هدایت شده از هوای کربلا
مستیه بـے انتها....
#اللهم_الرزقنا_اربعین_کربلا
حـال و روزمــ بد بهـم مےریزد #آقـا مدتیستــ .....
نقــل هر مجلســ شده ویزاے رفتنــ تا #عراقــ
چندروز_روز_تا_قرار_عاشقی
🌼🍃 @Karbalass 🍃🌼
هدایت شده از .
💔داردتمام مےشود #آقا عزاےتو
ڪم گريہ ڪردهايم محرم براےتو
💔تازه بہ شام مےرسدازراه قافلہ
تازه رسیده نوبٺ طشٺ طلاے تو
#شب_آخر_دلم_گردیده_بےتاب💔
#خداحافظمحرم_ماه_ارباب✋😔
@Karbalass
🔘 زمانی که #امام_خامنه_ای به پهنای صورت اشک ریخت!!
🔘 یکی از شاعران بنام انقلاب برایم نقل میکرد:
شاید اواسط دهه هفتاد بود. درست خاطرم نیست.
شام #مهمان رهبر بودیم. برخی #رجل_سیاسی و #مسئولان_لشگری و #کشوری هم بودند.
🔘جلسه که تمام شد، #آقا رو به من کرد و گفت:
«آقای فلانی! امشب شما چه کارهاید؟ منزل مهمان ندارید؟ حال دارید بریم شبگردی؟»
گفتم در خدمت شما هستم آقا.
رفتیم دیدار خانواده شهیدی؛ در محلهای در پایین شهر تهران.
🔘سوار ماشین #پیکان شدیم. آقا جلو نشسته بود و من عقب. در راه #موتورسواری ناگهان با #آقا چشم در چشم شد. #باورش_نمیشد که #رهبری را آن وقت شب در پیکانی در #خیابان ببینید! آنقدر محو شده بود که به #بیراه رفت! نزدیک بود بخورد زمین.
🔘 رسیدیم منزل یکی از شهدا.
از قبل بهشان گفته بودند که یکی از مسئولین به دیدارشان خواهد آمد. اما نمیدانستند که #رهبریست.😍
🔘وارد خانه که شدیم، از شدت #ذوق دستپاچه شدند. ناگهان مادر شهید گفت: حاج آقا! اجازه هست همسایه را هم خبر کنم؟
آقا قبول کرد.
🔘 مادر و دختر همسایه آمدند. دختر رنگ به چهره نداشت. چهرهاش زرد بود. مادر گفت ما مدتهاست که توان خرید #گوشت نداریم. برخی از شبها حتی #گرسنه_میخوابیم...
🔘آقا ناگهان #رنگ از چهرهاش برگشت. اما خودش را جمع و جور کرد و سعی کرد #لبخند به صورتش باقی بماند. از دختر احوالپرسی کرد. #محافظان هم نام و نشانی دختر و مادرش را یادداشت کردند.
🔘جلسه که تمام شد تا آقا نشست در ماشین، به من گفت: «میبینی آقای فلانی! آن وقت میگوید در #کشور کسی شب گرسنه نمیخوابد! بخدا باید آن دنیا #جواب بدهیم...»
🔘منظورشان آقای #هاشمی رفسنجانی، #رییس_جمهور_وقت بود.
دقت که کردم، دیدم آقا به #پهنای_صورت دارد اشک میریزد...
🔘 به همراه مبارز مسلح شوید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2921267208C260ef2f622 🇮🇷