#ورود_به_بزم_یزید_ملعون
خاک فلک به روی سرم که نوشته اند
با دست بسته وارد بزم شراب شد😭
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
@moassese_nooralyaghin
●➼┅═❧═┅┅───┄
منتظرالمهدی:
#الشام_الشام_الشام
دروازه ورودی شهر است و ازدحام
بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام
این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست
یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام
#ورود_کاروان_اهل_بیت_به_شام
●➼┅═❧═┅┅───┄
#ورود_آل_الله_به_شام
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سخت تر از کربلا
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها
شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر
شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین
کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دون همتی
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام
بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایت پیشه آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول
داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان
پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زن های شام
آتش و خاکستر از بالای بام
زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی
هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین
هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته
رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب
آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود
یک طرف نی سر طفل رباب
بر سر نی داشت ذکر آب آب
ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی
بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت
خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودی های شام
کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند
این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است
طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام
این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شام تر از شام شد
آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند
خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند
آن یکی بر نیزه دار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد
پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب
آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون
بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگ ها از بام گویندش سلام
از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علیست
این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا حسین
وای من ای وای من ای وای من
کاش می مردم نمی گفتم سخن
آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام
آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین
ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمان ها چاک چاک
✍استاد حاج غلامرضا سازگار
#ورود_کاروان_اهل_بیت_به_شام
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
@moassese_nooralyaghin
●➼┅═❧═┅┅───┄
#این_اربعین_چه_کنم؟ ۱
✍ طعم #همدلی های اربعین، زیر زبانمان آنقدر مزه کرده بود؛ که برای تجربهی دوبارهاش، یکسال دلشورهی جاماندن از این سفر را داشتیم ...
غافل از اینکه، #همدلی ها بهانه بود؛
تا یادمان بدهند؛ اگر مشتاق زندگی به سبک آرامشِ اربعینید ...؛
🔺باید با دو شرط "همدلی" و "وفاداری" بسمت امامتان حرکت کنید، و این تنها شرط رسیدن به کربلایِ حسینِ زمانتان است!
این اربعین که همه، جاماندهی این جاده ایم؛ تنها وظیفهمان شناخت رموز #اربعین است و رسیدن به حقیقت آن!
🔺هم بشناسیم ...
🔺هم به دیگران بشناسانیم ...
کسی که به این دو صفت برسد؛ زائر اربعین حسین "ع" است .. چه اینجا باشد، چه در طریق، "نجف ـ کربلا " ...
#زندگی_به_سبک_اربعین
@ostad_shojae
✨🌑✨🌑🌑👇👇
@moassese_nooralyaghin
🇮🇷🏴 انالله و انا الیه راجعون 🏴🇮🇷
روح بلند حاجیه خانم "نصرت همت" مادر صبور و ارجمند فرمانده بلند آوازه؛ #شهید #حاج_محمدابراهیم_همت به فرزند شهیدش ملحق شد.
بدینوسیله ضمن آرزوی غفران و رحمت الهی برای آن مرحومه و عرض تسلیت به خاندان بزرگوار همت، به اطلاع عزیزان می رسانیم؛ مراسم تشییع صبح روز سه شنبه در گلزار شهدای شهرضا با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار می گردد.
ذات اقدس الهی، این اسوه نستوه را در جوار فرزند شهیدش با جمیع شهدا و سید الشهدا علیه السلا محشور فرماید.
✨🏴✨🏴✨🏴
@ moassese_nooralyaghin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تمجید مجدد وزیر بهداشت از رهبر معظم انقلاب
♦️دکتر نمکی: رابطه من با رهبر انقلاب رابطه مرید و مراد بود اما الان به عاشق و معشوق تبدیل شده است.
🌷شهیدے کہ امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ الشریف) کفنش کرد.🌷
شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر...
یابن الزهرا🙏🙏
✨یا بیا یک نگاهے به من کن
✨یا به دستت مرادر کفن کن
از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے...
⚪️️روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند...
💠در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
✨یا بیا یک نگاهے به من کن
✨یا به دستت مرادر کفن کن
💥وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے
✨وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
🌸با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود.
