eitaa logo
مسیر مؤمنانه
1.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
60 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی مدیر عزیز مسیر مؤمنانه به امیدطلوع فجر ظهور منجی
مشاهده در ایتا
دانلود
👇🏻 ✅امانتی از ما به جا مانده... 🔻طبق بعضی روایات، بعد از شهادت (س) یزید دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پیراهن کهنه اش کفن کردند. 🔹زنان شام ازدحام کردند و در حالی که سیاه پوش شده بودند، برای بدرقه اهل بیت (ع) از خانه ها بیرون آمدند. صدای ناله و گریه آن ها از هر سو شنیده می شد و با کمال شرمندگی با اهل بیت (ع) وداع نمودند، و تا کاروان اهل بیت (ع) پیدا بود، مردم شام گریه می کردند. 📚 خصائص الزینبیه، ص ۲۹۶ 🔻حضرت زینب (س) از این فرصت استفاده های بسیار کرد. از جمله اینکه هنگام وداع، ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: 😭«ای اهل شام، از ما در این خرابه امانتی مانده است؛ جان شما و جان این امانت. هر گاه کنار قبرش بروید (او در این دیار غریب است) آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید» 📚ریاض القدس، ج ۲، ص ۲۳۷ سلام الله علیها
🔹دختر لجباز شامی دست بردارم که نیست 🔸سنگِ اول را زده، سنگی دگر برداشته ... سلام الله علیها
👇🏻 ✅ داغ رقیه سلام الله علیها بر دل زینب کبری سلام الله علیها و زن غساله... 🔻وقتی حضرت زینب (س) با همراهان به مدینه بازگشتند زن های مدینه برای عرض تسلیت، به حضور زینب (س) آمدند آن حضرت حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را برای آن ها بیان می کرد و آن ها گریه می کردند، تا اینکه به یاد حضرت رقیه (س) افتاد و فرمود: 😭«اما مصیبت وفات رقیه در خرابه شام، کمرم را خم کرد و مویم را سفید نمود.» 🔸زن ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان با شور و ناله به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقیه (س) بسیار گریستند. 📚ناسخ التواریخ، ص ۵۰۷. 🔻هنگامی که زن غساله، بدن رقیه (س) را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید، و گفت: 🔹«سرپرست این اسیران کیست؟ 🔸حضرت زینب (س) فرمود: چه می خواهی؟ غساله گفت: این دخترک به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟ 😭حضرت زینب (س) در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبود؛ و این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است. 📚 الوقایع والحوادث، ج ۵، ص ۸۱. 🔻در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دست هایش را بر سرش زد و گریست. گفتند: چرا بر سر می زنی؟ 😭گفت: مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمنان است. 📚مرقاة الایقان، ص ۵۲. سلام الله علیها
🔻قال الصادق علیه السلام: ▪️ما من عین بکت لنا الا نعمت بالنظر الی الکوثر و سقیت منه. 🔸امام صادق علیه السلام فرمود: ▪️هیچ چشمی نیست که برای ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمت نگاه به «کوثر» می شود و از آن سیرابش می کنند. 📚جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .554 🔻قال الصادق علیه السلام: 🔹نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عبادة و کتمان سرنا جهاد فی سبیل الله. ثم قال ابو عبد الله علیه السلام: یجب ان یکتب هذا الحدیث بالذهب. 🔸امام صادق علیه السلام فرمود: ▪️نفس کسی که بخاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش برای ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.سپس امام صادق علیه السلام افزود: این حدیث را باید با طلا نوشت! 📚امالی شیخ مفید، ص .338
هر روز یک صفحه با کلام حق
﷽ 🥀 دوری از شیطان با محافظت از نماز 🥀 💧 صلی الله علیه وآله فرموده‌اند: لَا يَزَالُ الشَّيْطَانُ ذَعِراً مِنَ الْمُؤْمِنِ مَا حَافَظَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا ضَيَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَيْهِ فَأَدْخَلَهُ فِی الْعَظَائِمِ 📚 کافی، ج3، ص269 💧 تا وقتى كه آدمى نمازهاى پنج گانه خويش را به وقت خود بگزارد و از آن محافظت کند، از او ترسان و گريزان است و چون نمازها را تباه كند، شيطان بر او دست می‌یابد و او را در گناهان بزرگ می‌کشاند.
