اگر ((شیدایی)) را از انسان بازبگیرند، هنر را باز گرفته اند؛ شیدایی جان هنر است، اما خود ریشه در عشق دارد.
شیدایی همان جنونِ همراه عشق است؛ ملازمِ ازلی عشق.
جنون و شیدایی عاطف و معطوف هستند و مرادف با یکدیگر.
حق، انسان را به جنون ستوده است : اِنّهُ کانَ ظَلوُماً جَهولاً.
(آسمان بار امانت نتوانست کشید /قرعه فال به نام من دیوانه زدند)
عاشق مجنون است و مجنون را با ((عقل)) میانه ای نیست ؛ ظلوم است و جهول.
و اگر این جنونِ عشق نبود، با ما بگو که انسان آن امانتِ ازلی را بر کدام گُرده می کشید؟؟
کدام گُرد است که ثقل این بار را صبر آورد، جز مجنونِ ظلوم و جهول؟ ...
#سید_مرتضی_آوینی
#کتاب_فلسفه_شعر_و_ادب
#دوره_تهران