eitaa logo
شهدای مدافع حرم
893 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکر واقعه : ماه از خبر شهادت برادرم گذشته بود که یه روز تو محل کارم مشغول کار بودم و تلفنم زنگ خورد. و مافوق برادر بود و گفت که میخواهیم وسایل شهید آسمیه رو که از سوریه اومده تحویل خونواده بدیم. گفتم حال پدر و مادر اصلا خوب نیست. بیارید به من تحویل بدید. جلوی محل کارم. وقتی دو تا ساک تحویلم دادن ، لحظه به روی خودم نیاوردم و ازشون گرفتم . اگه همون روز ببرم خونه ،مادرو پدرم بیشتر به هم میریزند. خلاصه تو پارکینگ شرکت ساکاشو باز کردم.بوی داش عباس رو میداد نظامی،لباس شخصی . یا زهرا . مخصوص گریه برای ابی عبدالله ع و وسایل دیگش من که از بچه گیش نوکریشو کردم خیلی سخت بود که لباسی خالیشو ببینم. تو تنش با اون قد و بالای رعناش میرقصید و طنازی میکرد.😔 لباسای نظامیش رو جدا کردم و سایر وسایل رو چند روزی پیش خودم نگه داشتم . زمینه چینی به مادر و پدر گفتم . که این کاش نمیگفتم. تاکید کرد که برو وسایل رو بیار. با ساک وارد خونه شدم .همه چی بهم ریخت و قیامتی شد....... و مادر و پدرم مثل سه‌تا زخم خورده تا ساعت‌ها گریه می‌کردیم. داش عباس عزیز کرده خونه ما بود. نعمت خونه ما بود. اونهاییکه باهاش رابطه و رفت و آمد داشتند دقیقا حرفهای من رو تایید میکردن. @moarefi_shohada 🍃34🍃
هرجا كه میروم ، چشمهایش به من است . مثل اینكه میخواهد چیزی رو بگه پسر خیلی تمیز و پاكی بود . خیلی دوست داشت كه بعد از پایان خدمتش به همراه خانواده به آبادان برگشته و در مغازه پدرش به كار مشغول بشه.😔 پسری بود كه به احترام میگذاشت ، برایش بزرگ و كوچك نداشت. همه دوستش داشتند . دوستان همرزمش خیلی ازش راضی بودند . با تانكر برای همه آب می‌آورد تا دوستانش تشنه نمانده و یا بتوانند حمام كنند.😔 بارها برای آب ، جان خود را به خطر انداخته بود . همرزمانش آن قدر برای نظافتش او را دوست داشتند كه به او گفته بودند : بایستی بعد از پایان خدمت لباسهایت را بین ما تقسیم كنی ، چون خیلی تمیز و مرتب هستند . همرزمانش هنوز هم تلفنی با من تماس گرفته و جویای حالم میشوند.😔 آنها میگفتند كه : آرمن در خدمت پسر خوبی بود و از هر لحاظ پسری شایسته و در قلب همه ما جای داشت. سه روز قبل از شهادتش🥀 تلفنی با من صحبت كرد و حالم را پرسید. اما این آخرین باری بود كه صداش رو شنیدم و هنوز هم گفته های آخرش در گوشم هست.