​۲. يافتن خداوند «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟». امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! آن كه تو را نيافت، چه يافت و آن كه تو را يافت، چه از دست داد؟». (بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳
علیه السلام 3⃣ 🔺 🔻در ادامه خواهید دید... 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
✅ سفير امام، زمينه‌ساز قيام 🔻 3⃣ 🔹«سليمان بن رزين» ✳️ از حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام بوده است. ايشان نيز از سفيران امام عليه‌السلام به سوي رؤساي پنج‌گانه بصره بوده است. امام هنگامي كه در مكه اقامت داشت، سليمان را به بصره فرستاد.(۱) اين نامه را امام به رؤساي پنج‌گانه و اشراف بصره نوشتند. آنها عبارت بودند از: ▪️«مالك بن مسمع بكري»، ▪️«احنف بن قيس تميمي»، ▪️«منذر بن جارود عبدي»، ▪️«مسعود بن عمرو ازدي»، ▪️«قيس بن هيثم» و «عمرو بن عبيدالله بن معمر» امام عليه‌السلام براي همه آنها تنها به يك نسخه، نامه نوشته‌اند كه متن آن چنين است:(۲ ) 🔸«اما بعد، پس البته خداوند محمد را بر خلقش برگزيد و او را به نبوت خويش مكرم داشت و براي رسالتش او را اختيار فرمود. سپس خداوند (روح مبارك) او را گرفت در حالي كه خيرخواه بندگانش بود؛ و آن چه به ايشان فرستاده شده بود تبليغ كرد (و به مردم رسانيد)؛ و ما اهل و اولاد و جانشينان او هستيم؛ و از همه مردم به مقام آن بزرگوار نسبت به مردم سزاوارتريم، پس قوم ما براي رسيدن به آن (حكومت) بر ما سبقت گرفتند. پس ما رضايت را دوست و از تفرقه نفرت نشان داديم؛ و بر ما سبقت گرفتند. پس ما رضايت را دوست و از تفرقه نفرت نشان داديم؛ و بر شما عافيت و سلامت را دوست داشتيم. ما خود را مي‌دانيم كه ما بر (حكومت) از كساني كه اين ولايت را در دست گرفته‌اند، سزاوارتريم؛ و بنابراين، من فرستاده خود را با اين نامه به سوي شما فرستاده‌ام. من به كتاب خدا و سنت پيامبر شما را دعوت مي‌كنم، چرا كه به درستي سنت مرده و بدعت زنده شده است. پس اگر گفتارم را بشنويد امرم را اطاعت كنيد شما را به راه رشد هدايت مي‌كنم .»( ۳ ) 🔹در پاسخ نامه امام عليه‌السلام مردم به چندگونه برخورد كردند :  🔻 ۱ . گروهي نامه را از ديگران پنهان داشتند؛  🔻 ۲. برخي در پاسخ عذرخواهي كردند؛  🔻 ۳ . عده‌اي قول به اطاعت و پيروي دادند و به وعده، كار را پايان بخشيدند . 🔸اما «منذر بن جارود» پنداشت كه اين نامه دسيسه عبيدالله بن زياد است. او كه پدر زن ابن‌زياد بود و دخترش «بحريه» را به عقد او در آورده بود نامه را گرفت و نامه‌رسان را دستگير كرد و هر دو را نزد عبيدالله بن زياد فرستاد . ابن‌زياد در بصره بود، فرداي آن روز قصد سفر به كوفه كرد. او چون نامه را خواند دستور داد كه سليمان را گردن زنند و پس از آن در همان صبحدمان بر فراز منبر رفت و مردم را ترسانيد؛ سپس به سمت كوفه رهسپار شد تا قبل از حسين عليه‌السلام خود را به كوفه برساند.(۴ ) ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) ابصار العين، ص ۹۴ . ( ۲ ) «اما بعد فان الله اصطفي محمدا علي خلقه و اكرمه بنبوته، و اختاره لرسالته، ثم قبضه الله اليه و قد نصح لعباده، و بلغ ما ارسل فيه، و كنا اهله و اوليائه و اوصيائه و ورثته و احق الناس بمقامه في الناس، فاستأثر علينا قومنا بذلك، فرضينا و كرهنا الفرقة، و نحن نعلم انا احق بذلك الحق المستحق علينا ممن تولاه، و قد بعثت اليكم رسولي بهذا الكتاب، و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه، فان السنة قد ميتت و ان البدعة قد احييت. فان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد». ابصار العين، ص ۹۵ . ( ۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۷ . ( ۴ ) ابصار العين، ص ۹۵ .
