eitaa logo
🇵🇸پایگاه مبارکه
366 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
238 فایل
خواهران شهر واوان یاران ولایت🇮🇷 جهت ارتباط با ادمین و فرمانده پایگاه مبارکه به آیدی زیر مراجعه کنید👇🏻 @Mobarake313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ♥️•°ݥَِݑَِݪ ݫَِھَِࢪَِآ°•♥️
بسم الله الرحمن الرحیم✨ به نام ما در🌏 روایت اول🍂 قسمت اول🍃 بیست و سوم تیر ۱۳۴۳ چهارمین فرزند خانواده تورجی زاده و اولین فرزند پسر این خانواده را به عرصه ی گیتی گشود🥀 نام او را { محمدرضا} انتخاب کردند😊 {حاج حسن} پدر محمدرضا در کنار مقبره علامه مجلسی در اصفهان نانوایی داشت😉 انسانی زحمتکش و متشرعه که بر احکام تسلط داشت👌 محمدرضا ۴ سالش بود که اولین خطر از بیخ گوشش گذشت😳 وسط حیاط خانه ی ان ها حوض بزرگی قرار داشت سنگ لب این روز قبلا شکسته بود😟 و گوشه آن خیلی تیز شده بود 😕 محمدرضا و بچه‌ها دور حوض می ویدند و بازی می کردند ..😍 که ناگهان زمین خورد و سرش درست بع آن لبه تیز برخورد کرد😖😟 خون از او جاری شد و پوست سرش کنده شد محمدرضا بیهوش روی زمین افتاد و مادرش خیلی ترسیده بود 😭😟 او ملحفه ی بزرگی آورد اما خون بند نمی آمد همسایه ها هم آمدند..🤯 مادر فقط فریاد می زد و امام زمان {عجل الله تعالی فرجه }را صدا می کرد آن روز با کمک همسایه‌ها محمدرضا را به بیمارستان بردند 😧 و او از خطروحتمی نجات پیدا کرده بود😓 بار دیگر ایام عید بود 😬 ان ها مهمان داشتند محمدرضا حالا شیرین زبان و دوست داشتنی شده است😉 زمانی که مادرش رفت چای بیاورد یکی از بستگان یک شکلات بزرگ به او داد..😃 که ناگهان صدای فریاد بلند شده و همه مادر محمدرضا را صدا می کرد ند ما در سریع خودش را رساند محمد روی زمین افتاده و چشمانش به گوشه خیره شده بود از دهان او کف و خون می‌آمد😮😧😰😭 مادر بلند شد و خدا را به حق حضرت زهرا سلام الله علیها قسم می‌داد..😩 شکلاتی را که خورده بود در گلویش گیر کرد و راه نفسم را بند آورده بود یکی از همسایه ها که زنه دنیا دیده بود انگشتش را در حلق بچه گزاشت و شکلات را در آورد😓 این دومین باری بود که محمد رضا نجات پیدا کرده بود..😥😬 ادامه دارد..♥️