#خاطرات_شهید
فقط یک #آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از #شهادت فقط
یک آرزو دارم:
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».
تعجب کردیم.
بعد گفت:
«یک صحنه از عاشورا
همیشه قلبمو آتیش می زنه؛
بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد بردش خورده
بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب،
داشت از گلوش خون می آمد.
می گفت:
آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت.
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
#التماس_شفاعت
🎀🎀
🌹به یاد شهید سردارحسین همدانی🌹
💠شرط شفاعت💠
سردار از همسرش خواسته بود تا تمام فرزندان را دور هم جمع کند،
با اینکه پسر بزرگشان مشغله داشت اما سردار اصرار کرد تا حتما خودش را به جمع خانواده برساند،
آن شب روحیه شادابی داشت گویا می دانست قرار است دیگر بر نگردد.
همسر سردار در این ملاقات گفت:
از رفتن شما به سوریه راضی نیستم که سردار در پاسخ گفت شهادت آرزوی من است.
همسرش هم به شرط شفاعت وی بعد از شهادت آرام و راضی شد.
منبع:(داستان شهیدان)📚
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_سردار_حسین_همدانی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🍃14🍃
🌹کرامت شهدا🌹
💠مشکل مسکنم را حل کرد...💠
شانزده سال بيشتر نداشتم كه «محمدرضا غفاری» براي خواستگاری به منزل ما آمد، گويي كار خدا بوده كه مهر خاموشي بر لبم نشست، و او را به عنوان همسر آينده ی خود قبول كردم .
پس از ازدواج وقتي از او پرسيدم، اگر من پاسخ مثبت نمي دادم، چه مي كردي؟ با خنده گفت: قسم خورده بودم، تا هشت سال ديگر ازدواج نكنم. دقيقاً هشت سال بعد با عروج آسماني اش سؤال بي پاسخم را جواب داد.
هنوز وجود او را در كنار بچه هايم احساس مي كنم. درست پس از شهادت محمدرضا درباره ي سند خانه مشكل داشتيم، يك شب او را در خواب ديدم كه گفت: «برو تعاونی، نزد آقای... و بگو...
در اين جا، تأملی كرد و گفت نه نمی خواهد، مشكل را خودم حل می كنم. ناگهان از خواب بيدار شدم.
چند روز بعد وقتی به سراغ تعاونی رفتم...
گفتند: ما خودمان از مشكلاتان خبر داريم، همه ی كارهايش درست شده است.
راوی: همسر شهيد محمدرضا غفاری
#خاطرات_ناب_شهدا
#کرامت_شهدا
✨ @moarefi_shohada ✨