|⇦•برام سخته واسه تو کاری نکردم ..
#زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
عمو جون ..
برام سخته واسه تو کاری نکردم
نکش پا رو خاکا که لبریز دردم
زیر سنگا دنبال جسمت میگردم
عمو جون ..
دیگه به همه آرزوهات رسیدی
برای خودت دیگه سرو رشیدی
زیر سم اسبا چقد قد کشیدی
بگو چی مسیرِ نفس هاتُ بسته
مگه چند تا نیزه تو سینه ت شکسته
میده شمشیراشون بوی پیرهنت رو
سم اسبا داره شمیم تنت رو
«عمو جان .. عمو جان ..»
عمو جون
میخوام بشنوم من دوباره صداتُ
به هم ریخته این سنگ و طرح چشاتُ
نزن دست و پا که میمیرم براتُ
عمو جون ..
دیدم توی چنگ یه نامردی موتو
میخواد که با شمشیر ببره گلوتو
صدای کمک خواستنت کشت عموتو
میترسم سرت رو یه نامرد بیاره
جلو چشم نجمه رو نیزه بذاره
میترسم با چشمی که پر اضطرابه
ببینی که زینب تو بزم شرابه
«عمو جان .. عمو جان ..»
┏━━━🍃🍂━━━┓
🆔 @mobaleghin_oghaf_kh
┗━━━🍂🍃━━━┛
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه98061406.mp3
زمان:
حجم:
1.27M
|⇦•برام سخته واسه تو کاری نکردم ..
#زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قاسم_بن_الحسن نوجوانی بود که نه جنگ را،
نه پیامبر را، و نه انقلاباسلامیاش را دیده بود.
امّا آن مفاهیم صدر اسلام را با همان روشنبینی،
با همان اقتدار که روزی یک نوجوان فهمیده
(علیبن ابیطالب) دنبال کرده بود،
با #بصیرت دنبال میکرد...
#احلی_من_العسل
┏━━━🍃🍂━━━┓
🆔 @mobaleghin_oghaf_kh
┗━━━🍂🍃━━━┛
#زمزمه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس سلام الله علیه اجرا شده شب تاسوعا محرم ۹۸ به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
تو رویِ خاک پا کشیدی عزیزم
تنهاییِ منو دیدی عزیزم
با این خجالتی که تو چشاتِ
داری خجالتم میدی عزیزم
دارم تمنا میکنم اباالفضل
چشامُ دریا میکنم اباالفضل
خودم میرم از زیرِ پایِ لشکر
دستاتُ پیدا میکنم اباالفضل
رسیده مادرم تو رو خدا پاشو بریم حرم
به خاطر رباب به خاطر اشکای دخترم
پاشو یه کاری کن ببین محاصره ام
پاشو بریم حرم عمویِ خیمه
نزار بریزه آبرویِ خیمه
بعد زمین خوردن تو یه لشکر
نگاهشون رفته بسویِ خیمه
بالاسرت خیلی حالم خرابه
دارن میخندن عزیزم به نالم
داری منو تنها میزاری اما
دلت میاد اسیر بشه سه سالم؟؟
ببین قیامته ، حرم آمادۀ اسارتِ
تنها چیکار کنم هرکسی اینجا فکر غارتِ
سرشو بالا آورد ، هر کسی از صبح رو زمین افتاد حسین آورد تو خیمۀ دارالحرب .. لب ها مثلِ ماهی بهم میخوره .. صورت خاک آلوده ، گفت آقا من تا حالا رو حرفت حرف نزدم .. گفت آقاجان اگه میشه منو سمتِ خیمه ها نبر .. عزیزم علی اکبرُ با اون وضعیت برگردوندم خیمه چرا میگی نه؟؟ ... گفت آخه از رویِ بچه هات خجالت میکشم .. (من یه چیز میگم نمیدونم چیکار میکنی!!..) فرمود: فاطمه جان یه عده ای میان مرداشون برا حسینت مثلِ زن جوان مرده داد میزنن!..
گفت آقا گریه م برا این نیست که دستمو بریدن ، چشممُ تیر زدن .. گریه م برا اینه من که نوکر شمام رو زمین افتادم شما بالاخره اومدی سرمو به دامن گرفتی اما ساعتی دیگه تو گودال .. تو تک و تنهایی .. کی سرت رو به دامن میگیره؟..
میخوام بگم اباالفضل ، سر حسینُ دامن نگرفتن ، سر حسینُ دست به دست گردوندن ..
┏━━━🍃🍂━━━┓
🆔 @mobaleghin_oghaf_kh
┗━━━🍂🍃━━━┛