کی شود شوم ...
🔹دو منزل مانده به کوفه امام با لشکر حر مواجه شد 🔸فرمود به یاری ما آمده ای یا به جنگ ما؟ 🔹حر گفت : یا اباعبدالله! برای جنگ با شما آمده ام! 🔸در این سرزمین نامه ای از سوی ابن زیاد به حر رسید که در آن حر را سرزنش کرده بود و دستور داده بود کار را بر حسین علیه السلام سخت بگیرد. 🔹وقتی لشکر حر از حرکت کاروان حسینی جلوگیری کرد امام برخواست و خطبه ای خواند... 🔸... آیا نمی نگرید که به حق عمل نمیشود و کسی از باطل نهی نمیکند؟! 🔸واجب است که مومن (در چنین شرایطی) با جان و دل مشتاق دیدار پروردگارش باشد. 🔸همانا که من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملامت و ذلت نمیدانم. -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🔹حر آنها را واداشت که در سرزمینی که نه آبادی بود و آبی بود منزل کنند. 🔸امام فرمود وای بر تو! بگذار در این ده نینوا یا غاضریه یا در این ده شفیه منزل کنیم... 🔹حر گفت : به خدا نمیتوانم ، این مرد بازرس من است. 🔸زهیر گفت : یابن رسول الله آنچه پس از این باشد بدتر از این است که میبینیم ، جنگ با این عده حاضر برای ما آسان تر است از جنگ با آنها که بعد از این آیند ، به جان خودم پس از این آنقدر لشکر آید که تاب آنها را نداریم... ✳️امام فرمود : من به آنها حمله نمیکنم... و در همانجا منزل کرد. 🔹آنروز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک بود. -------------------------------------------------- 📘   علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
علیه السلام 🔹حسین علیه السلام به یارانش فرمود : به اینها آب بدهید و به اسبانشان هم آب بدهید. آنها کاسه ها را پر از آب میکردند و اسبها آنقدر مینوشیدند تا سیراب شوند. 🔸حصین ابن نمیر حر را به همراه ۱۰۰۰سوار مقابل امام فرستاده بود. 🔹امام فرمود من به دعوت شما آمدم که گفتید ما امام نداریم . اگر مرا نمیخواهید به همان جا که از آن آمدم برمیگردم. 🔸امام به حر فرمود آیا میخواهید با لشکر خود نماز بخوانید؟ ▪️گفت : نه ما به شما اقتدا میکنیم... 🔹بعد از نماز عصر و خطبه امام حر گفت : به خدا من از نامه دعوت به شما خبری ندارم. امام ۲ خُرجین از نامه ها را به حر نشان داد. حر گفت ما از آنها که نامه نوشتند نیستیم و چون به تو برخوردیم از تو دست برنداریم تا تو را در کوفه نزد عبیدالله ببریم. 🔸امام فرمود مرگ بر تو از این کار نزدیکتر است.امام به اصحاب فرمود برخیزید و سوار شوید ، چون خواستند برگردند حر مانع شد. ✳️امام گفت : حُر مادرت به عزایت بگرید ، چه میخواهی؟ 😭حر گفت : اگر عرب دیگری چنین میگفت و مانند تو گرفتار بود از جوابش نمیگذشتم هرکه بود ولی من نمیتوانم جز به نیکی نام مادر تو را ببرم. 🔹حر گفت : من دستور جنگ با تو را ندارم مامورم از تو جدا نشوم تا تو را به کوفه برم. اگر نمیخواهی از راهی برو که به کوفه و مدینه نرود این پیشنهاد عادلانه ای است. ✅ حضرت پذیرفت و راه قادسیه(کربلا) را پیش گرفت. -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🔹خود را بین بهشت و جهنم مخیر میبینم...
