🌹حامد ۲۰ روز دیگر هم در بیمارستان بقیه الله در کما بود؛ در این ۲۰ روز ،اما مهمان های ویژهای داشت. پدر حامد میگوید:
«همان اوایل بستری شدن حامد بود که دیدیم سردار سلیمانی خودش آمد برای ملاقات. تا چشماش به حامد افتاد گریه کرد...
😢گفتم سردار شما چرا گریه میکنی؟ گفت من برای حامد گریه نمیکنم، من برای خودم گریه میکنم. حامد راهش را انتخاب کرده بود، موفق شد، رفت...من برای خودم گریه میکنم از او و امثال او عقب افتادم...اینها روسفید شدند و من هنوز در آرزوی #شهادتم...»
😔سردار قاسم سلیمانی به اینجا که رسید رو کرد به پدر حامد و گفت:
«من آچار فرانسه نیروهایم را از دست دادم.. حامد آچار فرانسه من بود...هرکاری از دستش برمیآمد در منطقه عملیاتی انجام میداد...به خاطر همین ناراحتم.»
🍃همین جا بود که پدر حامد از روی صندلی کنار تخت حامد بلند شد و با دست حامد را نشان داد و گفت:
❤️«سردار، ناراحت نباش... من آدمهای زیادی را دیدهام که به خاطر دارایی و موفقیتشان خدا را شکر میکنند و میگویند :« هاذا من فضل ربی» اما من میگویم: « هاذا من فضل ربی» می گویم: این وضعیت حامد من، از فضل پروردگار من است... من میدانم که این بهترین سرنوشت برای او بوده.»
✍خاطره ای از #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی و #شهید_حامد_جوانی #زمینه_سازان_ظهور
✨ @moarefi_shohada ✨
2.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنبال #شهادتم، ولی عرضه ندارم•••😞🍂
6⃣