یه ناراحت با کلی مشغله و فکرِ درگیر و ...
ولی خب خوشحال و با قلبی اکلیلی هستم^^
رفته بودم بالا دیدم گوشیم و آورد همینطور که پلههارو میومد بالا ، دست و پا شکسته اسمِ سیو شده رو میخوند ...
تا بیام جواب بدم قطع شد !
دوباره زنگ زدم ...
گفت : کجایی؟
گفتم : خونهام .
بعد بدون مکث بهم گفت بیا دم در ...
گفتم : چرا؟ چیشده؟
گفت : تو بیا چیکار داری !
اومدم پایین چادرم و برداشتم بدو بدو رفتم دم در ؛
اخه دم درم نبود !
راستش نگران شدم ...
دوبارم زنگ زدم اشغال بود ...
آخر دیدم یکی از ته کوچه داره صدام میکنه میگه بالارو نگاه کن:)
دنبالِ صدا بودم ، که دوباره بهم زنگ زد ...
گفت : دیدی منو؟
اون موقع بود که دیدم از یکی از پنجرههای ته کوچه صدام میکنه و میخنده:)
حقیقتا منم قلبم خندید🫀.
- همین حوالی ... -
#مـؤثـر_نوشت
هدایت شده از مأوآ...
گفتمش :
شیرین ترین حالی که داری چیست ای عین و بصر؟!
گفت :
اجلس ؛ روضةُ العباس احلی مِن عسل...:)
آقای امام رضا"ع"
مثل یک پوپکِ سرما زده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پرو بال توام . .