" کن مرا که جان من از شرم پر شده من را که راه نیست به جمع "حبیب" ها
🔹ابو مخنف می گوید بعد از این که اولین تیراندازی را کردند تعدادی از اصحاب امام(ع) به شهادت رسیدند و تقریبا 50 نفر از ایشان باقی ماندند. در این هنگام بود که 🔸حسین(ع) دست به محاسن خود کشیده و فرمود: این ها –تیرها-فرستادگان این قوم بودند. سپس فرمود: خداوند بر یهود و نصاری غضبش را شدید نمود چون برای خدا فرزند قائل شدند، و بر مجوس نیز  غضبش را شدید نمود زیرا ماه و خورشید و آتش را می پرستیدند. و همانا خدا غضبش را شدید می نماید بر قومی که جمع شده اند تا فرزند پیامبرشان را بکشند. به خدا سوگند هیچ گاه درخواستی که از من دارند را نمی پذیرم تا زمانی که خداوند را در حالی که به خون خود خضاب شده ام ملاقات نمایم. ✳️ سپس فریاد زند: ✳️«أما من‏ مغیث‏ یغیثنا لوجه‏ اللّه‏ تعالى‏؟ أما من‏ ذاب‏ یذبّ‏ عن‏ حرم‏ رسول‏ اللّه‏»؟ 🔹آیا فریادرسی نیست که برای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا مدافعی نیست که از حرم رسول الله(ص) دفاع نماید؟(1) 🔻در این‏ هنگام‏ حر بن‏ یزید مشاهده‏ كردند كه‏ لشكریان‏ تصمیم‏ دارند سید الشهداء را بكشند به عمر بن‏ سعد گفت‏: ✳️آیا با حسین‏ بن‏ على‏ جنگ‏ خواهى‏ كرد؟ 🔻گفت‏: آرى‏ به‏ خداوند جنگى‏ خواهیم‏ كرد كه‏ در آن‏ دست‏ها و سرها از بدن‏ جدا شوند 🔻گفت‏: مگر شما به پیشنهاد او رضایت‏ ندادید؟ 🔻عمر بن‏ سعد گفت‏: اگر اختیار در دست‏ من‏ بود قبول‏ مى‏ كردم‏ لیكن‏ عبید اللَّه‏ بن‏ زیاد پیشنهاد او را قبول‏ نكرد. 🔸حر بن یزید پس از این مذاكرات به مردى از خویشاوندانش بنام قرة بن قیس گفت: آیا اسبت را آب داده ‏اى جواب داد آب نداده ‏ام قره گوید من گمان كردم وى دوست دارد از جبهه جنگ كناره‏گیرى كند و در جنگ شركت نداشته باشد ✳️ اگر حرّ بن یزید مقصودش را با من در میان میگذاشت من هم باتفاق او بطرف حسین علیه السّلام می رفتم. 🔹حر بن یزید آرام آرام به طرف سید الشهداء علیه السّلام می رفت. مردى به وى گفت: 🔺چرا تو را ناراحت می‏بینم؟ ✳️جواب داد به خداوند سوگند من خود را بین دوزخ و بهشت مشاهده میكنم؛ به پروردگار سوگند دوزخ را بر بهشت اختیار نخواهم كرد اگر چه قطعه قطعه‏ام‏ كنند.(2) 🔹سپس اسب خود را به سوى حسین علیه السّلام راند (3) در حالى كه 🔘نیزه خود را وارونه و 🔘سپر خود را واژگون كرده بود و 🔘سرش را به خاطر خجالت از آل رسول پایین افكنده بود كه آنها را در این مكان بی آب و علف فرود آورده بود! 📣آنگاه صداى خود را بلند كرد: 😭«خدایا من به سوى تو بازگشتم، پس توبه مرا بپذیر، به تحقیق كه من قلوب اولیاء تو و فرزندان پیامبر تو را لرزاندم! 😭اى اباعبداللّه من توبه می‏كنم آیا توبه من پذیرفته است؟»(4) به پروردگار سوگند اگر می دانستم قضیه این چنین خواهد شد، نسبت به شما هیچ اقدامى نمی كردم (5) ✳️حسین علیه السّلام فرمود: 🔸آرى خداوند توبه تو را می‏پذیرد، (6) این كلام او را مسرور كرد و به حیات ابدى و نعمت دائمى یقین كرد. 