت ڪنے فرصت شد در موردش باهاتان صحبت مے ڪنم از اتاق بیرون آمد هر دو به سمت پارڪینگ رفتیم و سوار ماشین شدیم ویشڪا چرا این قدر لجبازے مے ڪنے خوب بگو چے باعث شده علاقه ات تغییر ڪند در حالے ڪه از پارڪینگ خارج می شدیم ببین الان من با فردے قرار دارم ڪه باعث شد مسیر زندگے من تغییر ڪند وردشاد نگاه تعجب برانگیز به من ڪرد نڪند معجزه ڪرده است نه ، نرگس مسئول پایگاه فرهنگے من در برنامه هاے فرهنگے شرڪت ڪردم و از جمع صمیمے آن ها خوشم آمد باعث شد ڪم ڪم پوشش هم تغییر ڪند در حالے ڪه وردشاد خنده اے ڪرد . پس اسمش نرگس ببین داداشی همسر دارد خیالات برندارد. نویسنده :تمنا ❤️😊
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_هفدهم #ویشکا_۱ با صداے باز شدن در اتاق ،چشمانم را باز کردم بابا در حالے ڪه لبخند مے زد وارد
نگاهے به قفسه هاے ڪتابخانه ڪردم به سمت ڪتابدار حرڪت ڪردم با اشاره سر به او سلام ڪردم خانم ڪتابدار به آرامے پرسید خانم ڪتابدار : چه ڪمڪے مے توانم به شما بڪنم ؟ من به دنبال ڪتابے ڪه مے گردم ڪه هدف خلقت را توضیح داده باشد قفسه هاے سمت چپ ڪتاب هاے دینے ، عقیدتےهست اجازه دهید ڪد ڪتاب مورد نظر را جستوجو ڪنم بعد از چند لحظه 07۵ این ڪتاب مے تواند به شما کند به سمت ڪتاب هاے مورد نظر رفتم ڪتاب را از قفسه هاے چوبے ڪتابخانه بیرون ڪشیدم و به سمت میز صندلی ها رفتم ڪتابے ڪه در دست داشتم قطور از ڪاغذ گلاسه بود چند صفحه از ڪتاب را مطالعه ڪردم. ڪه چشم من به آیه اے افتاد ڪه خیلے مرا متعجب ڪرد ما خلقنا الجن و انس الا الیعبدون جن و انسان را نیافریدم جز براے این ڪه عبادت ڪنند در ادامه ے مطلب به این موضوع اشاره شد هدف انسان عبادت و بندگے خدا است به طورے ڪه هر ڪارے ڪه انسان انجام میدهد اگر در مسر خدا باشد باعث تقرب خدا مے شود مانند خوابیدن ، خوردن،راه رفتن ،درس خواندن حس معنوے خاصے در وجودم برانگیخته شد احساس مے ڪردم به خدا نزدیڪ تر شدم گوشے را برداشتم شماره ے پگاه را جستوجو ڪردم بعد از چند لحظه تماس برقرار شد پگاه: سلام خانم سلام پگاه جان خوبے ممنون چے شده چقدر آرام صحبت مے ڪنے ؟ براے میان ترم اندیشه اسلامے به ڪتابخانه آمدم تا درمورد هدف خلقت تحقیق ڪنید ،مطلبے خواندم ڪه خیلے براے من تعجب برانگیز بود مے خواهم با هم صحبت ڪنیم میاے به ڪتابخانه ؟ . نشانے را بفرست اما ویشڪا خیلے تازگے ها ڪار هات روے مخ هست بعد از قطع تماس گوشے را روے میز گذاشتم بلند شدم ڪتابخانه به سمت در ورودے رفتم در روبه روے حیاط باز مے شد وارد محوطه چمن شدم و ڪمے راه رفتم تا هوا عوض ڪنم دوباره به ڪتابخانه برگشتم گوشے را برداشتم و با نگین تماس گرفتم بعد از شنیدن چند بوق اشغال شد دوباره تماس را برقرار ڪردم اما نگین دوباره اشغال ڪرد خیلے تعجب ڪردم نگین همیشه تماس مرا زود پاسخ مے داد به سراغ ڪتاب رفتم و مشغول مطالعه ادامه مطلب شدم ڪه صداے پیس پیس به گوشم رسید سرم را بلند ڪردم پگاه درست روبروے من ایستاده بود با ظاهرے نه چندان مناسب و مانتوے ڪوتاه و چهره ے با آرایش سلام✋🏻 چے شده با این عجله مرا تا این جا ڪشاندے ؟ بیین در این ڪتاب نوشته است انسان هر ڪارے ڪه انجام دهد اگر براے خدا باشد عبادت محسوب مے شود حتے درس خواندن ،خوابیدن پگاه با چشمان گشاده به من نگاه مے ڪرد خوب الان بخاطر همین یڪ جمله مرا این همه را ڪشاندے پاشو میان ترم بیست من براے میان ترم نمے گویم منظورم هدف از زندگے هست. ویشڪا جون وسایلت را جمع ڪن برویم مے ترسم این جا بمانے یڪ فیلسوفے چیزے بشوے. از روے صندلے بلند شدم وسایل را جمع ڪردم ، با دو ڪتابے ڪه از ڪتابخانه برداشته بودم به سمت ڪتابدار رفتم این ڪتاب ها را امانت مے برم ڪتابدار ڪتاب را ثبت سیستم ڪرد بعد از دریافت ڪتاب به سمت در ورودے رفتم پگاه با چهره ے گرفت درب ڪتابخانه ایستاده و منتظر من بود. نویسنده :تمنا 😉🌹
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_هجدهم #ویشکا_۱ نگاهے به قفسه هاے ڪتابخانه ڪردم به سمت ڪتابدار حرڪت ڪردم با اشاره سر به او س
به سمت ماشین پگاه رفتیم در سمت جلو را باز ڪردم به آرامے روی صندلے نشستم پگاه در حالے ڪه روے صندلے مے نشست ڪیف خود را روے صندلے عقب قرار مے داد نگین از تو دلخور شده براے چے ؟ این رفتار هاے ڪه تو انجام می دهے من هم دلخور شدم چه برسد به نگین ڪه اصلا توے این فاز ها نیست نگاهے به پگاه ڪردم حدس میزدم تغییر رفتار من باعث دلخور شدن آن دو بشود سڪوت ڪردم و نگاهے به آدم هاے توے خیابان ڪردم هرڪدام در پے افڪار خویش بودند در فڪر فرو رفتم ناگهان با صداے پگاه به خودم آمدم ٱه لعنتے روشن نمے شود چے شده هر چقدر استارت مے زنم روشن نمے شود مے خواهے با پدرت تماس بگیر اصلا حرفش را نزن بابا این ر خودش را غرق در ڪار ڪرده ڪه فرصت نمے ڪند دوباره سڪوت ڪردم بار پگاه گوشے برداشت بعد از جستوجو شماره با یڪ مرڪز تماس گرفت ماشین دویست شش سفید در خیابان نیاز به تعمیر دارد چند دقیقه دیگر براے امداد مے آیید ؟ بعد از قطع تماس نگاهے به من ڪرد ویشڪا زمان زیادے طول میڪشد تا براے تعمیر ماشین بیایند نظرت چے هست ڪمے در خیابان قدم بگذاریم ؟ در حالے ڪه از ماشین پیاده مے شدیم ڪیف پگاه را از روے صندلے برداشتم پگاه در ماشین را قفل ڪرد هر دو حرڪت ڪردیم چقدر از زندگے جدیدے ڪه انتخاب ڪردے راضے هستے ؟ خیلے زیاد در این مدت ڪه با نرگس همان فردے باعث تحول من شد آشنا شدم آرامش بیشترے پیدا ڪردم پگاه به ڪافه ے آن سمت خیابان اشاره ڪرد بیا برویم تا چیزے در آن جا بخوریم و صحبت ڪنیم از خیابان عبور ڪردیم و به سمت ڪافے شاپ رفتیم پگاه به آرامے در ڪافه را باز ڪرد ،وارد ڪافه شدیم موسیقے ملایم به گوش مے رسید نگاهم را به اطراف چرخاندم میز صندلے هاے چوبے با رنگ تیره در دو طرف ڪافے شاپ طاقچه هاے قدیمے باگلدان ها ے 🌷🪴قرار داشت اشاره اے به صندلے هاے سمت راست ڪردم فضایے دنج با حس حال آرام بود. صندلے را جلو ڪشیدم و ڪیفم را روے میز گذاشتم بعد از چند لحظه پیش خدمت جلو آمد چه چیزے میل دارید ؟ دو تا قهوه لطفا☕️ به نظر من یڪبار بیا برویم پایگاه تا با نرگس آشنا بشوی ! پگاه چهره اے در هم ڪشید با صدایے گرفته باشد یڪبار رفتن ضررے ندارد چه زمانے مے خواهے بروے ؟ لبخندے بر لبانم نشست با چهره ے گشاده گفتم : سشنبه ، با نرگس هماهنگ مے ڪنم پیش خدمت قهوه ها را آورد مشغول خوردن شدیم ڪه گوشے پگاه زنگ خورد شماره ے ناشناس روے صفحه بود سلام بفرمایید باشه الان من خودم را مے رسانم شما بیابید خیابان طیبب ماشین ڪنار ڪتابخانه پارڪ هست پگاه به من اشاره ڪرد برویم از ڪافه خارج شدیم پگاه قدم هایش را تند بر مے داشت تا خودش را به ماشین برساند وقتے به ماشین رسید ماشین امداد منتظر ایستاده بود مشڪل چیست ؟ روشن نمے شود😬 ڪاپوت را بالا بزنید تا تعمیر ڪنیم بعد از آن پگاه داخل ماشین نشست من هم ڪنار او روے صندلے نشستم چند دقیقه بعد... استارت بزنید. پگاه استارت زد ،بعد از چند بار استارت ماشین روشن شد. پگاه هزینه را حساب ڪرد و حرڪت ڪردیم نویسنده :تمنا😘😃
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_نوزدهم #ویشکا_۱ به سمت ماشین پگاه رفتیم در سمت جلو را باز ڪردم به آرامے روی صندلے نشستم پگا
با دقت به صفحه ی لپ تاپ نگاه می کردم انگشت های دستم را روی صفحه کلید حرکت می دادم ذهنم را متمرکز کردم تا مطالبی که در کتابخانه خوانده بودم وارد (ورد) کنم که ناگهان در اتاق به صدا در آمد بفرمائید وردشاد در حالی که در به آرامی باز می کرد اجازه هست لبخندی زدم و روی صندلی چرخیدم وردشاد روی تخت نشست. ویشکا جان من چطور هست ؟ ویشکا خیلی خوب هستم امروز به کتابخانه رفته بودم مطالب خیلی مفیدی در مورد هدف خلقت خواندم توضیح بده هدف از خلقت انسان زندگی پوچ بی هدف و سرگرمی هایی که ما بیشتر به آن پرداخته نیست این کارها بیشتر ما را به زندگی بی هدف و پوچ نزدیک می کند تا به هدف اصلی خلقت وردشاد در حالی که با دهن باز و چشمانی گشاد به من نگاه می کرد ادامه دادم. ویشکا هدف از خلقت عبادت و بندگی خالق خودمان هست وقتی زندگی ما در مسیر خدا باشد هر کاری که انجام میدهیم حتی خوردن ،خوابیدن ، درس خواندن عبادت محسوب می شود و به آرامش می رسیم تا این که بخواهیم برای به دست آوردن آرامش نسبی در کلاس های گوناگون شرکت کنیم. نکات جالبی شنیدم که تا بحال به از دید به زندگی نگاه نکرده بودم. به نظر من چند کتاب در این موضوع مطالعه کن خیلی بهت کمک می کند وردشاد از روی تخت بلند شدم و به سمت در اتاق رفت بعد نگاهی به من کرد خوشحالم که زندگی خودت را در جهت درست تغییر دادی وردشاد از اتاق بیرون رفت و من مشغول ادامه نوشتن شدم که دینگ گوشی به صدا درآمد. صفحه ے گوشے روشن شد نرگس پیامڪ زده بود گوشے راد دست گرفتم و پیامڪ را باز ڪردم . نرگس سلام ویشڪا خانم چطورے ؟ چند وقت هست خبرے ندارم از شما خیلے دلم تنگ شده وقت دارین؟ همدیگر را ببینم. سلام ، عزیزم ممنون شما خوبین؟ من خیلے دلتنگتون هستم مے خواستم به شما پیام بدهم براے دیدار البته قرار هست با یڪے از دوستان بیایم پیام را ارسال ڪردم . زمان زیادے نبرد ڪه نرگس پیام داد به به خیلے هم عالے سشنبه چطور هست ؟ در پایگاه ڪسے نیست با دوستتان تشریف بیاورید. بعد از صحبت با نرگس به پگاه پیام دادم سلام پگاه جان خوبے با نرگس هماهنگ ڪردم براے سشنبه برویم، پایگاه برنامه ات جور هست ؟ پیام را ارسال ڪردم گوشے را روے میز قرار دادم. ادامه مطالب را با سرعت بیشترے وارد ورد ڪردم بعد از تمام شدن ڪار ، لپ تاپ خاموش ڪردم ، از پله ها پائین رفتم مامان مشغول تماشاے تلویزیون بود ،نگاهے به ساعت دیوارے ڪردم ساعت 2 نیمه شب بود. مامان تا این موقع شب بیدارے ؟ خوابم نمے آمد قهوه درست ڪردم مے خورے ؟ نه مے خواهم بخوابم. به آشپزخانه رفتم پارچ آب را از یخچال بیرون آوردم و لیوان را پر ازآب ڪردم و با لیوان در دست به سمت اتاق رفتم در اتاق را باز ڪردم. و روے تخت نشستم لیوان را روے میز گذاشتم و روے تخت دراز ڪشیدم ڪم ڪم پلک هام سنگین شد به خواب رفتم. نویسنده :تمنا 🙈🥰
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_بیستم #ویشکا_۱ با دقت به صفحه ی لپ تاپ نگاه می کردم انگشت های دستم را روی صفحه کلید حرکت می
صفحه ے گوشے روشن خاموش مے شد به سراغ آن رفتم شماره ی پگاه را نمایش مے داد ، گوشے را جواب داد سلام پگاه جونم ڪجایے ؟ سلام عزیزم من راه افتادم ده دقیقه دیگر درب منزل شما هستم باشه فدات در ڪمد را باز ڪردم یڪے از مانتوهایے ڪه به تازگے خریده بودم را پوشیدم ؛ شالم را مرتب ڪردم و به سمت پله ها دویدم در حالے ڪه با عجله از پله ها پائین مے آمدم مامان با صداے بلند ڪجا میرے ؟ با پگاه میروم بیرون ویشڪا بیا این فهرست خرید را بگیر برگشت این ها راتهیه ڪن فهرست خرید را از مامان گرفتم و به سمت در ورودے رفتم در را ڪه باز ڪردم پگاه چند بوق زد لبخندے زدم و به ماشین رفتم. سلام به به خوشگل خانم😅❤️ سلام ویشڪا جان ڪجا باید بریم ؟ حرڪت ڪن در راه بهت مے گویم حس خیلے در وجودم احساس مے ڪردم خوش حال بودم ڪه نرگس و پگاه قرار است با هم آشنا شوند ویشڪا ڪجایے چرا توے فڪر رفتے ؟ خیلے خوشحال هستم از این ڪه با هم به پایگاه مے رویم پگاه سرے تڪان داد صحبتے نڪرد بیست دقیقه بعد به پایگاه رسیدیم پگاه ماشین را ڪنار جدول.پارڪ به سمت پایگاه رفتیم آیفون را زدم طولے نڪشید نرگس در را باز ڪرد در حالے ڪه با لبخند از ما استقبال مے ڪرد سلام خوش آمدید🥰☺️ سلام نرگس جون چطوری؟ سلام خوبین؟! هر سه در حالے ڪه لبخند بر لب داشتیم وارد پایگاه شدیم نرگس به مبل ها اشاره ڪرد بفرمائید بنشید من میرم شربت برزیم بعد از رفتن نرگس به آرنج پگاه زدم فضاے این جا چطور هست ؟ خیلے زیبا هست نرگس با سینے شربت به سمت ما آمد پگاه خانم خیلے خوشحال هستم با شما آشنا شدم. ویشڪا از شما خیلے تعریف ڪرده لطف ویشڪا جان هست چقدر فضاے این جا به من آرامش مے دهد من مڪان هاے زیادے براے تفریح میروم اما این فضا حس دیگرے به من مے دهد وقتے قلب دلت به خدا نزدیڪ بشود فقط خدا میتواند آن آرامش را بدهد، یعنے فقط عشق تو خدا باشد هیچ چیز دیگرے در این عشق جا نمے گیرد پگاه با دقت به صحبت هاے نرگس گوش مے داد نرگس ادامه داد وقتے محبوب خودت را بشناسید و بدانید ڪه تنها ڪسےڪه حال تو را خوب مے ڪند همان ڪسے است ڪه تو را آفریده دیگر با هیچ ڪس حال تو خوب نمے شود پگاه لبخندے زد وقتے صحبت هاے شما را شنیدن خیلے حس خوبے گرفتم من مدت ها بود در جستوجوے آرامش بودم و اڪنون متوجه شدم چقدر راه را اشتباه آمدم هیچ وقت براے بازگشت از گذشته دیر نیست هر وقت از هرجا شروع ڪنے یڪ زندگے تازه آغاز ڪردے عجب شربت ها گرم شدند اشڪالے ندارد صحبت هاے شما به من و پگاه خیلے آرامش داد بعد از خوردن شربت مدتے دیگر با نرگس صحبت ڪردیم بعد از اینڪه از پایگاه بیرون آمدیم. ویشڪا پگاه جان فرصت دارے مامان ڪمے خرید دارند با هم انجام بدیم چرا ڪه نه از اتفاق مے خواستم با تو هم صحبت ڪنم. هر دو به سمت ماشین رفتیم در طول مسیر مشغول صحبت بودیم. ڪه متوجه نشدم چه زمانے به بازار میوه و تره‌بار رسیدیم. وقتے به ورودے بازار رسیدیم نگاهے به اطراف ڪردم مردم زیادے براے خرید آمده بودند مغازه هاے میوه و سبزے دور تا دور محوطه قرار داشت بعد از خرید از چند مغازه به سمت ماشین برگشتیم در حالے ڪه چند ڪیسه میوه در دست داشتم ناگهان فرد دوچرخه سوارے به سمت من آمد من سعے ڪردم خودم را به سمت عقب بڪشانم ڪه با او برخورد نڪنم ولے دوچرخه با من تصادف ڪرد و تمام میوه روے زمین ریخته شد. پگاه در حالے به سمت من آمد با نگرانے ویشڪا چے شده حالت خوبه ؟ آره ولے میوه ها از بین رفتند. فرد دوچرخه سوار در حالے سرش را پائین انداخته بود سعے خودش را مے ڪرد تا میوه ها را جمع ڪند. هر سه میوه هاے ڪه روے زمین ریخته شده بود را جمع آورے ڪردیم ومن پگاه به سمت ماشین رفتیم. نویسنده :تمنا 🍀🥲
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_بیست_یک #ویشکا_۱ صفحه ے گوشے روشن خاموش مے شد به سراغ آن رفتم شماره ی پگاه را نمایش مے داد
گوشے را برداشتم نگاهے به ساعت ڪردم واے خدا من دیرم شد بلند شدم در ڪمد را باز ڪردم یڪ مانتوے مناسب و خوش رنگ انتخاب ڪردم و بعد از مرتب ڪردن مقعنه ، گوشے را از روے تخت برداشتم و از پله ها پائین رفتم صبح بخیر خواهرے ڪجا میروے ؟ صبح تو هم بخیر دانشگاه خیلے دیر شده امروز براے میان ترم اندیشه اسلامے ارائه دارم در خانه را باز ڪردم از وردشاد خداحافظے ڪردم وقتے به سر خیابان رسیدم سوار تاڪسے شدم و به سمت دانشگاه حرڪت ڪردم زمانے ڪه در تاڪسے بودم متن آماده شده را چند بار مرور ڪردم بعد از بیست دقیقه به دانشگاه رسیدم ڪرایه تاڪسے را حساب ڪردم وارد دانشگاه شدم نسبت به روز هاے قبل دانشگاه خیلے شلوغ بود با عجله خودم را به ڪلاس رساندم داخل راهرو چند دانشجو در حال بحث در مورد تاریخ امتحان با استاد بودم به سمت ڪلاس رفتم بعد از در زدن وارد شدم سلام استاد ببخشید دیر رسیدم مشڪلے نیست بفرمایید روے صندلے ردیف اول نشستم دانشجویان چند نفر براے میان ترم اندیشه اسلامے تحقیق آمده ڪردید ؟ تعدادے از دانشجویان دست گرفتند من ڪه اشتیاق زیادے براے ارائه داشتم با هیجان استاد من مے تونم ارائه بدهم درخدمتان هستیم از روے صندلے بلند شدم و به سمت تابلوے هوشمند رفتم بعد از قرار دادن فلش در لپ تاپ صفحه ے ورد روے پرده ڪلاس نمایش داده شد بسم الله الرحمن الرحیم همان طور ڪه استاد در جلسات پیشین اشاره ڪردند هدف خلقت انسان یڪ زندگے مادے و این جهانے نیست ڪه خودمان را مشغول فعالیت هاے زودگذر بڪنیم ما براے هدف بزرگترے آفریده شدیم هدف ما عبادت و بندگے خدا است ڪه در پرتو زندگے خدایے ظهور مے ڪند وقتے شما دانشجویان عزیز یا هر فردے همه ڪار هاےخودش را در راه خدا انجام بدهد به اوج بندگے و اخلاص مے رسد دانشجویان با دقت به صحبت هاے من گوش مے دادند عزیزان سعے ڪنید ارزش خودتان را در بدانید و و متوجه باشید براے چه چیزے خلق شدید تا بهترین وجه از آن استفاده ڪنید بعد از پایان سخن من استاد به دانشجویان خیلے عالے توضیح دادند لطفاً تشویق بفرمایید با صداے تشویق دانشجویان به سمت صندلے برگشتم استاد ادامه دادند پاورپوینت ڪه ارائه دارند بسیار عالے بود تصاویر خیلےخوبے انتخاب ڪردند چه ڪسے داوطلب هستند براے ارائه چند نفر دست خود را بالا بردند حدود چهل دقیقه ڪنفرانس ها طول ڪشید بعد از پایان ڪلاس بلند شدم ڪه بیرون بروم ڪه صداے پگاه را شنیدم. ویشڪا متوجه حضور من در ڪلاس نشدے ؟ نگاهے به پگاه ڪردم خیلے از نظر ظاهر تغییر ڪرده بود موهاے ڪمترے بیرون از مقعنه بود و مانتوے آزادترے پوشیده بود سلام ببخشید خیلے توے فڪر ارائه بودم ندیدمت. بے خیال مهم نیست ؛ نگین مے خواهد تو را ببیند تماس گرفت توے پارڪ منتظرت هست هر دو به سمت محل قرار رفتیم در فاصله اے ڪه از ڪلاس خارج شدیم تا به پارڪ برسیم به نگین فڪر مے ڪردند بخاطر سبڪ زندگے من خیلے رفتارش تغییر ڪرده اے ڪاش راه درست زندگے را متوجه مے شد پگاه نگاهے به من ڪرد ویشڪا چرا توے فڪر رفتے ؟ نگین روے آن نیمکت نشسته درسته ؟ آره خودش است. به سمت نیمڪت رفتم سلام نگین جان چطورے ؟ نگین نگاهے به ڪرد و با سردے پاسخ داد چه خبر خیلے ڪم پیدایے درست به ما محل نمیدے. ویشڪا خودت را لوس نڪن من بخاطر رفتار هاے عجیب غریب تو ناراحت هستم ڪدام رفتار من راه درست زندگے را انتخاب ڪردم نگین سرش را پائین آورد سڪوت ڪرد بعد از چند دقیقه تو مثل قبل با پسر هاے دانشگاه گرم نمے گیرے و مانتوهاے جلو باز نمےپوشےخیلے از ڪار هاے گذشته را انجام نمے دهے ؟ دستم را بالا بردم و مقنعه ام را صاف ڪردم عزیز دلم اگر تو هم راه زندگے خودت را پیدا ڪنے دیگرنیازے به این ڪار ها ندارے نگین صحبتے نڪرد. بچه ها موافق هستید برویم سلف یڪ نوشیدنے 🧃بخوریم عالیه☺️ مشڪلے نیست. در هر حالے ڪه هر سه سڪوت ڪرده بودیم به سمت سلف دانشگاه رفتیم. نویسنده :تمنا 🥰🌹