از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم...
📗روایت مقدس
✳️ @bahjat_alabd
⚡️🇮🇷⚡️🇮🇷⚡️🇮🇷👇👇👇
@ moassese_nooraltaghin
💚امام باقر علیه السلام فرمودند:💚
ای جابر! به خدا سوگند، خداوند علم گذشته و آینده تا روز قیامت را به من عطا کرده است.
#ولادت_امام_باقر_ع_مبارک
(به روایتی امروز سالروز ولادت است)
✨🇮🇷✨🇮🇷✨👇👇👇
@ moassese_nooralyaghin
══💝══════ ✾ ✾ ✾
📸 ترجمه آیه نصب شده بر کتیبه حسینیه امام خمینی (ره) در ارتباط تصویری رهبر انقلاب به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس
🔹 ولَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ
🔹 قطعاً خدا کسانى را که او را یارى مى دهند یارى خواهد کرد، چرا که خدا نیرومند و شکست ناپذیر است. (آیه ۴۰ سوره حج)
@basijtv
✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷👇👇👇
@moassese_nooralyaghin
✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
🇮🇷✨🇮🇷✨
🔻گستره کارهای شهیدسلیمانی شگفتآور است و در آینده آشکار خواهد شد
🔹رهبر انقلاب، صبح امروز در آئین تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس: دفاع مقدس سرمایه های انسانی ما را ارتقا داد. خوشبختانه از عناصر حاضر در دفاع مقدس افراد بیشماری بعدها، امروز، دیروز و انشاءالله در آینده در بخش های مختلف گوناگون کشور مشغول خدمتگزاری بودند و هستند که یک نمونه اش شهید عزیز ما بود شهید سلیمانی که در عرصه دیپلماسی و بین المللی و در منطقه یک فعالیت شگفت آوری داشت. واقعا هنوز ملت عزیز ایران از گستره کار شهید سلیمانی مطلع نیستند. یک چیزهایی آگاهند اما ریزه کاریهای کار او خیلی بیش از این حرفهاست. که حالا شاید ان شاءالله در آینده به تدریج آشکار بشود.
🔹این یک سرمایه انسانی بود که در جنگ درست شد یعنی پایه گذاری امثال قاسم سلیمانی ها در جنگ و در دوران دفاع مقدس گذاشته شد. ۹۹/۶/۳۱
@basijtv
✨🇮🇷✨🇮🇷✨👇👇
@moassese_nooralyaghin
🏴┅❁ـ﷽ـ❁┅🏴
بخش آموزش مجازی #موسسه_نورالیقین، برگزار می نماید :
🍂 تاریخ آزمون سوره توبه تمدید شد. 🍂
═❁๑ 🍃🌹🍃 ๑❁═
🗒مهلت ثبت نام اینترنتی:
۱۵ شهریور الی ۲۵ مهر ۱۳۹۹
⏰زمان آزمون:
۵شنبه ۱ آبان ۱۳۹۹
(مصادف با ۵ ربیع الاول)
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑❁═
📞شماره تماس : ۳۷۷۸۲۷۲۱
🔹لینک ثبت نام و شرکت در آزمون آنلاین سوره مبارکه توبه
👇👇👇
http://www.azmoon360.com/nooralyaghin
═❁🍃๑🌹๑🍃๑❁═
http://eitaa.com/moassese_nooralyaghin
موسسه نورالیقین
مرکز آموزش تفسیر و علوم قرآنی
🏴🇮🇷اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
✍می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
👌هفته دفاع مقدس گرامی باد
✨🏴✨🏴✨🏴
@ moassese_nooralyaghin
🚩آیت الله بهجت رحمةاللهعلیه:
🔻 استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم
به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد.
ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه #زيارت_عاشورا ميخواندم.
وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند.
شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟
امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان.
آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم.
امام صادق فرمود:
مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟
يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن.
زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.
@Qomtanhamasiri
✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷👇👇💕
@moassese_nootalyaghin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله 😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدسیاهکالی
🔰عروس و دامادی که #رهبری عاشق شان شد...😳😳
*#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی*
🕊️💔@ moassese_nooralyaghin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 روضه رقیه سلامالله علیها
🚩 روضهخوانی حجتالاسلام مسعود عالی در مراسم عزاداری شام غریبان حضرت اباعبدالله الحسین در سال ۱۳۹۷.