🔻 اینجا قول هاتف برایش واضح شد، رو به حسین علیه السّلام كرد و گفت: ✳️هنگامى كه از كوفه خارج شدم صدائى شنیدم كه می‏گفت: اى حرّ بشارت باد تو را به بهشت، گفتم: واى بر حرّ و بشارت بهشت در حالى كه به جنگ پسر دختر پیامبر میرود. (7) 🔹حسین علیه السّلام فرمود: تو به خیر رسیدى و پاداش تو محفوظ است. این در حالى بود كه یك غلام ترك هم همراه حرّ بود. (8) --------------------------------------------------
(ع) حضرت زهرا(س) 🔹حر به امام حسین(ع)-بعد از مواجهه-گفت: بخدا قسم من از این نامه ‏ها و فرستادگانى كه تو میفرمائى خبرى ندارم. امام حسین به یكى از یاران خود كه او را عقبة- ابن سمعان میگفتند 🔸 فرمود: آن دو خورجینى را كه حاوى نامه ‏هاى این مردم است نزد من بیاور! 🔹وقتى آن دو خورجین را آورد امام علیه السّلام آن نامه‏ها را در مقابل حر ریخت. 🔸حر گفت: ما از آن افرادى نیستیم كه براى تو نامه نوشته‏ اند ما مأموریت داریم وقتى با تو ملاقات نمائیم از تو مفارقت ننمائیم تا تو را در كوفه نزد عبید اللَّه ببریم. 🔹امام حسین در جوابش فرمود: مرگ بتو از این آرزو نزدیك‏تر است. 🔸سپس امام حسین بیارانش فرمود: برخیزید و سوار شوید، آنان سوار شدند و در انتظار سوار شدن زنان ماندند. وقتى زنان سوار شدند امام علیه السّلام به اصحاب خود فرمود: 🔸برگردید! هنگامى كه خواستند بازگردند لشكر حر مانع شدند. امام حسین علیه السّلام به حر فرمود: ✳️ثكلتك امك ما ترید!؟ ✳️ یعنى: مادرت به عزایت بنشیند؛ چه منظورى دارى!؟ ✳️حر در جواب امام حسین گفت: والله اگر كسى از عرب، غیر از تو كه در چنین حالى هستى نام مادرم را می برد من نیز نام مادر او را میبردم و (میگفتم) مادرت برایت گریان شود. ولى بخدا قسم من راجع بنام مادر تو راهى ندارم جز اینكه نام او را بخوبى ببرم. 🔹امام حسین به حر فرمود: چه منظورى دارى؟ گفت: منظور من این است كه تو را نزد امیر عبید اللَّه ببرم. 🔸امام علیه السّلام فرمود: بخدا قسم كه من تابع تو نخواهم شد. 🔹حر گفت: بخدا قسم من هم تو را رها نخواهم كرد. سه مرتبه این مقاله بین آنان رد و بدل شد. موقعى كه گفتگوى ایشان بطول انجامید 🔸حر گفت: من مأمور نیستم با تو جنگ نمایم. فقط مأموریت من این است كه تو را وارد كوفه كنم، اكنون كه این مطلب را نمی‏پذیرى پس راهى را انتخاب كن كه نه داخل كوفه و نه وارد مدینه شوى و بدین وسیله مراعات انصاف شده باشد تا من نامه ‏اى براى ابن زیاد بنویسم. شاید خدا راهى پیش بیاورد و عافیت را نصیب من نماید كه من در امر تو مداخله ننمایم. اكنون از این طریق برو... -------------------------------------------------- @mobarz2 -------------------------------------------------- 📘 العین، السماوی،204 ،الحر بن یزید الریاحی علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️