#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#مهدی_باکری
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه_با_تبعیض
🌷 مخالف با ویژه خواری
1️⃣ از تدارکات برایمان تلویزیون فرستاده بودند. گذاشتیمش روی یخچال، یک پتو هم انداختیم روش. هر وقت از خونه بیرون میرفت، تماشا میکردیم. یک بار وسط روز برگشت. وقتی دید گفت: «این چیه؟»
گفتم: «از تدارکات فرستادن.»
گفت: «بقیه هم دارن؟»
گفتم: «خب نه!»
فرستادش رفت؛ مثل کولر و رادیو و...
2️⃣ یک روز ناهار، قرارگاه چلومرغ بود، ناهار را که دید، گفت: «آیا بسیجیها الآن مرغ میخورند؟» با سکوت دیگران که رو به رو شد، مرغ را کنار گذاشت و فقط برنج خالی خورد.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
https://eitaa.com/joinchat/3011379201C7afdd551c2
#سبک_زندگی_شهدا
#مهدی_باکری
#مدیریت_انقلابی
#تواضع
🌷 کجایند مردان بیادعا؟
1️⃣ گروههای امداد به سرپرستی آقا مهدی به سوی محلّهی مستضعف نشینی که گرفتار سیل شده بود، راهی شدند. مهدی به خانهای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد میکشید: «خانه و زندگیام زیر آب مانده... قربانت بروم پسرم...کمکم کن. جهیزیهی دخترم تو زیر زمین مانده. با بدبختی جمعش کردم.» آقا مهدی با بچّهها رفتند کمکش. مهدی غرق گل و لای بود.
2️⃣ شهردار که بود، یک بار به سپاه آمد و 15 نفر از برادران سپاه را همراه خود به خیابان برد. به هر یک جارویی داد و خودش نیز با آنها شروع کرد به تمیز کردن خیابان ها. وقتی حسین آباد، علی آباد و جواد آباد را شهرداری آسفالت میکرد، جلوتر از همهی کارگرها کار میکرد. آن روزها کارگرها نمیدانستند که مهدی، شهردارِ شهرشان است.
3️⃣ فکر کردم که از خودمان است. یکی بهش گفت: «آن بیل را بردار و بیا از اینجا مشغول شو!» او هم به روی خودش نیاورد. رفت بیل را برداشت و شروع کرد به کار. دو سه نفر آمدند و گفتند: «آقای شهردار! شما چرا؟» گفت: «من و آنها ندارد. کار نباید زمین بمونه.»
ما هم از خجالت رفتیم بیل را ازش بگیریم ولی نداد.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی میداریم
https://eitaa.com/joinchat/3011379201C7afdd551c2