#موسسه نورالیقین - مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
✨🏴✨🏴✨🏴
@ moassese_nooralyaghin
هدایت شده از اعتمادی
🔰 سخننگاشت | عالیترین فضایل اخلاقی در دفاع مقدس بروز کرد
جبهه منطقه تمرین اخلاص بود
❣حضرت #امام_خامنه_ای (مدظله العالی)
🕊در دفاع مقدّس، عالیترین فضایل اخلاقی بُروز کرد... فضایل اخلاقی مثل صداقت، صدق و صفا. خب اصلاً منطقهی جبهه، منطقهی صدق و صفا بود، همه با هم باصفا [بودند]. اخلاص، برای خدا کار کردن؛ آنجا کسانی، هم تمرین اخلاص میکردند، هم اخلاص خودشان برای خدا را آنجا در عمل نشان میدادند. تواضع، خدمت به دیگران. ۹۹/۶/۳۱
#دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید مشکل ما در این مملکت چیه ؟
خدا همون خدای زمان جبهه وجنگ هست
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
@moassese_nooralyaghin
#کربلا 🌹
شب جمعه ...
صفای دیدن شش گوشهی تو...
میارزد...
بر همه دار و ندار کلّ عالَم!
کاش میشد قسمت ما؛
یااباعبدالله!
#شب_زیارتےارباب 🌿❤️
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌿
#شب_جمعه🌿❤️
♨️@moassese_nooralyaghin
🏴┅❁ـ﷽ـ❁┅🏴
بخش آموزش مجازی #موسسه_نورالیقین، برگزار می نماید :
🍂 تاریخ آزمون سوره توبه تمدید شد. 🍂
═❁๑ 🍃🌹🍃 ๑❁═
🗒مهلت ثبت نام اینترنتی:
۱۵ شهریور الی ۲۵ مهر ۱۳۹۹
⏰زمان آزمون:
۵شنبه ۱ آبان ۱۳۹۹
(مصادف با ۵ ربیع الاول)
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑❁═
📞شماره تماس : ۳۷۷۸۲۷۲۱
🔹لینک ثبت نام و شرکت در آزمون آنلاین سوره مبارکه توبه
👇👇👇
http://www.azmoon360.com/nooralyaghin
═❁🍃๑🌹๑🍃๑❁═
http://eitaa.com/moassese_nooralyaghin
موسسه نورالیقین
مرکز آموزش تفسیر و علوم قرآنی
#امام_حسنیام💚
در کربلا کنار ضریح تو یا حسین
با معرفت کسی ست که یادِ حسن کند...
#شب_زیارتی_ارباب🌙
#شهادت_امام_حسن_مجتبی ع🖤
#تسلیٺ_باد.
برگزارس مراسم عزاداری شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها وامام حسن مجتبی علیه السلام با رعایت پروتکل های بهداشت
فاصله گذاری مناسب
استفاده الزامی از ماسک
ضد عفونی محل قبل وبعد از مراسم
#من_ماسک_میزنم
@ moassese_nooralyaghin
🌷آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
🌷باید که عشق را به شما اقتدا کنند
🌷بی دردهای خفته به مرداب عافیت
🌷باید حساب خویش ز مردان جدا کنند
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🏴🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🏴
✍برای دیدن یکی از دوستان جانبازم،
رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
✨فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم.
✨اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست.
و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
💝جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه!
💝ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
💝 وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.
پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟
💠شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
💠گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است...
💠می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
⬅️نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود.
و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.
⬅️چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است.
خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
⬅️به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.
🌹می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.
🌹انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
🌹یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
💫بدم میآمد از کسانی که نمیدانند ستونهای خانههای پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان میخواهند!
💫کاش بعضی به اندازه پشهها معرفت داشتند
وقتی که میخوردند، میگفتند کافیست!
و بس میکردند،و می رفتند،
ما چه میدانیم جانبازی چیست...
✨🇮🇷✨🏴✨🇮🇷✨🏴✨🇮🇷✨🏴
@ moassese_nooralyaghin