AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای استاد فرهمند
🌸هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه 🌸
✾͜͡🕊࿐✰•.
🌷@moasesa_boshra
برگزاری کلاس مقتل شناسی با حضور استاد محترم خانم سیدرضایی
#واحد_آموزش_طرح_توانمندسازی_مبلغات_هدی
#موسسه_فرهنگی_تبلیغی_بشری
✾͜͡🕊࿐✰•.
🌷@moasesa_boshra
🎁 پخش بسته فرهنگی محتوی احادیث امام حسن مجتبی علیه السلام، به مناسبت میلاد کریم اهل بیت و اجرای مولودی
#واحد_فرهنگی_طرح_توانمندسازی_مبلغات_هدی
#موسسه_فرهنگی_تبلیغی_بشری
✾͜͡🕊࿐✰•.
🌷@moasesa_boshra
#تقویم_شیعه
📅 امروز جمعه
☀️ 18 فروردین ماه 1402 شمسی
🌙 16 رمضان 1444 قمری
❄️ 07 آوریل 2023 میلادی
☀️ #شمسی
➕ شهادت "سيد ابوالحسن آل رسول شمس آبادي" توسط باند جنایتکار مهدی هاشمی (1355 ش)
➕ اخراج هزاران ايرانی مقيم عراق توسط رژيم بعث اين كشور (1359 ش)
➕ بمباران شديد شيميايی مواضع ايران توسط دشمن بعثی (1366 ش)
➕ رحلت عالم بزرگوار آيت الله "سيد عبدالكريم كشميری" (1378 ش)
🌙 #قمری
➕ آغاز جنگ "قادسيه" ميان سپاه اسلام و ايران(14 ق)
➕ ارتحال عالم فرزانه "شيخ محمدرضا مظفر" انديشمند بزرگ و اصلاحگر مسلمان(1383 ق)
✾͜͡🕊࿐✰•.
🌷@moasesa_boshra
💠 #حدیث روز 💠
💎 توصیه جسمانی امام حسین علیهالسلام
🔻امام حسين عليهالسلام:
فَبادِروا بِصِحَّةِ الاَْجْسامِ فى مُدَّةِ الاَْعْمارِ
❇️ در مدت عمر، در حفظ سلامت تن بكوشيد.
📚 تحف العقول، ص ۲۳۹
•┈┈••✾••┈┈•
@HawzahNews
🌷@moasesa_boshra
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطرۀ_شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند.
🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و میخواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فلهای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجرهای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ...
نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بیحساب میدهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه میدهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
منبع: (http://telegram.me/dralihaeri)
✾͜͡🕊࿐✰•.
🌷@moasesa_boshra
✨✨✨✨✨✨
روز شنبه
۱۰۰ مرتبه یارب العالمین
السلام علیک یا رسول الله صل الله علیه و آله وسلم
#ذکر_روز
✾͜͡🕊࿐✰•.
🌷@moasesa_boshra
✨✨✨✨✨✨
🔴 دعای روز هفدهم ماه رمضان
🔹 اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ، وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ، يَا مَنْ لا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ، يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
🔺 خدایا مرا در این ماه به سوی کارهای شایسته هدایت فرما، و حاجتها و آرزوهایم را برآور، ای آن که نیاز به روشنگری و پرسش ندارد، ای آگاه به آنچه در سینه جهانیان است، بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست.
✾͜͡🕊࿐✰•.
🌷@moasesa_boshra