eitaa logo
مسیر مؤمنانه
2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
70 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی روح مدیر عزیز مسیر مؤمنانه به امیدطلوع فجر ظهور منجی
مشاهده در ایتا
دانلود
📚مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: 🔹در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت. 1⃣اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (علیه السّلام) بود، امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: ▪️جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید. 2⃣دومین 🔸عضو، لبهای آقا بود، میدانی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین علیه السلام مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید. 3⃣سومین 🔹عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اکبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است. 4⃣چهارمین 🔸عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: ▪️«لشگر جگرم از تشنگی می سوزد» از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم … علیه السلام علیه السلام
پسر بوتُراب بین تُراب... نوه ی بوتُراب را گم کرد... علیه السلام
مجتهد و عالم بزرگ نوشته است: حسین علیه السلام در مصیبت علی اکبر سه بار به حال و مشرف به مرگ شد. 🔹 اول: وقتی دید علی اکبر (ع) آماده ی رفتن به میدان است. 🔸 دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه که نمی توانست آب برای او آماده کند، حالت احتضار به او دست داد. 🔹 سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که حضرت سکینه کبری می گوید: «لَمّا سَمِعَ أبی صوة وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه» وقتی صدای اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، «فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت» دیدم مشرف به مرگ شده است. «وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتضَر» دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد، «وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِيمَة» اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود. «وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِيمَة» وسط خیمه فریاد زد: «وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک». علیه السلام
✅سه ناله و سه صدا وقتی که بر زمین قرار گرفت در آن لحظه سه ناله و سه صدا یک دفعه بلند شد : 🔰صدای اوّل : صدای علی اکبر بود لحظات آخر صدا زد : یا اَبَتاه عَلَیکَ مِنّی السلام … 🔰صدای دوّم : صدای بود ، وقتی در خیمه صدای ناله علی اکبر را شنید بی اختیار ، عزیز فاطمه فرمود یا بُنَیَّ قتلوک . 🔰صدای سوّم : که در آن حال بلند شد صدای بود که صدا می زد : وا حبیباه، یااُخیّاه وَ ابنَ اُخیّاه (وای برادرم ، وای پسر برادرم ). مرحوم حاج علیه السلام
🔹خون روی چشمان اسب را گرفت.. 🔸مسیر را گم کرد 🔹علی اکبر را مستقیم به قلب لشکر دشمن برد 🔸امام دید وسط لشکر دشمن شمشیر و نیزه ها بالا میرود و پایین میاید 😭فَقَطَّعوه اِرباً اِربا علیه السلام
اسماعیل (ع) و ماجرای کربلا؛ در روایت است که اسماعیل (ع) گوسفندان خود را در اطراف شط فرات به چرا می فرستاد. روزی چوپان به ایشان اطلاع داد که گوسفندان، از آب شط استفاده نمی کنند. اسماعیل (ع) از محضر پروردگار متعال علت را جویا شد. پس جبرئیل (ع) بر ایشان نازل شده و گفت: «يَا إِسْمَاعِيلُ سَلْ غَنَمَكَ فَإِنَّهَا تُجِيبُكَ عَنْ سَبَبِ ذَلِكَ» ای اسماعیل! علت را از گوسفندانت بپرس، آنها خود به تو خواهند گفت! اسماعیل (ع) از گوسفندها علت را پرسید. پس آنها به زبان فصیح پاسخ دادند: «قَدْ بَلَغَنَا أَنَّ وَلَدَكَ الْحُسَيْنَ (ع) سِبْطَ مُحَمَّدٍ يُقْتَلُ هُنَا عَطْشَاناً فَنَحْنُ لَا نَشْرَبُ مِنْ هَذِهِ الْمَشْرَعَةِ حَزَناً عَلَيْهِ» به ما رسیده است که فرزند تو حسین؛ نوه محمد، در اینجا با لب تشنه کشته خواهد شد. پس ما به جهت حزن بر او از این آب نمی نوشیم. بحار الانوار، ج 44، ص 243.
🔹برای وداع به خیمه مخدرات رفت... 🔸وداع طولانی شد... 🔹امام فرمود: رهایش کنید ، علی اکبر غرق در خداست(فَاِنَّه مَمسوسٌ فی ذاتِ الله) 🔸غوغایی در خیام به پا شد... علیه السلام
🔻معالی السبطین جلد یک صفحه ی چهار صد و هشت می¬نویسد: علیه‌السلام‌ بعد از شهادت به سوی خیمه ی بانوان آمد، سلام الله علیها بیرون آمد: «یا أبا مالی أراک تَنعی نَفسُک وَ تَدیرُ طََرفُک أینَ أخی» پدر، چرا طوری تو را می بینم گویا خبر مرگت را می دهی و چشمانت دارد می گردد، برادرم کجاست؟ امام علیه السلام گریه کرد، فرمود: عزیز دلم، او را کشتند. سکینه سلام الله علیها فریاد زد: «وا أخا، وا عَلیّا» و می خواست از خیمه بیرون بیاید به طرف میدان برود، امام فرمود: عزیزم، تقوای الهی پیشه کن، صبر کن. عرض کرد: چگونه صبر کنم، کسی که برادرش را کشته اند و پدرش غریب مانده است. علیه السلام سلام الله علیها