eitaa logo
شهدای مدافع حرم
905 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
علی اصغر رو تو عین احصان دیدم اونجا یکی از بخشهاي شهر تلعفر تو استان موصل عراقه تو ماشين اومد وارد مقر ما شد اولین نگاهی که بهم ديگه کردیم فهمیدم ایرانیه یادم نميره اون دیدار اول رو از ماشین پایین اومد دست داد با خنده گفتم بغل بده همونجا رفیق شدیم باهم گفت یکی از دوستامم همراهمه منم که با یکی از دوستان بودیم گفتم بیایید پیش ما باهم باشیم آخه اونجا همه بچه ها عراقی بودن چهار نفر شدیم تو دسته قناصه ها علی اصغر خیلی خوب و حرفه ای تیر میزد از همه ما بهتر بود خانمش مرتب تماس ميگرفت نگرانش بود يه موضوع ديگه بود که ما اونجا حقوق نداشتیم و این برای خانم علی اصغر مشکل بود خودش ميگفت به خانمم الکی گفتم اينبار برم حقوق میگیرم که دلش خوش بشه بزاره بيام یادم نميره حرفاشو میگفتم خانمم گفته پس شب عید دست پر میایی ان شاء الله. بمیرم برای دل خوانواده های شهدا تا عملیات شد بچه های تک تیرانداز هر دونفر با یک گروهان نیرو میرفتن تا تو همه گروهان ها قناصه باشه روز اول بنده این سعادت رو داشتم همراه علی اصغر باشم هر دونفر قناصه یکی با سلاح دوربین دار و یکی یا کلاشینکف برای حفاظت میرفتن علی اصغر گفت من کلاش ميارم تو دوربین دار بیار رفتیم سمت يه روستا به اسم شریعه جنوبی داعش از اونجا مرتب عملیات میکرد و تعداد زیادی شهید داده بودیم تو این حمله هاشون من اون روز از اول عملیات صوت ظبط کردم و صوت اون عملیات رو دارم رفتين جلو تا روستا آزاد شد فردای اون روز عملیات ادامه داشت به سمت يه روستای ديگه تا بعد از ظهراونجا هم آزاد شد بعد از پاکسازی ظاهرا تو يه محور ديگه احتیاج به تک تیر انداز بود اومدن دنبال ما و با ماشین رفیتم چند کیلومتر مونده به منطقه درگیری چند نفر موندن پشت خط که یکی از اونها علی اصغر بود و چند نفر ديگه رفتیم سمت منطقه عملیاتی اونجا رسیدیم کاری بود انجام شد و اون روستا پاکسازی شد من و یکی از بچه های ایرانی تو خاکریزی که تازه زده شده بودیم نشسته بودیم يه مدرسه تو روستا بود که صد متر پشت خاکریز ما بود یکدفعه مدرسه رفت رو هوا چندتا از بچه های عراقی و یکی از دوستان ایرانی ما هم تو مدرسه بودن من دوربین کشیدم دیدم بجه های ما همه خودشون رو انداختن بیرون از مدرسه خیالم راحت شد چند دقیقه نشستیم گفتم مجید برین ببینیم خیالم راحت نیست رفتیم سمت مدرسه دیدم هرکی از بچه های عراقی مارو میبینه مياد باهامون روبوسی میکنه. تا رسیدم جلو در مدرسه دیدم يه شهید رو لای پتو اووردن بیروت پتو رو جوري دورش پیچیده بودن چیز زیادی معلوم نبود یکی ديگه هم از دوستان عراقی پا و دستش زخمی شده بود رفتم نگاه کنم لای پتو رو یکی گفت این علی اصغره گفتم نه علی اصغر اینجا نیست اون تو خاکریز قبلی موند نيومد که ضمن اینکه شهید یک دست و یکپا و سر نداشت گفتن نه این علی اصغره بازم باور نکردم پتو رو زدم کنار از پوتينش شناختمش اينجوري شد علی اصغر مثل اربابمون سید الشهدا بدون سر و مثل ابوفاظل بدون دست شهید شد بی سر و پا و دست آسمانی شد. این نزدیک عید نوروز بود علی اصغر با دست پر برگشت پیش خانمش همینجوری که قول داده بود. چند روز بعد یک تکه از پاشو همونجا پیدا کردیم و همون کنار مدرسه خاک کردیم. بخونید و این برادر مدافع را دعا کنید🌷 @moarefi_shohada 🍃10🍃