eitaa logo
شهدای مدافع حرم
916 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ♫داستان صوتی از زندگانی شهید ابراهیم هادی برگرفته شده از کتاب 👌. ؟ 👇👇👇 ☘49☘
☔️ ✨ رمان زیبا و عاشقانه😍💓 با عجله از پله‌ها پایین رفتم، پله ها رو دوتا یکی کردم تو همون حین چـادرمو سر کردم به حیاط که رسیدم پام پیچ خورد😢⚡️ لنگون لنگون به سمت در رفتم در رو که باز کردم...عاطفه با عصبانیت😠بهم خیره شد آب دهنمو قورت دادم. ــ خیلی زود اومدی بیا بریم تو دوتا چایی بزنیم بعد بریم حالا وقت هست!😊عه عاطفه حالا یه بار دیر کردما عزیزم بیا بریم دیره. ــ چه عجب خانم فهمیدن دیره!😕 شروع کرد به دویدن منم دنبال خودش میکشید، با دیدن پسری که سر کوچه ایستاده، ایستادم! عاطفه با حرص گفت : ــ بدو دیگه!😬 با چشم و ابرو به سرکوچه اشاره کردم،سرش رو برگردوند و ریز خندید! با شیطنت گفت : ــ میخوای بگم برسونتمون؟ 😉 قبل از اینکه جلوشو بگیرم با صدای بلند گفت : ــ امین!☺️ پسر به سمت ما برگشت، با دیدن من مثل همیشه سرشو پایین انداخت آروم سلام کرد من هم زمزمه‌وار جوابشو دادم! رو به عاطفه گفت : ــ جانم!😊 قلبم تند‌تند میزد... دست هام بی‌حس شده بود! ــ داداش ما رو میرسونی؟😌 امین به سمت ماشین پدرش رفت و گفت : ــ بیاید!😊 به عاطفه چشم غره رفتم سوار ماشین 🚗شدیم،امین جدی به رو به رو خیره شده بود با استرس لبمو میجویدم،انگار صدای قلبم💗تو کل ماشین پیچیده بود! به آینه زل زدم هم زمان به آینه نگاه کرد،قلبم ایستاد❣سریع نگاهش رو از آینه گرفت،بی‌اختیار لبم رو گاز گرفتم،انگار به بدنم برق وصل کردن... ماشین ایستاد با عجله پیاده شدم بدون تشکر کردن! عاطفه میاد سمتم. ــ ببینم لبتو!😄 و خندید... با حرص دنبالش دویدم اما زود وارد مدرسه شد!😬 ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : لیلی سلطانی
📌 معرفێ 🔖نام جهادێ: حاج علێ 🎂تاریخ تولد : ۱۳۶۸/۰۳/۰۱ محل تولد : تهران 🕊تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۸/۱۳ محل شهادت: تل عزان – حلب – سوریه 💍وضعیت تاهل: متاهل 🌹محل مزار شهید: تهران – بهشت زهرا"س" – قطعه ۵۳ 📔نام کتاب: دلتنگ نباش 🇮🇷 ♡‌🕊🕊